يكي از محورهاي قابل توجه در موضوع عاشورا كه تاكنون نيز كمتر به آن پرداخته شده، بررسي تأثير و نقشي است كه اين حركت بزرگ در فقه سياسي ما داشته است كه اين مقاله جهت تبيين آن سامان يافته است.
آن چه دراين مقاله مورد نظر است، نه احكام فقهي مربوط به عاشورا و نه تحليل فقهي انگيزه و ماهيت عاشورا بلكه بررسي و ارزيابي اين موضوع است كه فقهاي ما از چه منظري به عاشورا نگريسته اند و حركت امام به عنوان سيره عملي معصوم چه نقشي در فقه سياسي آنان داشته است.
نويسنده پس از يك مقدمه در باب علت طرح اين موضوع در فقه سياسي و محدوده آن، به تبيين انعكاس حركت امام حسين(ع) در فقه سياسي و بازگويي نوع استناد به آن، نقش آفريني در ديدگاه فقهاي شيعه تحت عناوين: گمان به زنده ماندن، شهادت و قتل شرافتمندانه، شوق به شهادت، دفاع از اصل دين و حفظ مذهب، راز نهفته و مسئوليت ويژه و قيام براي تشكيل حكومت اسلامي، پرداخته و ضمن مستند سازي ديدگاه هاي ياد شده، آن ها را مورد ارزيابي و نقادي علمي قرار داده است.
ديدگاه هاي ياد شده مربوط به فقهاي بزرگوار شيعه، سيد مرتضي، امين الاسلام طبرسي، علاّمه حلّي، شهيد ثاني، محقق ثاني، صاحب رياض، صاحب جواهر و حضرت امام خميني «قدس سرّهم الشريف» مي باشد.
حركت امام حسين(ع) از موضع گيري در مواجهه با دعوت به بيعت با يزيد توسط حاكم مدينه، تا سرانجام شهادت، چند ماه بيشتر به درازا نكشيد اما جان مايه حركت كه بسان روح كلي قيام در همه اجزاي آن جاري و ساري است از يك سو و حجم حوادث و قضايايي كه در آن فاصله زماني محدود با محوريت امام(ع) از مدينه تا مكه و از مكه تا كوفه و كربلا و دنباله آن تا شام و سپس مدينه اتفاق افتاد از سوي ديگر، آن قدر بزرگ و در جهات مختلف قابل توجه و اهتمام هست كه هنوز پس از قرن ها و پس از آن همه نگارش و تحقيق و آن همه روشنگري كه توسط صاحب نظران و پژوهشگران بر اساس منابع تاريخي و موازين تحقيق و تحليل در قضاياي از اين دست، صورت گرفته، و علاوه، به خاطر تأثيري كه بازگويي و تبيين علمي عاشورا در سلوك اجتماعي و سياسي و رفتار ديني جامعه اسلامي دارد، هم چنان بلكه همواره مي تواند و بايد به عنوان يك موضوع زنده و حياتي محلّ توجه پژوهشگران در حوزه هاي مختلف تاريخي، اجتماعي، كلامي و فقهي مي باشد.
به ويژه كه فرجام عاشورا، شكل گرفتن فرهنگي نوين با ويژگيهاي خاص خود در ميان جامعه گسترده اي بود كه هويت اسلامي بويژه شيعي اش، آن را از ديگر تمدن ها و فرهنگ ها متمايز مي ساخت. فرجام تاريخي و دستاوردهاي ماندني عاشورا، در طول دهه ها و سده هاي پس از خود، به جرياني هويت بخشيد كه امروز
مي توانيم و بايد از آن به عنوان «فرهنگ عاشورا» نام ببريم. نگاهي گذرا به حجم گزارش ها، تحليل ها و آثاري كه در طي قرون گذشته و زمان معاصر بازگوكننده زواياي مختلف اين فرهنگ است گوياي عظمت، جامعيت، عمق و اصالتي است كه عاشورا توانسته است به اين فرهنگ بدهد. بسياري از مقوله هاي اجتماعي و انساني، و حجم وسيعي از ريزترين مسايل «زندگي بر ميزان اسلامي» را مي توان در اين فرهنگ شاهد بود و از آن براي چگونگي سلوك و تعامل اجتماعي و سياسي و حتي اخلاقي خود آموخت.
تلاش پيشوايان معصوم(ع) در احياي عاشورا و گسترش و آموزش منطق حسيني و نصب العين سازي آن در
سراسر زندگي، از هنگام زاده شدن كه كام نوزاد با طعم خاك كربلا آشنا مي شود تا آخرين لحظات «جدايي»
از ميان جمع مردمان كه در قبر خويش با خاك كربلا «همراه» مي گردد، همه و همه در جهت الگوسازي
«فرهنگ عاشورا» و تقويت و گسترش نقش آفريني آن در حيات دين و دينداران بوده است.
اجتهاد در ماهيت و الگوسازي عاشورا
تحليل و ارزيابي حركت بي نظير سيدالشهدا(ع) كه از همان آغاز، نگاه هاي متفاوتي را متوجه خود ساخت و
در اوان شكل گيري خود از سوي دوستان و دشمنان با برخوردها و تفسيرها و ارزيابي هاي چندي مواجه شد
تا اينك كه پس از قرنها، هزاران كتاب و رساله و مقاله را به خود اختصاص داده، طبعاً يك نگاه و در يك جهت نيست. خوشبختانه تاريخ نگاري و وقايع نويسي حركت امام(ع) در مقايسه با بسياري حركت هاي سياسي و اجتماعي ديگر و علي رغم انگيزه اي كه قدرتهاي وقت در سرپوش گذاشتن بر آن و تحريف آن داشته اند و اين امر طبعاً در تاريخ نگاري عاشورا تأثير مي گذاشته، از حجم قابل توجه و راه گشايي برخوردار است ولي با اين همه يك منشأ براي تحليل ها و ديدگاه هاي مختلف در تفسير و ارزيابي اين حركت، فقر نسبي منابع و مستندات تاريخي آن است. عامل عمده ديگر، نگاه هاي متفاوتي است كه تحليل گران و پژوهش گران در نگاه به اين واقعه داشته اند، و هر يك از منظري خاص و ديدي مخصوص به آن چنگريسته اند. اين كه منشأ اختلاف نگاه ها در اين باره چيست، پرسشي است كه در جاي ديگر بايد به آن پرداخت، اما مروري اجمالي بر آن چه درباره حركت امام(ع) نگاشته شده يا در اذهان موجود است، به خوبي نشان مي دهد كه در ابعاد مختلف كلامي، تاريخي، و فقهي حركت، تفسيرها و ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد كه بخشي از آن در تعارض با يكديگر و البته بخشي نيز قابل جمع است. اين تفاوت ديدگاه را مي توان در فقه سياسي و نحوه تحليل حركت امام(ع) نيز مشاهده كرد.
طبيعي است اين اختلاف ها بويژه اگر به سطح تعارض و تنافي برسد، در اصل الگوسازي و چگونگي آن نقش دارد. چرا كه در نقش آفريني عاشورا و الگويي كه از آن ارائه مي دهيم، بسيار تفاوت است كه به عنوان مثال، كشته شدن حضرت(ع) را يك امر ناخواسته و بدون پيش بيني قبلي بشماريم و يا آن را طرّاحي شده از پيش و به عنوان هدف نهايي بدانيم، و يا يك هدف مياني و در جهت شكل گيري حاكميت سياسي حق و تشكيل حكومت اسلامي، و يا اساساً امري كاملاً شخصي و دور از دسترس فهم ما كه طبعاً بايد در چارچوب موازين موجود ارزيابي و داوري كند. و يا در نگاه ديگر، آن را قابل فهم، ولي گزينش آن را تنها به خواست امام(ع) و روحيه شهادت طلبي ايشان ارجاع دهيم. يعني انتخاب راهي كه مي توانست غير از اين باشد و اگر رفتاري چون برادرش امام حسن(ع) نيز پيشه خود مي ساخت معذور بود و مصيب و مثاب. و اينها همه، نگاه هاي فرضي و خود ساخته نيست، بلكه اشاره اي است به آن چه در نگاه صاحب نظران بويژه فقهاي ارجمند آمده است و شرح آن خواهد آمد.