نامش علي اكبر، نام پدرش امام حسين(ع)، نام مادرش ليلي، قاتلش مردي به نام ((مره بن منقذ عبدي))، صورتش مانند صورت پيامبر، سيرتش مانند پيامبر، سخن گفتنش مانند پيامبر، محبوب دل بني هاشم، عاشق جان باخته پدر، اولين شهيد از بني هاشم، شجاع، داراي ايمان كامل و شفيع روز قيامت و عالم برزخ است، (به اعيان الشيعه، ج 2، بحارالانوار، ج 45، ص 42 و 45، منتهي الامال، ج 1، تاريخ طبري، ج 4 و قصه كربلا، نوشته آقاي نظري منفرد مراجعه شود).
در سال تولد او اختلاف است. به نظر بعضي علي اكبر در سال 43 هجري قمري به دنيا آمده است. در اين صورت، سن او در كربلا 18 خواهد بود. به نظر برخي در سال 42 به دنيا آمده است و در اين صورت در كربلا 19 ساله خواهد بود و به نظر برخي آن حضرت در سال 36 هجري قمري به دنیا آمده است و در اين صورت، سن او در كربلا در سال 61 هجري قمري 25 سال خواهد بود، (منتهي الامال، اعيان الشيعه، ج 2، ص 431 ستون دوم).
در اينكه حضرت علي اكبر(ع) ازدواج كرده بود يا نكرده بود، نيز اختلاف نظر هست. از نظر برخي، آن حضرت ازدواج كرده بود و يكي از دلايل اينها عبارتهايي است كه در زيارت آن حضرت قرائت مي شود. در كامل الزيارات چنين آمده است : «سلام الله و سلام ملائكته المقربين و انبيائه المرسلين عليك يا مولاي و ابن مولاي و رحمه الله و بركاته . صلي الله عليك و علي اهلبيتك و عترة آبائك الاخيار الابرار الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا»، (چاپ نجف، ص204، باب 79 در زيارت علي اكبر(ع)). همچنین در ص 239 باب 79 نیز آمده است: «صلي الله عليك و علي عترك و اهلبيتك و آبائك و ابنائك و امهاتك الاخيار الابرار...» به عقیده برخی عبارت «اهلبيتك» و «ابنائک»در اين زيارت ميرساند كه آن حضرت داراي اهلبيت یعنی زن و بچه بوده است. گرچه ميتوان احتمال داد كه مراد از اهلبيت، خاندان ایشان باشد که کتب مورخان و راويان نیز آن را تایید میکند زیرا هیچیک آشكارا به اين مطلب اشارهای نکردهاند. در این میان ابوالفرج اصفهاني نیز صراحتا نقل كرده است كه علي اكبر(ع) مادرش ليلي، كنيه اش ابوالحسن و بدون نسل است. بدون نسل بودن دو گونه است : يكي اينكه ازدواج نكرده و به شهادت رسيده است و ديگري اينكه ازدواج كرده ولي نسلي از او نمانده است.
علي اكبر عليهالسلام در روز عاشورا
بعد از اينکه اصحاب حسين(ع) کشته شدند و کسي نماند جز اهلبيتش که فرزندان علي(ع) و فرزندان جعفر و فرزندان عقيل و فرزندان حسن(ع) و فرزندان خود او بودند؛ آنها جمع شدند و با هم خداحافظي کردند و تصميم به جنگ گرفتند.
اكثر قريب به اتفاق منابع دست اول و معتبر تاريخي، حضرت علي اكبر را اولين شهيد از بنيهاشم ذكر كردهاند.
وداع با پدر
هنگامي كه از ياران امام حسين(ع) كسي جز اهل بيتش باقي نماند، علي بنالحسين ـ ع ـ كه از زيباصورتان و نيكسيرتان روزگار بود، نزد پدر رفت و اجازه نبرد خواست، پدر به او اجازه داد و نگاهي مأيوسانه به قامتش انداخت، و آنگاه چشمانش را به زير افكند و گريست. سپس فرمود:
«بارالها، تو شاهد باش، جواني به جنگ اين مردم رفت كه در صورت و سيرت و گفتار، شبيهترين مردم به پيغمبرت بود، و ما هر گاه مشتاق ديدن پيغمبرت ميشديم، به اين جوان نگاه ميكرديم».
آنگاه چنين نفرين کرد:
«خدايا برکات زمين را از اینها بازدار، افزون بر آن، اینها را متفرق و پراکنده ساز و به فرقهها و گروههای گوناگون مبدل گردان، و هرگز حاکمانشان را از اینها خوشنود نساز؛ اينها ما را دعوت کردند تا ياريمان کنند؛ امّا بر ما ظلم و تعدی کردند و با ما میجنگند و ما را میکشند».
سپس حسين(ع) به عمر بنسعد فرياد زد:
تو را چه شده است؟، خداوند پيوند خويشاوندي تو را قطع كند و كارت را مبارك نگرداند و كسي را بر تو مسلّط گرداند كه در بستر، سر از تنت جدا سازد، همانگونه كه تو پيوند خويشاوندي با مرا قطع كردي و حرمت نزديكي من به رسول خدا را حفظ نكردي.
رشادت علي اكبر عليهالسلام
سپس علي بنالحسين حمله كرد و چنين رجز ميخواند:
منم علي، فرزند حسين بنعلي، به خداي كعبه سوگند، ما به پيامبر اولي هستيم. به پروردگار سوگند، حرامزاده بر ما حكومت نخواهد كرد. شما را با نيزه آنقدر ميزنم تا خم گردد، و با شمشير چنان ضربت ميزنم كه شمشير درهم پيچيد، ضربت زدن جواني هاشمي علوي.
علياكبر همواره ميجنگيد تا جايي كه ناله از کوفيان برخاست زيرا شمار زيادي از آنها را كشت. روايت شده است كه با وجود عطش شديد، صد و بيست نفر از دشمنان را به قتل رساند.
ردّ امان نامه توسط علي اکبر
مردي از اهل شام علياکبر را صدا زد و گفت: تو با اميرالمؤمنين قرابت و خويشاوندي داري اگر بخواهي به تو امان ميدهيم تا به هر کجا که دوست داري بروي. علي اکبر در جواب او فرمود: رعايت خويشاوندي با رسولخدا بهتر از رعايت خويشاوندي با ابوسفيان است سپس به جنگ خود ادامه داد.
علي اکبر پس از آن که جنگ سختي کرد و عدّة زيادي را کشت، نزد پدر برگشت و گفت: پدرجان!، تشنگي مرا کشت و سنگيني آهن (زره) بيتابم کرد، آيا آبي هست؟. امام گريست و فرمود: «پسرجان!، اندکي ديگر بجنگ، بزودي جدّت رسولخدا را ملاقات ميکني و از جام سرشار او سيراب ميشوي که ديگر پس از آن تشنه نگردي!».
شهادت حضرت علياكبر
علي بنالحسين به ميدان جنگ برگشت و به دشمنان حمله کرد و چنين رجز ميخواند:
حقيقتهاي جنگ آشکار گشت و آنگاه مردان جنگاور راستين هويدا شدند. به خداي آفريدگار عرش سوگند، دست از شما برنميداريم تا شمشيرها غلاف شود.
او همچنان ميجنگيد تا آنکه شمار کشتههای دشمن به دويست نفر رسيد.
او بارها رجز خواند و حمله كرد. کوفيان از کشتن او پروا داشتند تا اينكه مُرَّة بنمُنقِذ بننعمان عبدي ليثي او را ديد و گفت: گناه عرب بر گردن من باشد اگر اين جوان از كنار من بگذرد و اين كار را تكرار كند و من پدرش را به عزايش ننشانم. علياكبر بار ديگر حمله كرد و با شمشيرش آنها را ميزد كه منقذ بنمرّه عبدي ضربتي بر او زد و او را نقش زمين کرد و آن گروه او را محاصره کرده با شمشير قطعه قطعه کردند. خوارزمي بعد از ضربت مرة بنمنقذ چنين اضافه ميکند: در اين هنگام او دست به گردن اسبش گرفت و اسب، او را به سوي لشكر دشمن برد و دشمنان، او را با شمشير قطعه قطعه كردند.
علي اکبر، در آخرين لحظات عمر، ندا داد:«يا أبَتاه عَلَيكَ مِنّي السَّلام هَذَا جَدّي يَقْرَئُكَ السَّلام وَ يَقُول لَكَ عَجّل الْقُدوُمَ عَلَيْنا».
پدرجان! خداحافظ، اين جدّم رسول خداست كه تو را سلام ميرساند و ميگويد: سريعتر به ما ملحق شو.
آنگاه علي نعرهاي زد و جان داد. حسين آمد و بر بالينش قرار گرفت و صورت به صورت او نهاد و گفت:
خدا بكشد مردمي را كه تو را كشتند. چه قدر اين مردم بر خدا و هتك حرمت رسولخدا جريّ و بيباك گشتهاند. بعد از تو، خاك بر سر دنيا.
در اين هنگام زينب، دختر فاطمه با سرعت بيرون آمد و فرياد زد: واي برادرم! واي فرزند برادرم! و خود را بر پيكر آن جوان انداخت. حسين(ع) به سوي او آمد و او را به خيمه برد. آنگاه حسين به جوانانش گفت: برادرتان را ببريد. جوانان، او را بردند و در جلوي خيمهاي كه در مقابل آن ميجنگيدند بر زمين نهادند.
قبر علی اکبر(ع)
قبر ايشان کاملا کنار قبر امام حسين(ع) و به طور دقيق در زير پای امام(ع) قرار دارد. کسانی که بدن مطهر شهدا را دفن میکردند با توجه به اينکه شدت علاقه امام به اين فرزند بزرگوارشان را میدانستند قبر وی را کنار قبر پدر و در زير پای ايشان قرار دادند و به هنگام ساخت ضريح نيز در آن قسمتی که علی اکبر دفن شده دو گوشه برای ايشان به عنوان ضريح اضافه کردند. لذا است که مرقد و حرم اباعبدالله الحسين(ع) شش گوشه دارد.
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به منابع معرفی شده در پاورقیها مراجعه کنید. اما دو کتابی که احتمالا دسترسی به آنها برای شما آسانتر است نیز خدمتتان معرفی میشود:
1- شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، انتشارات هجرت، 1378ش.
2- شیخ عباس قمی، در کربلا چه گذشت(ترجمه نفس المهموم)، ترجمه: کمرهای، قم، جمکران، 1379.
. مقاتل الطالبيين، ابو الفرج أصفهانى (م 356)، تحقیق: سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفة، بى تا. ص86.
ـ خوارزمي، مقتل الحسين، ج2، ص26.
- ابوحنيفه دينوري، الاخبار الطوال، ص379؛ بَلاذُري، انساب الاشراف، ج3، ص406؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص446؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 106؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيبن، ص114؛ ابنمسكويه، تجارب الامم، ج2، ص71؛ ابن اثير، الكامل فی التاریخ، ج2، ص569؛ سيد بنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص166؛ طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، ص242؛ ابنكثير، البداية و النهاية، ج 8، ص200.
ـ سيد ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 166.
ـ خوارزمي، مقتل الحسين، ج2، ص30؛ ابناعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص114.
ـ خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص30؛طبری، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص446؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص106).
ـ ابنسعد، ترجمةالحسين و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص182.
ـ سيد ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 166.
ـ خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص31.
ـ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص106؛ طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص446؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص115.
ـ خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص31.
ـ سيد بنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص167؛ و با اندکی تفاوت: خوارزمی، پیشین؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص115-116.
ـ طبري، تاريخ الاممو الملوك، ج5، ص446؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبيين، ص115.).
ـ طبري، همان، ج5، ص447 ـ 446؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص107؛ و با همين مضمون: ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص115.
منبع: پرسمان دانشجويي
.