فطرت و رابطه آن با شریعت

چاپ

فطرت در اصل از ماده فطر (بر وزن بذر) به معنی شکافتن چیزی از طول است ، فطر در واژه به معنی خلق کردن و به وجود آوردن است و وقتی به صورت فطرت مبدل می گردد ، یعنی حالت خاصی از خلق کردن. گوئی به هنگام آفرینش موجودات، پرده عدم شکافته می شود و آن ها آشکار می گردند.
در اصطلاح منظور از فطرت ، خلقت خاص انسان است که با دیگر موجودات تفاوت دارد .
در معارف اسلامی ، فطریات انسان را دو بخش می دانند :
1- فطریات در ناحیه شناخت ها
2- فطریات در ناحیه گرایش ها
بنابر این ، اگر نوعی شناخت خدا برای هر فردی ثابت باشد که نیازی به آموزش و فراگیری نداشته باشد می توان آن را خداشناسی فطری نامید . و اگر نوعی گرایش به سوی خدا و پرستش او در هر انسانی یافت شود می توان آن را خدا پرستی فطری نامید .
ویژگی های فطرت
برای فطرت ویژگی هایی برشمرده اند :
1- فرا حیوانی بودن : ویژگی های غیر اکتسابی انسان  که از غریزه ( فطریات و گرایش های مشترک بین انسان و حیوان غریزه نام دارد) آگاهانه تر است .
2- غیر اکتسابی بودن : عوامل خارجی در بودن یا نبودنشان نقشی ندارند ، هر چند که بر رشد یا رکودشان موثر اند .
3- همگانی بودن : هر انسانی دارای آن هاست و وابسته به زمان ، مکان و شرایط خاص نیستند .
4- قابل تجربه درونی بودن : تجربه ای همه فهم است و به رنگ و نژاد و سواد آدمیان ارتباطی ندارد .
5- بدیهی بودن : بینش های فطری از لوازم وجود انسان اند و انسان به گونه ای آفریده شده که این احکام را بفهمد ، پس هیچ کس در آن ها اختلاف ندارد . حتی اموری که در احکام عقلی اختلاف ایجاد می کنند ، در فطریات بی تاثیر اند . و در منطق از آن به فطریات تعبیر شده  است ، یعنی قضایایی که قیاس های آن ها با خودشان است ، مثل دو ضرب در دو می شود چهار .
6- نیک بودن : حکم به حسن عقلی .
گرایشات فطری
برای گرایشات فطری انسان موارد بسیاری را بر شمرده اند ما به برخی از آن ها اشاره می کنیم :
1-جاودانگی ، میل به بقا . برای اثبات این مورد به شعری اشاره می کنیم که شاعر میل به بقای خود را بیان کرده :
" نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد .
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت .
ولی بسیار مشتاقم از گلویم سوتکی سازند .
گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازی گوش .
و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفته گان را آشفته تر سازد .
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را . "
میل به بقا از دلایل گرایش انسان ها به جهان آخرت و زندگی جاویدان است . واین موضوع را ادیان ابراهیمی تماما مورد تاکید قرار داده اند و بشارت و هشدار به آن روز داده اند که البته دلایل عقلی خود را دارند و در اینجا فقط اشاره به پذیرش این موضوع از طرف فطرت مورد نظر است .
2- وجود معبود قادر . در اثبات این  مدعا  اشاره  می شود به زمانی که  شخصی هر چند بی اعتقاد ، وقتی در اضطرار قرار می گیرد به سوی خداوند پناه می برد . مثلا شخصی که در هنگام شکسته شدن کشتی یا سقوط هواپیما ، به سوی خدا متوجه شده و از او درخواست کمک می کند .
3- عشق . عشق از صفات اضافی است . پس همان طوری که عاشق بالفعل عشق می ورزد ، باید معشوق هم بالفعل موجود باشد ، بنابراین باید حکم کنیم که معشوق فطرت ، هم اکنون در خارج موجود است .
4- کمال گرایی
5- زیبایی
6- نیکی
7- شادی و ......
غرض از بحث پیرامون فطرت
دین یکتاپرستی و خدا جویی جزء(1) آفرینش انسان است و طبیعت انسان اقتضا می کند که انسان در برابر مبداء غیبی که ایجاد و بقا و سعادتش به دست اوست ، خضوع کند و شئون زندگی اش را با قوانینی که در عالم جریان دارند ، هماهنگ کند و دین فطری که مورد تاکید قرآن است ، همان خضوع و همین هماهنگی است(2).
در اسلام بر این عقیده هستیم که همه انسان ها فطرتا خدا جو هستند و انسان ذاتا گرایش به مبداء خود دارد . وهمچنین دین خداوند در شالوده انسان موجود است.
1- روی هم رفته فیلسوفان و روانشناسانی هستند که یا خدا نا باورند ، یا به هر حال توجهی به استحکام خدا باوری با اقامه برهان نداشته اند ، اما همه ایشان بر این باورند که انسان ها ذاتا دینی هستند یا به گفته ماکس شلر ، خداجو هستند {دائره المعارف فلسفه،قم،مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی،1371،ص 128}. ولی ماتریالیست ها حتی خود اصول اولیه تفکر را اکتسابی می دانند و بر این باورند که با تغییر شرائط اصول عقلی هم تغییر می کند . استاد مطهری در این باره می گوید : فلسفه های ماتریالیستی چاره ای ندارند جز این که حسی محض باشند ، که در این صورت چاره ای ندارند جز اینکه  تمام اندیشه ها را محصول عوامل خاص  بیرونی  بدانند ، و بنابراین برای تفکر اصول مسلم و قطعی و اولیه لایتخلف قائل نیستند ، یعنی همه حرف ها و شاخه ها که ما می گوییم ، بر این پایه های بی اعتبار گذاشته شده است ، پس فلسفه هایی که هم به فطری نبودن اصول اولیه تفکر قائل اند و هم می خواهند بگویند ما یک فلسفه مثلا ماتریالیسم دیالکتیک قائل هستیم و جهان چیزی جز ماده نیست ، خود همین نیز فکری است که هیچ اعتباری ندارد.....، زیرا مبنایی که برایش ساخته اید خود مبنا نیست ، یعنی در حکم همان شخصی است که روی شاخه درخت نشسته و شاخه زیر خود را می برد .
2-تفسیر المیزان ، ج 8 ، ص 299 ،چاپ دوم ، قم ، اسماعیلیلن
رابطه بین شرع (دین) و فطرت
مطالعات توحیدی به ما می گوید که میان دستگاه تکوین و تشریع(3) هماهنگی کاملی بر قرار است . آن چه در شرع وارد شده حتما ریشه در فطرت دارد وآن چه در تکوین و نهاد آدمی است مکملی برای قوانین شرع خواهد بود(4) ممکن نیست در شرع دعوتی باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمی نباشد . و ممکن نیست چیزی در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت کند . بدون شک شرع برای رهبری فطرت حدود و قیود و شرائطی تعیین می کند تا در مسیر های انحرافی نیفتد ، ولی هرگز با  اصل خواسته فطری مبارزه نمی کند بلکه از طریق مشروع آن را هدایت خواهد کرد . وگرنه در میان تشریع  و تکوین تضادی پیدا خواهد شد که با اساس توحید سازگار نیست . به عبارت دیگر خداوند هرگز کارهای  ضد و نقیض نمی کند  که فرمان  تکوینش  بگوید انجام ده و فرمان تشریعش بگوید انجام نده!(5)
نتیجه
فطرت چیزیست بالاتر از غریزه که در نهاد هر انسانی جای دارد و نیازی به دلیل برای درکش نیست و این فطرت ما را به سوی مبداء خود یعنی همان خداوند می کشاند و خداوند بوسیله دین که همان روش زندگی است ، ما را به سوی خود دعوت می کند و در اینجاست که تطابق فطرت و وحی آشکار می گردد. و این دو در هماهنگی مانند دو تکه از یک پازل هستند .
3-غرض از تشریع در اینجا عمل شخص مکلف به افعال خاصه دین است . و حجت ما بر این مطلب استدلال به قول مرحوم مولی نظر علی طالقانی  در کتاب کاشف الاسرار ایشان است که در جلد اول و در صفحات 23تا 25 می فرماید :  بدان که غرض از تکلیف ، تکمیل بندگان و قرب به خداوند عالمیان است . پس تکلیف مخصوص کسی است که هم ناقص باشد و هم قابل کمال و ترقی باشد . پس اگر ممکنی باشد که همه ی کمالات او بالفعل باشد ، چون عقول مجرده نزد جمعی از حکماء ، ویا ممکنی باشد که از شدت قصور قابل کمال نباشد ، چون حیوانات و نبات و جماد ، هیچ کدام را تکلیف ممکن نیست ؛ زیرا که عبث و بی فایده است و صدرو عبث از حکیم محال است . بلی عقول را به مذهب ایشان تکالیف بسیاری است ولکن در آن ترقی نیست و از سنخیت تکلیف ما خالی و عاری است . پس تکلیف به حکم عقل و اجماع و کتاب و سنت مخصوص انسان و ملک و جن است . ولکن ظاهر شد که از انسان ، هر که مجنون است و یا طفل غیر ممیز است ، تکلیف او محال است وکذا عقول مجرده از ملائکه نزد حکماء ، و حالات جنیان بر ما مخفی است . وهم ظاهر شد که عمل اطفال ممیز ، صحیح و شرعی است نه تمرینی ، پس ثواب یافتن ایشان چون ثواب یافت ما می باشد در مستحبات و مکروهات که در مخالفت عقاب ندارد و در اطاعت ثواب دارند ؛ و همین برهان عقلی کافی است و محتاج به ذکر احادیث و اقوال نیست . خلاصه به بدیهه ی عقل ، هر که قابل کمال است ، بر خدا واجب است که او را تکلیف کند و محال است که او را مهمل گذارد ؛ زیرا که غرض از ایجاد او ، به کمال رسیدن اوست و رسیدن به کمال بدون تکلیف محال است .......، و بر خدا لازم است به قدر طاقت او و به اندازه وسعت او تکلیف نماید نه کمتر و نه بیشتر ؛ زیرا که اگر کمتر باشد بخل و ظلم است ولازم آید که از تکمیل او چنانچه شان اوست مضایقه کرده باشد ، تعالی الله ، و اگر بیشتر باشد خوب است لکن این بیچاره عاجز از کشیدن بار است ، پس باز ظلم لازم آید .
4- نظر حقیر در این مورد این است که فطرت همان راه و روش  قرب الی الله  است  و تشریع  در واقع  مانند  مربی و  مدیر عمل می کند و علاوه بر پرورش و رشد اصل فطرت باعث جلوگیری از خاموش شدن نور فطرت در جان آدمی می گردد ، زیرا تفکرات و شبهات مسموم و همچنین تربیت ناسالم مانند پرده ای قادرند که از ظهور نور فطرت جلوگیری کنند .
5- تفسیر نمونه،ج16،ص418،چاپ20
و من الله  توفیق
محد علی مهاجرانی

 

واحد فرهنگی شمسا

یکشنبه 90/12/21