• امروز پنجشنبه 30 فروردين 1403
  •  
     

     


     
     
     
     
     
     

    عثمان بن سعيد نخستين سفير

    نامه الکترونیک چاپ

    مقدمه
    عثمان بن سعيد عمري1 بخشي از دوران زندگي اش را در جوار امام هادي و امام عسکري(عليهما السلام) گذراند و امين و مورد اعتماد شد و در منصب وکالت آن دو وليّ خدا، با همکاري ديگر وکلا و نمايندگان، لشکر توحيد را اميري کرد. نقطه اوج زندگي فرزند سعيد، در عصر غيبتِ صغري شکل گرفت و او نخستين نايب خاص حضرت مهدي(عليه السلام) ، حلقه وصل امت و امام شد. در اين نوشتار، زوايايي از زندگاني آن فرزانه، به اختصار بررسي مي شود.

    عثمان بن سعيد، از تبار نيکان
    عثمان بن سعيد از تبار قبيله بني اسد و به اسدي مشهور است. کنيه وي، ابو عمرو بود؛ چه آنکه خداوند فرزند پسري به او ارزاني داشت و آن بزرگ، نام او را عمرو نهاد. مدت ها نيز از سوي دوستان و آشنايان و حتّي معصومان(عليهم السلام) با اين کنيه خوانده مي شد، تا آنکه روزي امام حسن عسکري(عليه السلام) کنيه او را تغيير داد و وي را «عَمري» ناميد.2 از جمله القاب عثمان بن سعيد، «عسکري» بود. عسکر منطقه اي در شهر سامرا بود که امام هادي و امام حسن عسکري(عليهما السلام) در آن، اقامتِ اجباري داشتند. فرزند سعيد نيز به دليل ارتباط مستمر با آن دو پيشواي دين و سکونت مقطعي در آن محل، به «عسکري» لقب يافت.
    وي از آنجا که مدتي به شغل روغن فروشي اشتغال داشت، به «سمّان و «زيّات» شهرت يافت. اين تجارت را پوششي براي کار اصلي و اساسي خويش ـ که ارتباط با ائمه اطهار(عليهم السلام) و وکالت از جانب ايشان بود ـ قرار داد تا انجام وظيفه خطير از ديد نامحرمان پنهان بماند. شيعيان براي رساندن اموال يا نامه هاي خود به امام حسن عسکري(عليه السلام) ، آنها را به سعيد مي سپردند و او نيز براي آگاهي نيافتن جاسوسان و مخالفان، با جاسازي محموله ها در درون مشک روغن، آنها را به امام مي رساند.

    امينِ هاديِ امّت
    نخستين ايام نوراني زندگي عثمان بن سعيد، در زمان حيات امام هادي(عليه السلام) رقم خورد. امام، بيست سال از پايان عمر مبارک خويش را با فشار و اجبار متوکّل عباسي در سامرا گذراند، هر چند که در اين مدت طولاني، مأموران خليفه ايشان را به شدّت تحت نظر داشتند و رفت و آمدهاي منزل آن امام را کنترل مي کردند. در اين موقعيت، فرزند سعيد که يازده ساله بود، به حضور امام رسيد و به مرور زمان از نزديکان آن حضرت گرديد. اين بخش از حيات عثمان را مي توان در دو محور ذيل نظاره کرد.

    الف: نماينده امام
    او در پرتو عنايت امام دهم تربيت شد و امين، وکيل و نماينده حضرت گرديد و سخن و کردارش مورد تأييد واقع شد. روزي احمد بن اسحاق قمي به حضور امام هادي رسيد و به ايشان عرض کرد:
    «سرورم! من گاهي توانايي ديدار شما را داشته، گاهي سعادت حضور در نزد شما برايم فراهم نمي گردد. حال گفتار چه کسي را بپذيرم و از دستور چه کسي پيروي نمايم؟»
    امام به عثمان بن سعيد که در جوار آن حضرت زانو زده بود، اشاره کرد و در پاسخ ابن اسحاق فرمود:
    «هذا أبو عمرو الثقة الأمين، ما قاله لکم فعنّي يقوله و ما أدّاه إليکم فعنّي يؤديه».
    «اين ابوعمرو (عثمان بن سعيد) مردي مورد اعتماد و امين است. آنچه را او براي شما گفت، در واقع از جانب من مي گويد و هر آنچه به شما رساند، از طرف من مي رساند.»
    امام هادي(عليه السلام) با بيان اين سخن، اعتماد خويش نسبت به فرزند سعيد را در حضور بعضي از دوستان گوشزد کرد و از سويي يارانش را با نظام وکالت و نمايندگي آشنا کرد و آنان را با يگانه محور هدايت و راهنمايي شيعيان در عصر فرزند و به خصوص نواده خويش و اساسي ترين طريق ارتباطي امت با امام رهنمون ساخت.

    ب: رهبري وکالت
    امام علي النقي(عليه السلام) گروهي از شخصيتهاي مورد اعتماد را در بغداد و شهرهاي ديگر وکيل خويش قرار داد. آنان مرجع حلّ مشکلات ديني و دنيايي شيعيان و پاسخگو به مسائل ايشان محسوب مي شدند. اگر اموال يا سؤالاتي از سوي مردم مي رسيد، با تدبير و فراست به امام مي رساندند و گروهي از آنها براي مخفي نگهداشتن منصب خويش با پرداختن به شغل و حرفه اي خاص، به انجام وظيفه خطير خود مشغول مي شدند. هر روز که از اجراي اين شيوه مي گذشت، مردم بيشتر بدان خو گرفته، وکلا و نمايندگان امام را يگانه حلقه وصل و تنها وسيله ارتباطي خويش با مقتداي معصومشان مي دانستند و از آن طريق، تماسشان را با امام هادي(عليه السلام) حفظ مي کردند. عثمان بن سعيد نيز از زمره اين وکلاي امين بود که در بغداد وظيفه الهي خويش را به خوبي ايفا کرد و در پي مقصود سفرهاي بسياري به سامرا و ديدار با امام هادي(عليه السلام) انجام داد. وکلاي امام هادي(عليه السلام) در شهرهاي مختلف از طريق وکلاي به خصوص و معيني وجوهات و اموال يانامه ها را به حضرت مي رساندند.
    در طي دو سال آخر دوران امامت حضرت هادي(عليه السلام)، عثمان بن سعيد رهبري سازمان وکالت را عهده دار بود و امور داخلي و جاري وکلا و نمايندگان را هماهنگ مي کرد. نوشته اند زماني که علي بن عمرو عطار، وکيل قزوين به سامرا آمد و با فارس بن حاتم تماس گرفت تا وجوهات آن ناحيه را تقديم دارد، او اطلاعي از طرد فارس بن حاتم از سوي امام در سال 250 نداشت. از اين رو عثمان به سرعت افراد خود را براي حفظ وجوهات فرستاد و علي بن عمرو را از تماس با فارس بازداشت.

    وکيل پيشواي يازدهم
    عثمان بن سعيد پس از شهادت امام هادي(عليه السلام) در خدمت امام عسکري(عليه السلام) به عنوان وکيل برجسته امام فعاليت مي کرد. امام حسن عسکري(عليه السلام) در مدت شش سال رهبري امّت اسلامي، خونِ تلاش و تکاپو و رشد را در رگهاي يارانش جاري ساخت و براي فراهم ساختن زمينه امامت موعود منتظر و به منظور آشنا شدن مردم با دوره غيبت، تلاشهاي بسياري انجام داد تا شيعيان شيوه ارتباط با امام معصوم خويش را در عصر جديد نيک دريابند. امام(عليه السلام) چون پدر ارجمندش و بلکه بيشتر از آن حضرت، با بهره گيري از شيوه «پنهان شدن از ديد مردم» اذهان مسلمانان را آماده پذيرش دوره غيبت مي کرد.
    مسعودي ـ مورّخ نامي ـ در اين باره مي نويسد: «آن حضرت نيز با شيعيان خاص و ديگران ـ به جز زماني که به اجبار نزد خليفه مي رفت ـ از پس پرده سخن مي گفت. اين کار از سوي او و پدرش، مهيّا ساختن زمينه غيبت صاحب الزمان بوده تا شيعيان با آن انس گيرند و «غيبت» را انکار نکنند و با پنهان شدن و استتار عادت کنند.»
    امام(عليه السلام) نمايندگان و وکلايي را از جانب خويش در شهرهاي مختلف منصوب کرد و آنها را تنها وسيله ارتباطيِ خود با شيعيان قرار داد تا مشکلات ديني و دنيايي ايشان را حل کنند. آن حضرت با اين کار، شيوه مراجعه شيعيان به نمايندگان را آموخت و آنها را به انجام اين مهم عادت داد تا در دوره غيبت اين يگانه راهِ تماس با امام انکار نگردد و يا با مشکلي برخورد نکند. در اين ميان عثمان بن سعيد به عنوان شاخص ترين وکيل و نماينده امام نقشي مهم را ايفا نمود. محل استقرار او، بغداد بود و او با حضور و اقامت در آن شهر، آنجا را پايگاه اصلي وکالت ساخته بود.
    امام عسکري(عليه السلام) نيز با توصيه هاي پي در پي، شيعيان و ياران خويش را به ارتباط با او سفارش مي کرد؛ بدان حد که يگانه طريق ارتباطي امام و امت گرديد. از آن سو، عثمان نيز براي بيان مطالب و سؤالات و رساندن امانات و هداياي مردم، پيوسته به سامرا مسافرت کرده و با نيرويي دو چندان و اراده اي قوي به پايگاه خويش باز مي گشت. او در تمام سفرها به منظور پوشش مأموريت خويش، روغن فروشي را پيشه خود ساخته بود؛ بدان صورت که امانات و نامه هاي شيعيان به امام و پاسخهاي آنان را با مهارت، درون مشک قرار. کارکرد فرزند سعيد را در نمونه هاي زير مي توان بررسي کرد:

    مورد اعتماد
    عثمان بن سعيد در نزد امامِ يازدهم، فردي امين و مورد اعتماد بود. روزي احمدبن اسحاق که پيشتر درباره وکيل و نماينده امام هادي(عليه السلام) از آن حضرت سؤال کرده بود، در عصر امام حسن عسکري(عليه السلام) به حضور ايشان رسيد و همان پرسش را عنوان کرد و گفت:
    «گاهي از فيض ديدار شما محروم مانده، در همه حال سعادت حضور در نزد شما را ندارم؛ گفتار چه شخصي را بپذيرم و از دستور چه کسي پيروي کنم؟»
    امام در پاسخ فرمود: «هذا أبو عمرو الثقة الأمين ثقة الماضي و ثقتي في المحيا و الممات، فما قاله لکم فعنّي يقوله، و ما أدّي إليکم فعنّي يؤدّيه».
    «اين ابوعمرو، مورد اعتماد و امين من است، هم در گذشته (نزد امام هادي(عليه السلام) ) و هم نزد ما مورد وثوق است ـ چه در زمان حيات و چه در زمان ممات ـ آنچه را او به شما برساند از طرف من رسانده است.»
    ابوالعباس حميري (از شخصيتهاي برجسته شيعه) مي گويد:
    «بسيار رخ مي داد که درباره اين حديث با هم مذاکره مي کرديم و مقام والاي عثمان بن سعيد را مي ستوديم.»(3)
    اسحاق بن اسماعيل ـ يکي از ياران امام عسکري(عليه السلام) که به واسطه نمايندگان آن حضرت با ايشان در ارتباط بود ـ نامه اي را از حضرت دريافت کرد که در آن ضمن سفارش به ملاقات با عثمان، از خصوصيات نيک آن وکيل چنين ياد شده بود:
    «فلا تخرجنّ من البلدة حتّي تلقي العمري ـ رضي الله عنه برضاي عنه ـ و تسلّم عليه و تعرفه و يعرفک فإنّه الطاهر الأمين العفيف القريب منّا و إلينا، فکلّ ما يحمل إلينا من شيء من النواحي، فإليه يصير آخر أمره، ليوصل ذلک إلينا».
    «... از شهر خارج مشو تا عمري را ـ که خداي به رضايت من از او خشنود باد ـ ملاقات کني. بر او سلام کن و همديگر را معرفي کنيد، بدرستي که او شخصيتي پاک، امين و پاکدامن و به ما نزديک است. هر آنچه را که از نواحي و شهرهاي مختلف به سوي ما مي فرستند به دست او مي رسد تا او آن را به ما برساند.»

    وکيل امين
    عثمان بن سعيد به عنوان نماينده امام حسن عسکري(عليه السلام) شناخته مي شد؛ روزي گروهي از شيعيان و دوستان امام حسن عسکري(عليه السلام) به حضور ايشان رسيده و گرداگرد او حلقه زده بودند و با نظر به جمال خدايي او، از ارشادهايش بهره مي جستند. در آن هنگام بدر ـ خادم امام ـ وارد شد و به حضرت گفت: سرورم! گروهي با حالتي افسرده و غبارآلود بر در خانه ايستاده اند، امام فرمود:
    «آنها از شيعيان ما در يمن هستند... برو و عثمان بن سعيد را نزد من بياور. بدر به سرعت به سراغ ابن سعيد رفته، پيام امام را به او رساند، او نيز بي درنگ به در خانه حضرت حاضر شد. امام رو به او کرد و فرمود:
    عثمان! تو وکيل من و بر ضبط و گرفتن مال خدا مورد اعتماد و امين هستي. برو و اموالي را که اين چند نفر يمني آورده اند، از آنها بستان.»
    فرزند سعيد نيز در پي انجام فرمان امام، از محضر ايشان خارج شد. پس از رفتن او محمدبن اسماعيل، علي بن عبدالله و گروهي از ياران و شيعياني که در منزل امام بودند، لب به سخن گشودند و به حضرت چنين گفتند:
    «سرورا! به خدا سوگند (پيش از اين نيز) عثمان بن سعيد را از شيعيان، برگزيده و فرهيخته مي دانستيم. امروز با اين فرمايش، جايگاه او را در خدمتگزاري حضرتت بيشتر مبرهن ساختي و ما به خوبي اطمينان يافتيم که او وکيل شما و در ضبط اموال خدا مورد اعتماد و وثوق شماست.»
    امام عسکري(عليه السلام) در پاسخ سخنان ياران فرمود: «نعم، و اشهدوا علي أنّ عثمان بن سعيد العمري وکيلي».
    «آري، شاهد و گواه باشيد که عثمان بن سعيد وکيل من است.»

    اداي قرض
    روزي احمد بن اسحاق اشعري و علي بن جعفر همداني، به همراه عثمان بن سعيد به محضر امام حسن عسکري(عليه السلام) شرفياب شدند. در آن جلسه، احمد بن اسحاق که به شدّت مقروض بود، از قرض خويش ـ و ظاهراً آن مبلغ را براي فعاليتهاي نمايندگي خود مي خواسته اند نه امور شخصي ـ به امام شکوه کرد، حضرت رو به فرزند سعيد (عهده دار اموال امام)، فرمود: «اي ابا عمرو، سي هزار دينار به او و سي هزار دينار به علي بن جعفر بده و خود نيز سي هزار درهم بردار.»
    امام عسکري(عليه السلام) در پرتو علم بي انتهاي الهي، هر سه يار خويش را مقروض يافت و آن مبلغ کلان را به آنها عطا کرد، هر چند تنها احمد بن اسحاق بدين مشکل زبان گشوده بود. اي بسا که امام افزون بر اداي قرض احمد بن اسحاق، خواسته است دو يار ديگر خويش را نيز مشمول بخشش قرار دهد؛ چرا که مي دانست آنها آن اموال را در جايگاه مناسبش صرف کرده و شايسته چنين عطايي هستند.

    يک مأموريت زيبا
    در شبانگاه جمعه 15 شعبان سال 255 و به هنگام ولادت حضرت مهدي(عليه السلام) ، عثمان بن سعيد در خانه امام حسن عسکري(عليه السلام) حضور داشت و در هنگامه ميلاد، نوري که از بالاي سرش تا آسمان امتداد يافته بود، او را به تعجّب و حيرت وا داشت. زماني نيز آن نور به حالت سجده درآمد و سر به خاک ساييد و پس از نشستن، اين آيه را تلاوت کرد: "شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ..." امام براي سلامتي فرزند خويش از گزند دشمنان، ولادت مهدي(عليه السلام) را پنهان کرد و آن گروه از ياران خاص خود را که به آنها بشارت تولّد فرزند خويش را داده بود، به نگهداري اين سرّ و آگاه نساختن ديگران سفارش کرد و پس از آن در اختفاي او کوشيد. امام حسن عسکري(عليه السلام) نيز پس از به دنيا آمدن فرزند دلبند خويش (مهدي(عليه السلام) ) عمري را فراخواند و دستور فراهم کردن چند رأس گوسفند براي انجام عقيقه، به او داد و سپس فرمود: «ده هزار رطل3 (پيمانه) نان و ده هزار رطل گوشت آماده ساز و آنها را ميان بني هاشم و ديگر مردم توزيع کن.»
    عثمان بن سعيد به سرعت اين مأموريت را انجام داد.

    زمزمه نيابت
    پيوسته در حيات هر امام، ياران وي در پي شناسايي امام بعدي بر مي آمدند و هدايتها و راهنمايي هاي امام معصوم در اين باره يگانه وسيله آشنايي آنان شناخته مي شد. اصحاب امام حسن عسکري(عليه السلام) نيز در پي شناخت امام به حق، از آن حضرت انگيزه اي دو چندان داشتند؛ زيرا به اين مهم دست يافته بودند که پيشواي بعدي همان مهدي موعود و آخرين گنجينه ارزشمند کرامت است. بدين منظور گروهي از سرشناسان شيعه، چون علي بن هلال، محمدبن معاوية بن حکيم و حسن بن ايوب بن نوح شرفياب حضور امام حسن عسکري(عليه السلام) شدند تا در مورد امام بعد، از نظر حضرتش آگاه شوند. در همين حال چهل نفر ديگر در محضر امام نشسته و آنها نيز در پي آشنايي با «مهدي موعود» آن آخرين امين حضرت رحمان به حضور رسيده بودند.
    ... سکوت بر آن محفل سايه افکنده بود. عثمان بن سعيد ـ آن يار ديرين و برجسته امام ـ برخاست و سکوت جلسه را شکست و خطاب به حضرت گفت:
    «اي فرزند رسول خدا، مي خواهم مطلبي را از شما بپرسم که خود نسبت به آن داناتر مي باشيد. حضرت فرمود: عثمان! بفرما بنشين.»
    امام پس از بيان اين جمله کوتاه، با حالتي خشمگين از جاي خود برخاست و در آن حال که اتاق را ترک مي کرد به حاضران فرمود: «هيچ کس بيرون نرود.»
    ياران در پيروي از کلام امام، از جاي خويش حرکت نکرده، منتظر آمدن آن حضرت شدند. امام(عليه السلام) پس از درنگي، کوتاه اما سراسر شور و التهاب، بازگشت و عثمان بن سعيد را صدا زد. او به سرعت از جاي برخاست و ايستاد. امام رو به او و ديگر ياران فرمود: «بگويم براي چه نزد من آمده ايد؟»
    عثمان گفت: «بفرماييد اي فرزند رسول خدا!»
    حضرت فرمود: «آمده ايد از امام بعد از من بپرسيد؟»
    عثمان گفت: «آري، يابن رسول الله!»
    در آن لحظه، کودکي چون شاخه نخلِ نور وارد اتاق شد... عزيزي چون پاره ماه که از هر کس بيشتر به امام حسن(عليه السلام) شباهت داشت. امام چون خوشحالي آميخته با حيرت يارانش را ديد، چنين فرمود:
    «بعد از من، اين امام شما و جانشين من است. از او پيروي کنيد و پراکنده نشويد (که در صورت تخلف) در کار دينِ خود، به هلاکت مي رسيد. بدانيد که بعد از اين ديدار، ديگر او را نخواهيد ديد تا عمر او کامل گردد. پس هر آنچه عثمان بن سعيد از جانب او به شما خبر مي دهد، بپذيريد؛ چرا که او نماينده امام شماست و نيابت به وي سپرده مي شود.»
    پس از شهادت امام حسن عسکري(عليه السلام) ، عثمان بن سعيد بر پايه مأموريتي که به او سپرده شده بود، به منظور غسل دادن امام راهي منزل آن حضرت گرديد و پس از حضور، تمام کارهاي لازم ـ چون غسل دادن وحنوط کردن ـ را انجام داد وبدن مطهّر پيشوايش، امام عسکري(عليه السلام) را براي برپايي نماز از سوي حضرت مهدي(عليه السلام) و تدفين، مهيّا ساخت.

    نخستين سفير موعود(عليه السلام)
    با آغاز امامت حضرت مهدي(عليه السلام) ، عثمان بن سعيد افتخار نمايندگي حضرت مهدي(عج) را در عصر غيبت صغري داشت و محور تماس و ارتباط شيعيان با آن حجت خدا بود.
    واژه «سفير» در آن دوره، به جاي واژه «نايب» به کار مي رفت و او يگانه محور ارتباط امام زمان(عج) با مردم بود. عثمان بن سعيد اولين سفير از چهار سفير خاص آن حضرت در دوره غيبت صغري است.4 غيبت صغري از 260 هجري (سال شهادت امام حسن عسکري(عليه السلام) ) آغاز5 و تا سال 329 (سال درگذشت آخرين سفير خاص حضرت مهدي(عليه السلام) ) ادامه يافت و مدت آن 69 سال بود. اين مقطع از غيبت را مي توان دوره آماده سازي شيعيان براي پذيرش غيبت کبري ناميد؛ زيرا با توجه به خصوصيت مهم غيبت دوم ـ که ارتباط مستقيم شيعيان با امام قطع گرديد، آنها احکام خويش را تنها با نايبان عام حضرت؛ چون فقها و علماي واجد شرايط مطرح مي سازند ـ اگر آن دوره به يکباره رخ مي داد، امکان انحراف در افکار مردم وجود داشت؛ از اين رو، براي جلوگيري از اين امر، ابتدا غيبت صغري رخ داد تا شيعيان در آن دوره چندين ساله، با سفراي خاص امام انس گيرند و از آن راه، با پيشواي خويش در ارتباط باشند و آنگاه که زمينه اي بهتر فراهم گرديد، غيبت نخست جاي خويش را به غيبت کبرا دهد. در اين ايام، اگر چه توده مردم از ديدن امام خويش محروم بودند، ليکن ارتباط آنان به طور کامل قطع نبود و ايشان به وسيله نواب خاص با آن حضرت تماس مي گرفتند.
    عثمان بن سعيد همچون ساير سفيرانِ بعد از خويش، وظيفه مهمي را ايفا مي کرد، براي آشنايي با اهميت مقام عثمان و چگونگي فعاليت تشکيلات سفارت و وسعت و نفوذ اين سازمان مهم، به اختصار مطالبي عنوان مي گردد.

    الف ـ پنهان کردن نام و جايگاه امام
    سفراي خاص، از بردن نام امام زمان (عج) و افشاي محلّ او منع شده بودند تا جان آن حضرت از سوي حکومت عباسي و ساير دشمنان به خطر نيفتد. روزي عبدالله بن جعفر حميري ـ صاحب قرب الاسناد که از شيعيان برجسته به شمار مي رفت ـ در ديدار خود با عثمان بن سعيد، پس از مقدمه چيني، از وي چنين پرسيد:
    آيا جانشين امام عسکري(عليه السلام) را ديده اي؟
    عثمان بن سعيد پاسخ داد: آري.
    عبدالله بن جعفر حميري پرسيد: نام آن حضرت چيست؟
    عمري از پاسخ اين پرسش خودداري کرد و گفت:
    «بر شما حرام است که در اين باره پرسش کنيد و من اين سخن را از پيش خود نمي گويم ـ چه، اختياري ندارم که حلالي را حرام يا حرامي را حلال کنم ـ بلکه اين به دستور خود اوست؛ زيرا حکومت (عباسي) بر اين باور است که امام عسکري(عليه السلام) درگذشته و فرزندي از خود باقي نگذاشته است و به همين دليل نيز ارث او را ميان کساني که وارث آن حضرت نبودند، تقسيم کردند و اين موضوع با صبر و سکوت امام روبه رو گرديد و اکنون کسي جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار کند يا چيزي از آنها بپرسد و اگر اسم امام فاش شود، مورد تعقيب قرار مي گيرد. زنهار! زنهار! خدا را در نظر بگيريد و از پي گيري اين بحث، خودداري کنيد.»

    ب ـ استتار
    سفيران امام براي در امان ماندن از تهديدات و فشارهاي حکومت عباسي، براي انجام مأموريت خود، از پنهانکاري بهره مي جستند و بدين وسيله بر آن بودند که زمينه محدود ساختن يا تعطيل کردن فعاليتشان پيش نيايد و با بسيج امکانات و نيروهاي متعهد ارتباط خويش را با شيعيان توسعه و استمرار بخشند؛ از جمله آنکه ايشان در مقابل دريافت وجوه و اموال، قبض و رسيد نمي دادند و يا آنکه براي خويش شغلي را برمي گزيدند تا با آن شيوه صوري، از گزند جاسوسان و مأموران حکومتي در امان باشند. روغن فروشي عثمان بن سعيد نيز از اين نمونه است.

    ج ـ سازماندهي وکلا
    سفيران خاص، در مدت سفارت خويش، به منظور گسترش حوزه فعاليت و تحت پوشش گرفتن شيعيان در نقاط مختلف، نمايندگاني را در شهرها و ايالات گمارده بودند. اين تعداد که به وکيل نيز معروف بودند، از ميان پاکترين و با نفوذترين مردم گزينش شدند؛ گروهي از آنان، از وکلاي عصر امامان معصوم پيش به شمار مي رفتند. وکلا نيز هر يک در مناطق و شهرهاي خاصي فعاليت مي کردند و در بعضي از موارد، آنان هم در مناطق تحت پوشش خويش وکيل به خصوصي داشتند.
    ابن سعيد عمري و سه سفير پس از او، در طول دوره غيبت صغري با انتخاب وکلا، تمام شيعيان را در شهرهاي اسلامي تحت پوشش خويش درآورده، به خوبي آيين و مذهب را از گزند توطئه ها پاس داشتند و با نظارت دقيق بر عملکرد کارگزاران با انحرافات و کجروي ها به شدّت برخورد مي کردند.
    بحز وکلاي مستقر در بغداد، از وکلاي نواحي ديگر جوامع اسلامي؛ چون آذربايجان، اهواز، حجاز، مصر، ري، خراسان، قم، کوفه، همدان و يمن مي توان ياد کرد.
    بغداد، با آغاز امامت حضرت مهدي(عليه السلام) اهميتي دو چندان يافت؛ زيرا سامرا به دنبال غيبت آن حضرت، مزيّت خود را از دست داد و از آن سوي، با اشاره و سفارش پيشواي دوازدهم، مرکز فکري و هدايت شيعيان به بغداد منتقل شد و سفراي منتخب از جانب امام در رأس قرار گرفتند. از همين رو بغداد را در دوره غيبت صغري مي توان
    نخستين کانون منتظران قائم(عج) و مرکز پيوند امت و امام ناميد.
    دوري از پايتخت نيز داراي رمزي بود؛ زيرا تا حدودي فعاليت نواب خاص را از ديد حاکمان عباسي پوشيده مي داشت و آنان در محيطي آرام و بدور از فشار و محدوديت، امور مربوط به سفارت را هدايت و رهبري مي کردند.
    امام زمان(عليه السلام) خود به کارواني از شيعيان قم، از محوريت شهر بغداد چنين فرمود:
    «بعد از اين، چيزي به سامرا نفرستيد و مالي را نياوريد. شخصي را در بغداد معين مي کنم، اموال را به او بدهيد، نامه ها (توقيعات) از او صادر مي گردد.»
    حضرت مهدي(عليه السلام) پس از اين، وکيل و امين پدر و جدّ بزرگوار خويش، عثمان بن سعيد عمري را به عنوان نماينده و سفير خاص خود در بغداد برگزيد. عثمان بن سعيد از پيش در بغداد سکونت داشت و در دوره وکالت از سوي امام حسن عسکري(عليه السلام) زمينه را فراهم ساخته بود. در آغاز غيبت صغري، پس از تصدّي مقام سفارت و نيابت حضرت مهدي(عليه السلام) به تلاش خود ادامه داد و با جدّيت تمام، رهبري وکلاي نواحي و مناطق مختلف جامعه اسلامي را به عهده گرفت. او با استفاده از آن تشکيلات، امانات و وجوهات و هداياي شيعيان را دريافت مي کرد و به حضرت مهدي(عج) مي رساند و از آن سوي، سؤالات رسيده را به محضر آن حجّت خدا تقديم داشته، پاسخ پرسشها و توقيعات را به صاحبان اصلي اش تحويل مي داد.
    عمري در بغداد نيز کارگزاران و وکلايي به نام هاي احمدبن اسحاق، محمد، قطان، حاجز داشت که هر يک به مسائل و مشکلات مردم پاسخ مي گفتند و هدايا و وجوهات را دريافت مي کردند. اين احتمال وجود دارد که سفير با واگذاري امور اجرايي سازمان در بغداد به اين وکلا، خود فعاليتهاي ساير وکلا و نمايندگان ساکن در نواحي و مناطق مختلف را سرپرستي و هدايت مي کرده است.

    د ـ سامان دهي امور مردم
    * محمد بن علي اسود قمي مي گويد:
    «در روزگار وکالت عثمان بن سعيد، زني به من مراجعه کرد و پارچه اي را داد و درخواست کرد که آن را نزد عمري ببرم. آن پارچه و پارچه هاي ديگر را که مردم براي رساندن به وکيل امام به من داده بودند، برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم. پس از ورود به بغداد، به حضور عمري رسيدم. او دستور داد که همه آن اموال را به محمدبن عباس قمي تسليم کنم. بي درنگ فرمانش را عملي ساخته، همه را ـ بجز پارچه آن زن که مفقود شده بود ـ به او تحويل دادم. پس از گذشت مدتي کوتاه، عمري به من پيغام فرستاد تا پارچه زن را نيز به محمدبن عباس تحويل دهم. در آن حال به ياد پارچه آن زن افتادم و به سرعت جستجو را آغاز کردم، ليکن آن را نيافتم. مشکل خويش را با عمري در ميان گذاردم و او در پاسخ گفت:
    غمگين نباش؛ زيرا به زودي آن را خواهي يافت! گفتار عثمان بن سعيد جامه عمل پوشيد و آن پارچه را يافتم و به محمدبن عباس تحويل دادم. عمري با آنکه صاحبان پارچه را نديده بود، از مفقود شدن پارچه آنان خبر داد و نيز از پيدا شدن آن آگاهم ساخت.»
    اين عمل عثمان کرامتي بود از آنچه از ارباب معرفت و اولياي خدا به ظهور مي رسد و بي شک کرده وي موجب نظر و فرمان حضرت مهدي(عليه السلام) بوده است.
    * زماني مردي از اهل عراق، مبلغي خمس اموال خود را نزد عثمان بن سعيد برد. عثمان وجه را خدمت امام برد ليکن آن حضرت از قبول مال خودداري کرد و فرمود: « (به او بگوييد) حق عموزادگانت را که چهارصد درهم است، از آن بيرون کن!»
    مرد عراقي از اين سخن بسيار تعجب کرد... حق عموزادگان و آن هم 400 درهم، دو نکته مهمي است که هر کس توانايي بيان اين سخن را ندارد! او از نزد عمري خارج شد و بي درنگ حساب دارايي خويش را بررسي کرد. پس از رسيدگي و دقت فراوان، معلوم شد هنوز قسمتي از منافع زمين زراعتي عموزادگانش را که در دست وي بوده به صاحبانش رد نکرده و سهم آنان از اين زمين چهارصد درهم بوده است؛ همان مبلغي که حضرت مهدي(عليه السلام) دستور جدا کردنش را از مبلغ فوق داده بود. لذا مرد عراقي به سرعت آن مبلغ را از دارايي خويش خارج کرد و سپس نزد عثمان آمد و وجه را تقديم کرد و عمري نيز آن را پذيرفت.

    غروب سفير
    سال 265 هجري قمري پنج سال از دوره سفارت عثمان بن سعيد مي گذشت. او که غروب آفتاب عمرش را نزديک مي ديد. بزرگان شيعه را نزد خويش فرا خواند و از سفر ابدي خود آگاهشان ساخت و سپس اين خبر را به آنان اطلاع داد که: «امام زمان(عليه السلام) دستور داده است تا از سفارت فرزندم محمدبن عثمان، شما را آگاه کنم و پس از من هرکس حاجتي داشت نزد او برود!»
    او مرگ را در آغوش گرفت. فرزندش محمدبن عثمان، پس از غسل دادن او، مراسم کفن و دفنش را انجام داد و با حضور صدها مرد و زن عزادار، پيکر مطهر او را به خاک سپرد. در هنگامه غم و حزن، از سوي امام زمان(عليه السلام) توقيعي به محمدبن عثمان صادر شد که دل مجروح ماتم زدگان را التيام بخشيد؛ هر چند نامه تسليتِ حضرت، خود گوياي سوگ و ماتم آن اميد اميدواران و پناه بي پناهان بود. امام در پايان اين نامه مبارک، پسر را در منصب پدر منصوب کرد. توقيع شريف امام از اين قرار است: «ما از آنِ خداييم و به سويش باز مي گرديم، در حالي که تسليم فرمان اوييم و راضي به قضا و مشيّتش. پدرت سعادتمندانه زندگي کرد و با افتخار مرد، خدايش رحمت کند! و به اوليا و سرورانش ملحق گرداند. او همواره در اطاعت از امرشان کوشا و بدانچه او را به خداي ـ عزّ و جلّ ـ و آنان نزديک مي گرداند، ساعي بود. خدا رويش را تازه و و شاداب کند و از لغزشش درگذرد و اجر تو را زياد گرداند و صبر نيکو در مصيبتش به تو عطا فرمايد! تو مصيبت زده شدي و ما نيز! دوري پدرت تو و ما را بيمناک ساخت و به دلتنگي از تنهايي وا داشت. پس خداوند به رحمت خود او را در آرامگاهش مسرور فرمايد! از کمال سعادت پدرت آن است که مثل تو فرزندي را به او روزي فرمود تا جانشين پس از او و به امرش قائم مقامش باشي و براي او طلب آمرزش کني و مي گويم که: ستايش خداي را، پس همانا قلبهاي شيعيانش را به مکان و جايگاه تو و آنچه پروردگار در تو و نزد تو قرار داد، نيکو و مسرور شد. خدا تو را کمک کند و نيرو بخشد و دستگيرت باشد و توفيقت دهد و ولي و حافظ و مواظب و کفايت کننده ات باشد.»
    عثمان بن سعيد در محله «رصّافه» در شرق بغداد و در منطقه اي که امروزه به «بازار شورجه» معروف است، دفن شده و آرامگاه او زيارتگاه است.


    پي نوشت ها:
    1 . در کتاب بحارالأنوار، ج99، ص292 اينگونه آمده است: «أبي محمّد عثمان بن سعيد العمروي الأسدي».
    2. «وقد قال قوم من الشيعة «انّ ابامحمد الحسن بن علي(عليهم السلام) قال: لايجمع علي امريء بين عثمان و ابوعمرو، و اَمَر بکسر کنية فقيل العمري» (نکـ : کتاب الغيبه، ص354).
    3. رطل عراقي = 130 درهم و هر درهم = 6 دانق و هر دانق به اندازه 8 جو متوسط است (مجمع البحرين، ماده رطل).
    4. امام حسن عسکري(عليه السلام) اولين سفير حضرت مهدي(عليه السلام) را اين گونه معرفي مي کنند: پس هر آنچه عثمان بن سعيد از جانب او به شما خبر مي دهد بپذيريد؛ چرا که او نماينده امام شماست و نيابت به وي سپرده مي شود (نکـ : منتخب الأثر، ص355) همچنين حضرت مهدي(عليه السلام) پس از شهادت پدر ارجمند خويش، به کاروانيان قمي چنين فرمود: «بعد از اين، چيزي به سامرا نفرستيد و مالي را نياوريد. شخصي را در بغداد معين مي کنم، اموال را به او بدهيد. توقيعات از او صادر مي گردد.» پس از آن، عثمان بن سعيد به عنوان سفير امام، فعاليت خويش را در ادامه مسؤوليت گذشته اش، آغاز کرد.
    5. گروهي از دانشمندان شيعه، سال تولد آن حضرت را (255هـ .) آغاز غيبت صغري مي دانند که در نتيجه، دوران آن غيبت 74 سال مي شود. به ظاهر چون حضرت مهدي(عج) از بدو تولّد از ديد مردم غايب بوده سبب طرح اين ادعا مي باشد. (نکـ : اعلام الوري، ص444).

    منبع: ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان

    .