• امروز جمعه 2 آذر 1403
  •  
     

     


     
     
     
     
     
     

    شمه اي از کمالات اخلاقي

    نامه الکترونیک چاپ

    زندگي امام حسن عسکري(عليه السلام) مانند اجداد طاهرش مملوّ از جلوه هاي فضايل اخلاقي و کمالات است که در قالب ارتباط با خدا، معاشرت با مردم و رفتار با دشمنان، دين ظهور کرده است. اخلاق کريمه آن حضرت، چنان از ظرافت و زيبايي برخوردار بود که حتي دشمنان و مخالفان مذهب و اهل بيت(عليهم السلام) را مجذوب خود کرد و به آن اعتراف مي کردند. احمدبن عبيدبن خاقان، از زمامداران و سياستمداران بلند پايه دربار عباسي و از دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) درباره آن حضرت مي گويد: «در سامرا از علويان مردي مانند حسن بن عليّ بن محمدبن رضا، نديده ام و نشناخته ام و هرگز در سلوک، عفت، بزرگواري، بخشش و رفتار، نشنيده ام کسي به پاي او برسد. خليفه عباسي، سران لشکري و کشوري، وزيران، کاتبان و ديگر مردمان، او را بر همگان مقدم مي دارند و از بني هاشم به او بيش از ديگران احترام مي گزارند و بزرگداشت او را برخود واجب مي شمارند... اگر خلافت از ميان خلفاي بني عباس رخت بربندد، کسي از هاشميان (جز حسن بن علي عسکري(عليهما السلام)) سزاوار نخواهد بود، (تا اداره خلافت را به عهده گيرد) تنها اين مرد است که با تقوا، عفت، خويشتنداري، زهد و پارسايي، عبادت، اخلاق زيبا و صلاحش شايسته خلافت مي باشد.»

    عبادت
    امام حسن عسکري(عليه السلام)، عابدترين فرد زمان خود بود و بيش از همه، به عبادت خداوند و انجام دستورهاي الهي مي پرداخت. شبها را تا بامداد به تلاوت قرآن، نماز و سجده براي خدا مي پرداخت. نماز اول وقت را بر هر کاري مقدم مي داشت و هر وقت به نماز مي ايستاد، با تمام وجود نيايش مي کرد و تا وقتي که از نماز فارغ نشده بود، هيچ مسأله اي توجه او را به خود معطوف نمي کرد. ابوهاشم جعفري مي گويد: «خدمت امام حسن عسکري(عليه السلام) شرفياب شدم. حضرت مشغول نوشتن چيزي بود، وقت نماز که فرا رسيد، از نوشتن دست کشيد و به نماز ايستاد.»
    محمد شاکري مي گويد: «آن حضرت در محراب نماز مي نشست و به سجده مي رفت. در اين هنگام من مي خوابيدم (و بعد از مدتي) بيدار مي شدم و هنوز آن حضرت در سجده بود.»
    هيچ حادثه و موقعيتي آن حضرت را از عبادت خالصانه باز نمي داشت، حتي در دوران زندان هم بيش از پيش به عبادت و راز و نياز با خداوند مي پرداخت. محمدبن اسماعيل مي گويد: «او (امام حسن عسکري(عليه السلام) ) در زندان بود... روز را روزه مي گرفت و همه شب را به عبادت مي گذراند (و در اين حالت) نه حرف مي زد و نه به غير عبادت مشغول مي شد.»
    چگونگي عبادت و راز و نياز آن حضرت با خداوند، طوري بود که ديگران را نيز به ياد خدا مي انداخت و گاه موجب هدايت افراد گمراه مي شد. آنگاه که آن حضرت در زندان صالح بن وصيف بود، گروهي از بني عباس با صالح بن وصيف ملاقات کردند و از او خواستند تا بر امام بيشتر سخت بگيرد. او گفت: «دو نفر از بدترين آدم ها را برگزيدم و براي اذيت و آزار او به زندان فرستادم ولي آن دو در اثر معاشرت با او، دگرگون شده اند و خود از نمازگزاران و روزه گيران شده اند.»
    صالح بن وصيف آن دو را فراخواند و از آنها پرسيد: «واي بر شما، در مورد اين مرد چه نظري داريد؟»
    گفتند: «ما چه بگوييم در مورد کسي که روزها روزه است و همه شب به عبادت مي ايستد و به غير عبادت سخن نمي گويد و چون بر ما نظري افکند، ما را لرزه گيرد و کنترل خود را از دست مي دهيم.»
    امام حسن عسکري(عليه السلام) هر بامداد با دعا کردن و نيايش با خداوند خويش، ارتباط برقرار مي کرد. آن حضرت با دعاهايي که دربردارنده تجليل، تسبيح، تنزيه و تحميد خداوند، بيان کننده بخشش و الطاف حق تعالي بر بندگان بود، بندگي خويش را بيش از پيش استوارتر مي نمود و در قنوت نماز اين دعا را مي خواند:
    «يا مَنْ غَشِيَ نُورُهُ الظُّلُماتِ، يا مِنْ أَضاءَتْ بِقُدْسِهِ الفجاج الْمُتَوعِّرات، يا مَنْ خَشَعَ لَهُ أَهْلُ الاَرْضِ وَ السَّماواتِ، يا مَنْ بَخعَ لَهُ بِالطّاعَةِ کُلُّ مُتَجبِّرعاتِ، يا عالِمَ الضَّمائِرِ الْمُسْتِخْفيات، " وَسِعْتَ کُلَّ شَيْء رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَکَ"».
    «اي آنکه فروغش تيرگي ها را مي پوشاند. اي آنکه پرتو قدسش دره هاي هولناک را روشن مي کند. اي کسي که اهل زمين و آسمانها برايش کرنش مي کنند. اي آنکه هر ستمگر متکبّري در برابرش سرافکنده است. اي آنکه که به ضماير پنهان آگاهي. دانش و رحمت تو همه چيز را فراگرفته است. پس توبه کنندگان و روندگان راهت را بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ خفظ فرما!»

    بخشش و سخاوت
    سخاوت از اخلاق کريمه امام حسن عسکري(عليه السلام) است. او بخشنده ترين مردم زمان خويش بود. هيچ فقير و تهي دستي از منزل آن حضرت، دست خالي برنمي گشت. سعي داشت، قبل از آنکه ابراز فقر شود به آنان کمک کند. آن حضرت در بيشتر مناطق اسلامي، وکيل هاي تعيين کرد تا حقوق شرعي را از مردم بگيرند و به فقيران و درماندگان برسانند و به آنان اجازه داده بود که از آن اموال در راه خير، حلّ اختلاف ميان مسلمانان و ديگر مواردِ خير، مصرف کنند. ابوهاشم جعفري مي گويد: «از نظر معيشت در تنگنا بودم، خواستم از حضرت امام حسن عسکري(عليه السلام) مؤونه و کمک طلب کنم ولي خجالت کشيدم (و از ابراز آن خودداري کردم) آن حضرت براي من صد اشرفي فرستاد و در نامه اي به من نوشت: هرگاه حاجتي داشتي، خجالت نکش و آن را از ما طلب کن که ان شاء الله به دست خواهي آورد.»

    حلم و بردباري
    امام حسن عسکري(عليه السلام) به شدت از خشم پرهيز داشت. در برابر بي ادبي ها، توهين ها و خطاهاي ديگران، گذشت مي کرد. از گناه غلامان که لغزش مي کردند و مرتکب خلافي مي شدند، به زودي مي گذشت و به آنها احسان مي کرد و هميشه سعي داشت از درد آنها بکاهد.

    علم وسيع
    امام حسن عسکري(عليه السلام) داناترين فرد زمان خود در همه علوم بشري و الهي بود. او وارث علوم نبوي و امامان قبل از خود بود. «بَختِيشُوع»، پزشک مسيحي، به شاگرد خود «بطريق» درباره علم آن حضرت گفت: «بدانکه او داناترين فرد روزگار در زير آسمان است.»
    آن حضرت به تمام زبانهاي دنيا احاطه کامل داشت و در موارد متعدد با افراد داراي مليّتهاي مختلف، به زبان آنان سخن مي گفت. اين مسأله کساني را که با امر امامت آشنايي نداشتند، به تعجب وا مي داشت. ابوحمزه نصير خادم مي گويد: «از امام حسن عسکري(عليه السلام) بارها شنيدم که با غلامان خود با زبان ترکي، رومي و اسلاو سخن مي گفت. با خود گفتم: پيشواي ما در مدينه متولّد شده است (و دوران کودکي و جواني را تنها نزد پدرش امام هادي(عليه السلام) گذارنده) و پيش کسي نبوده است و تا شهادت امام هادي(عليه السلام) کسي با او ملاقات نکرده است (تا زبان غير عربي به او بياموزد) پس چگونه (با اين زبانها) آشنا شده است؟ (امام از تعجب من آگاه شد) و فرمود: خداوند ـ جلّ اسمه ـ پيشوا و حجت دين خود را بر همه خلقش برتر قرار داده و آگاهي بر همه چيز را به او عطا کرده است و (نيز) به او شناخت لغات، انساب، وقت (اتفاق افتادن) مرگ ها و حوادث (آينده) را، تفضّل نموده است. (بنابراين)، اگر چنين نباشد (آن وقت) ميان امام و مردم فرقي نخواهد بود.»

    زهد امام
    کامل مدني مي گويد: «جهت سؤال از مسائلي، خدمت امام حسن عسکري(عليه السلام) شرفياب شدم. ديدم آن حضرت لباس سفيد و نرمي بر تن دارد. پيش خود گفتم: وليّ خدا و حجت او، لباس نرم و لطيف مي پوشد و از طرفي ما را به مواسات با برادران ديني فرمان مي دهد و از پوشيدن چنين لباسي باز مي دارد! امام تبسم نمود و آستين هاي خود را بالا زد (ديدم) پلاسي سياه و خشن (در زير لباس) بر تن دارد. فرمود: اي کامل! «هذا للهِِ وَ هذا لَکُمْ» اين (پلاس خشن) براي خدا است و اين (لباس نرم که روي آن پوشيده ام) براي شماست.»

    منبع: ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان

    .