• امروز پنجشنبه 30 فروردين 1403
  •  
     

     


     
     
     
     
     
     

    فعاليتهاي مذهبي ـ فرهنگي امام عسكري عليه السلام

    نامه الکترونیک چاپ

    گر چه زندگاني امام حسن عسکري(عليه السلام) همراه انواع مشکلات، گرفتاري ها، زندان و توطئه هاي مستمر حاکمان عباسي در جهت محصور کردن و جدايي افکندن بين آن حضرت و مردم بود، ولي با اين حال در اين مدت کوتاه
    از زندگي، فعاليتهاي مذهبي و فرهنگيِ درخشاني انجام داد؛ به طوري که بقاي اسلام را مرهون خود ساخت.

    سفرهاي تبليغي
    امام حسن عسکري(عليه السلام) سفرهايي از سامرا به شام (سوريه)، شهرهاي عراق، قم و ديگر بلاد داشت که در اين سفرها علاوه بر نشر معارف و احکام الهي، مردم را متوجه خاندان آل علي(عليهم السلام) نمود و بنيه اعتقادي و علمي شيعيان را بيش از پيش تقويت کرد؛ به طوري که حاکمان عباسي را وادار به عکس العمل نموده، در حصر بيشتر آن حضرت کوشيدند.
    از جمله فعاليتهاي آن حضرت در اين سفرها، تشويق مردم به ساخت مسجد و مکان عبادت بود. در لواسان اعلاميه اي صادر کرد و در آن، مردم را به ساخت مسجد تشويق نمود. اين اعلاميه به قدري اثر بخش بود که در مدت کوتاهي، ده ها مسجد در آن منطقه ساخته شد.

    ترويج مهدويت
    غايب شدن امام، يک حادثه غير طبيعي و نا مأنوس است و باور کردن آن و نيز تحمل مشکلات ناشي از آن، براي نوع مردم دشوار است. از اين رو، امامان معصوم(عليهم السلام)هر يک به گونه اي مردم را با اين وضعيت آشنا مي کردند. اين تلاش ها در زمان امام حسن عسکري(عليه السلام) به اوج خود رسيد. آن حضرت مانند پدر بزرگوارش امام هادي(عليه السلام) کمتر در ميان شيعيان حاضر مي شد و جز در موارد ضروري، با همه مردم از پشت پرده، سخن مي گفت. اين عمل آن حضرت، به جهت آن بود که شيعيان با جريان غيبت عادت کرده، انس بگيرند و در آينده آن را امري عجيب نشمارند و از آن وحشت نکنند.
    آن حضرت، بارها فرزندش حضرت مهدي(عليه السلام) را به خواص از اصحاب خود نشان داد تا يقين به وجود او نمايند و او را امام بعد از خود معرفي کرد. سيره و روش او را بيان مي کرد و مردم را به اعتقاد به او ترغيب مي نمود و به شبهات در اين مورد پاسخ مي داد. حسن بن ظريف طي نامه اي از امام حسن عسکري(عليه السلام) سؤال کرد:
    «امام قائم (عج) در وقت قيامش بر اساس چه چيزي حکم مي کند؟»
    امام در جواب نوشت: «پس(بدان) هروقت قيام کندميان مردم، به علم خودقضاوت مي کند،مثل قضاوت کردن داوودکه (آن پيامبر در هنگام حکم کردن) از کسي دليل و بيّنه نخواست.»

    دفاع از حريم اسلام
    امام حسن عسکري(عليه السلام) درمواقع متعدد، دربرابر توطئه دشمنان دين، به صورت هاي مختلف مي ايستاد و گاه با نامه، گاه با ارسال نماينده و گاه خود شخصاً وارد ميدان مي شد و اقدام مناسب را به عمل مي آورد. ابوهاشم جعفري نقل مي کند:
    «در سامرا قحطي شديدي پيش آمد. معتمد (خليفه عباسي) فرمان داد تا مردم به نماز استسقا بروند، مردم نيز سه روز پي در پي براي نمازِ باران به مصلاّ رفتند و دست به دعا برداشتند ولي باران نيامد، روز چهارم جاثليق، پيشواي اسقفان مسيحي، همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت، يکي از راهبان هر وقت دست خود را به سوي آسمان بلند مي کرد باراني درشت فرو مي باريد. روز بعد نيز جاثليق همان کار را کرد و باران زيادي باريد به طوري که ديگر مردم تقاضاي باران نداشتند.»
    اين کار موجب شگفتي مردم و تمايل آنان به مسيحيت شد. خليفه عباسي نگران شد. از اين رو، به دنبال حضرت امام حسن عسکري(عليه السلام) فرستاد و آن بزرگوار را از زندان آوردند. خليفه به امام عرض کرد: امّت جدّت را درياب که گمراه شدند. امام فرمود: از جاثليق و راهبان بخواهيد تا فردا (سه شنبه) به صحرا بروند تا شک و شبهه را برطرف سازم. خليفه فرمان داد و پيشواي اسقفان همراه راهبان در آن روز به صحرا رفتند. امام حسن عسکري(عليه السلام) نيز ميان جمعيت زيادي از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسيحيان و راهبان دست به دعا برداشتند که باران زيادي آمد. امام فرمان داد دست راهب معيّني را بگيرند و آنچه ميان انگشتان اوست بيرون آوردند که استخوان سياهي از استخوانهاي آدمي را در ميان انگشتان او يافتند. امام استخوان را گرفت و در پارچه اي پيچيد و به راهب فرمود: اکنون طلب باران کن. راهب هر چه دعا کرد باران نيامد و ابرها کنار رفت و خورشيد نمودار شد، مردم تعجب کردند و خليفه از امام پرسيد: اين استخوان چيست؟ فرمود: از آن پيامبري از پيامبران الهي است که از قبرهاي برخي از پيامبران برداشته اند و استخوان پيامبري ظاهر نمي شود، جز آنکه باران مي آيد. امام را تحسين ردند و استخوان را آزمودند و ديدند همانگونه است که امام مي فرمايد.

    تشويق به عمل خير
    امام حسن عسکري(عليه السلام) مردم را به انجام خير و برآوردن نيازهاي ديگران تشويق مي کرد. ابوهاشم جعفري مي گويد: «شنيدم آن حضرت مي فرمايد: در بهشت دري است که به آن، معروف مي گويند، فقط اهل معروف داخل آن مي شوند... آن وقت به من رو کرد و فرمود: بر انجام کارهاي خير (مثل گذشته) ادامه بده؛ چرا که اهل معروف و کارهاي خير در دنيا، همان اهل معروف و کارهاي آخرت هستند، خداوند تو را از آنان قرار دهد اي ابوهاشم.»

    فعاليتهاي علمي
    امام حسن عسکري(عليه السلام) در طول دوران کوتاه عمر پر بار خود، قدم هاي بزرگي در راه نشر و گسترش معارف، احکام و علوم اسلامي برداشت و به قدري آثار علمي از آن حضرت به يادگار ماند که دانشمندان مي نويسند:
    «آن قدر از علوم و معارف گوناگون از او نقل شده که کتاب را پرکرده است.»
    عده بسياري از علاقه مندان به معارف و علوم ديني، از نقاط دور و نزديک جهان اسلام آن روز به پيشگاه آن بزرگوار شرفياب مي شدند و از انوار علوم آن حضرت توشه هدايت برمي گرفتند. تاريخ نام بيش از صد تن از آنان را در حافظه خود نگه داشته است مثل: ابراهيم بن خضيب انباري، ابواسحاق اهوازي، نويسنده کتاب البشارات، احمدبن حسن بن علي بن فضايل، نويسنده کتاب هاي الصلاة و الوضوء، احمد بن محمد بن يسار، نويسنده ثواب القرآن و الغارات، حسن بن نضر، سعد بن عبدالله قمي، محمدبن ابراهيم بن مهزيار، محمد بن حسن صفار، يعقوب بن اسحاق برقعي، يوسف بن سخت، هارون بن مسلم بن سعدان و ديگران.
    امام حسن عسکري(عليه السلام) با تربيت شاگردان، معارف ديني را در سراسر جهان اسلام ترويج کرد و بنيه علمي و اعتقادي مردم را تقويت نمود.
    از جمله اقدامات علمي آن حضرت، تعيين وکيل و نماينده از ميان شخصيتهاي برجسته و با فضيلت شيعه براي ارتباط علمي با مردم بود که از اين راه مشکلات علمي و مذهبي مسلماناني را که دسترسي به امام نداشتند حل کرد و شبهات اسلام ستيزان و يا مخالفان اهل بيت(عليهم السلام) را پاسخ مي گفت.
    از وکيلاني که علاوه بر ساير فعاليتهاي اجتماعي و خدمت رساني، به امر نشر علم و احکام دين از ناحيه امام مشغول بودند، مي توان اين افراد را نام برد: اسحاق بن ربيع کوفي، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفري، داوود بن ابي يزيد نيشابوري، محمد بن علي بن بلال، عبدالله بن جعفر حميري قمي، ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري، ابوالقاسم جابر بن يزيد، ابراهيم بن عبده بن ابراهيم نيشابوري، محمدبن احمد بن جعفر و جعفر بن سهيل صيقل.
    مکاتبه با شيعيان، از ديگر فعاليتهاي امام حسن عسکري(عليه السلام) در جهت گسترش علوم اسلامي و حل مشکلات علمي آنان بود. از نقاط دور و نزديک جهان اسلام، سؤال هاي فراواني در مورد اصول و فروع دين به امام مي رسيد و آن حضرت، بعد از نوشتن پاسخ، به وسيله پيک هاي مخصوص، آنها را به سؤال کنندگان مي رساند. ابوالاديان، از جمله کساني است که نامه ها و مراسلات امام را به شهرها و مناطق مختلف اسلامي مي رساند.
    امام حسن عسکري(عليه السلام) با استدلال روشن، ساده و در عين حال متقن، شبهات موجود در جامعه را برطرف مي نمود و گاه قبل از انتشار آنها، آن را در نطفه خفه مي کرد و جامعه را از صدمات علمي و اعتقادي آن ايمن مي ساخت.
    اسحاق کندي، فيلسوف عراق، به نوشتن کتابي در موضوع «وجود تناقض در قرآن» پرداخت و مدتي از مردم کناره گرفت و مشغول نوشتن آن شد. روزي يکي از شاگردان او خدمت امام حسن عسکري(عليه السلام) رسيد، امام به او فرمود: آيا ميان شما مرد فهميده اي نيست که استادتان را از تصميمي که گرفته است باز دارد؟
    آن شاگرد عرض کرد: ما از شاگردان او هستيم، چگونه مي توانيم در اين کارها يا کارهاي ديگر بر او ايراد بگيريم؟
    امام فرمود: آيا آنچه به تو بگويم به او مي رساني؟
    عرض کرد: آري.
    فرمود: نزد او برو و با الفت و مهرباني رفتار کن و او را در کاري که انجام مي دهد،
    ياري نما. آنگاه بگو سؤالي دارم، آيا مي توانم از شما بپرسم؟ که به تو اجازه مي دهد. بگو اگر گوينده قرآن نزد تو آيد، آيا احتمال مي دهي که منظور او از گفتارش، معاني ديگري غير آن باشد که تو پنداشته اي؟ خواهد گفت: امکان دارد چون «کندي» اگر به مطلبي توجه کند مي فهمد و درک مي کند. هنگامي که جواب مثبت داد بگو: از کجا اين اطمينان را پيدا کرده اي که مراد و منظور قرآن همان است که تو مي گويي؟ شايد گوينده قرآن منظوري غير از آنچه تو به آن رسيده اي داشته باشد و تو الفاظ را در غير معانيِ آن به کار مي بري.
    آن شاگرد، نزد اسحاق کندي رفت و به همان ترتيب با او مهرباني کرد تا سرانجام سؤال را مطرح نمود. کندي از او خواست که سؤال خود را تکرار کند و به فکر فرو رفت و آن را بنا بر لغت، محتمل و بر حسب انديشه، ممکن دانست.
    آنگاه شاگردش را قسم داد که اين سؤال از کجا براي تو مطرح شده؟ گفت: چيزي بود که به خاطرم رسيد و پرسيدم. کندي گفت: ممکن نيست تو و افرادي مانند تو به چنين پرسشي دست يابند! بگو اين سؤال را از کجا آورده اي؟ شاگرد گفت: ابومحمد امام حسن عسکري(عليه السلام) به من چنين فرمان داد. کندي گفت: درست گفتي، چنين سؤالي جز از آن خاندان نمي تواند بود. آنگاه آنچه در آن زمينه نوشته بود در آتش ريخت و سوزاند.

    تفسير امام حسن عسکري(عليه السلام)
    از کتاب هاي معروف شيعه، تفسر منسوب به امام حسن عسکري(عليه السلام) است که آن حضرت در طول سال هاي 254 تا 260هـ .ق. بر ابويعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابوالحسن علي بن يسار از ثقات شيعه، املا کرده است و آن را شيخ صدوق (متوفاي 381هـ . ق.) از طرق مختلف از ابويعقوب يوسف و ابوالحسن علي بن يسار نقل روايت مي کند. شيخ آقا بزرگ تهراني در کتاب «الذريعه» طي استدلال مفصلي در ده صفحه اين تفسير را از امام حسن عسکري، يقيني و مسلم و غير قابل انکار مي داند.
    اين تفسير دو جلد است: جلد اوّل آن مشتمل بر تفسير استعاذه، سوره فاتحه و سوره بقره تا آيه 108 است و جلد دوم شامل آيات متفرقه از سوره بقره از جمله آيه 153 و آيه 283 مي باشد.
    نسخه خطي آن در بيشتر کتابخانه هاي عمومي و خصوصي موجود است. در سال 1268هـ . ق. چاپ سنگي و در سال 1409هـ .ق. در قم توسط مؤسسه الهدي به چاپ رسيد و آيت الله رضا استادي مقدمه اي بر آن نوشته است.

    معجزات
    امام حسن عسکري(عليه السلام) مانند پدر و اجداد طاهر خود، از ارتباط ويژه با خداوند متعال و جهان غيب برخوردار بود. اين ارتباط، او را نزد خداوند داراي مقامي بس بلند ساخت. از اين رو، احاطه خاصي بر عالم تکوين داشت و گه گاهي از اين احاطه اش بر عالم تکوين، در جهت صلاح امّت اسلامي و حفظ جان شيعيان از خطرات ناشي از حاکمان عباسي استفاده کرده، کرامات و معجزات بسياري را از خود بروز داد که در کتاب هاي تاريخي و رجالي آن تجلّيات قدرت معنوي حضرت به تفصيل نقل شده است.
    شخصي به نام اسماعيل بن محمد مي گويد: «درِ خانه امام حسن عسکري(عليه السلام) نشستم، وقتي آن حضرت بيرون آمدند جلو رفتم و از فقر خود شکايت کردم و قسم خوردم که حتي يک درهم هم ندارم. امام فرمود: قسم مي خوري (که پول نداري) و حال آنکه دويست دينار در خاک پنهان کرده اي؟! و (در ادامه) فرمود: اين را براي اين نگفتم که به تو عطايي ندهم. در اين هنگام رو به غلام خود کرده، فرمود: آنچه همراه داري به او بده. غلام صد دينار به من داد. خداي را سپاس گفتم و بازگشتم. آن حضرت فرمود: تو از آن دويست دينار که پنهان کرده اي وقتي که بسيار به آن نيازمند شوي، محروم
    خواهي شد. من سراغ دينارها رفتم و آنها را در جاي خود يافتم، جايشان را عوض کردم و طوري پنهان کردم که کسي از آن آگاه نباشد. از اين قضيه مدتي گذشت، به دينارها نيازمند شدم، سراغ آنها را رفتم، ليکن چيزي نيافتم، فهميدم که پسرم جاي آنها را يافته و دينارها را برداشته و برده است و چيزي از آنها به دست من نرسيد و همانگونه شد که امام فرموده بود.»
    عمر بن ابي مسلم مي گويد: «سميع مسمعي همسايه ديوار به ديوار من بود و مرا بسيار مي آزرد. به امام حسن عسکري نامه اي نوشتم (و در آن) تقاضا کردم که برايم دعا کند (تا) خداوند فرجي فرمايد (و مرا از آزار او نجات دهد.) امام پاسخ داد: تو را به فرجي سريع بشارت مي دهم. تو مالک خانه آن همسايه خواهي شد. پس از يک ماه آن مرد فوت کرد و من خانه او را خريدم و به خانه خود ضميمه کردم.»
    ابوهاشم جعفري مي گويد: «روزي خدمت امام حسن عسکري(عليه السلام) رفتم و مي خواستم از آن حضرت، نقره اي بگيرم و انگشتري بسازم و به آن تبرک جويم. در محضر آن حضرت نشستم (ولي) فراموشم شد (که خواسته خود را عرضه کنم)، وقتي برخاستم که برگردم، امام حسن عسکري(عليه السلام)، انگشتري به من داد و فرمود: نقره مي خواستي ما انگشتر داريم، نگين و اجرت ساختن آن را سود کردي!
    گوارايت باد اي ابوهاشم! عرض کردم: سرور من! گواهي مي دهم تو وليّ خدا و امام مني که اطاعتت را جزو دينم مي دانم. فرمود: خدا تو را بيامرزد اي ابوهاشم.»

    منبع: ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان



    .