• امروز جمعه 2 آذر 1403
  •  
     

     


     
     
     
     
     
     

    پاسخ به سؤالات قرآني

    نامه الکترونیک چاپ

    امروز را من اختصاص مي دهم به پاسخ دادن به بعضي از سئوالات چون بناي ما بر همين است و سؤالات زيادي هم مطرح شده، متأسفانه وقت كفايت نميكند والا سؤالاتي كه مي شود، بسيار خوب است و گاهي مطالعه ي اين سؤالات شما مرا خوشحال مي كند، چون مي بينم سؤال از روي دقت طرح شده و حاكي از يك تيزنگري در مطلبي است كه در درس بيان شده و بايد عرض كنم كه طرح اين سؤالات دو فايده دارد: فايده ي اول اين است كه: بنده كه مي خواهم براي شما بحث را مطرح كنم، در فضاي واقعي جلسه قرارمي گيرم، ولذ ا صرف اينك‌ه درمقابل هم بنشينيم كافي نيست و بايد بنده در فضاي ذهني اين جمع شما قرار بگيرم! يعني تا مرد سخن نگفته باشد، آدم نمي داند در ذهن شما چه مي گذرد، در حالي كه اگر اين را بدانيم، در تنظيم و ارائه ي مطالب اثر خواهد گذاشت و اين فايده اول است. اما فايده دوم اين است كه: گاهي ما كي مطلبي را با همان وضوحي كه در ذهن خودمان دارد، به اجمال بيان ميك‌نيم و يا نكته اي از نكات آن بحث ناگفته مي ماند، لذا وقتي شما سؤال ميك‌نيد، نكته ها باز مي شود. و جوانب مسأله شكافته مي شود، كه اين براي مجموع درس و بحث ما بسيار مفيد است. البته در درسهاي حوزه ي علميه مرسوم اين است كه: اشكال در بين درس انجام مي گيرد، سؤال هم نيست،...
    غالباً به حرف استاد اشكال و اعتراض ميكنند كه آن محسنات خاص خودش را دارد و في المجلس انجام ميگيرد. مثلاً اين سؤالات شما را كه الان من مطرح ميكنم، ايبسا بعضي از سؤال كننده ها يا همه ي آنها امروز اينجا و حضور نداشته باشند و در طول چند هفته اين سؤالات شده باشد، اما در آنجا اينطور نيست و به محض اينكه سؤال مطرح شد پاسخ داده ميشود و مطلب روشن ميگردد، البته اين روش در اين بحث خيلي ميسر نيست، چون در حوز ههاي علميه اين يك سنت جا افتاده است و چون جا افتاده مشكلاتي بر آن مترتب نم يشود. مثلاً فرض كنيد گاهي شاگرد يك سؤالي از استاد ميك‌ند كه استاد مي‌بيند سؤال بي‌ربط است، يا جوابي نم يدهد، يا اينكه تشر م يزند به شاگرد، اين معمولاست و بنده در مشهد در درس يك عالمي حضور داشتم، ديدم، يكنفر اشكال مي‌كرد،
    استاد آنقدر عصباني شد كه با يك كلمه‌ي انزجار آميزي دستش را بلند كرد مي‌خواست بزند بر سر شاگرد، اما آن بنده‌ي خدا سرش را پس زد و كتك نخورد يعني اينطور است و آن شاگرد هم ناراحت نم يشود. حالا اگر اينجا يك دانشجويي سؤال كند و ما بگوئيم تو نفهميدي، چنين چيزي در عرف درس و بحث دانشگاهي شما اصلاً مرسوم نيست، يا اگر جواب داده نشود، يا جواب تند داده بشود اين شاگرد بدش م يآيد كه آقا جواب ما را ندادند! در حالي كه اگر حرف درست و حسابي باشد دليلي ندارد كه استاد جواب ندهد، يعني اين جواب ندادن دليل بر آن نيست كه استاد از جواب دادن درمانده ،اين مطلب در حوز ههاي علميه جا افتاده و معلوم است كه آن استاد، استاد اين فن است، ولذا اگر جواب ندهد. آن شاگرد به اشتباه تصور نميك‌ند كه چون استاد بلد نبود جواب نداد، بلكه م يفهمد
    كه حرف خودش اشتباه ب وده، لكن در محي طهاي دانشگاهي چون هنوز اين روش جا نيفتاده، خيلي عملي نيست و گذشته از اين، در حوزه علميه اشكالات خيلي تلگرافي است. يعني شاگرد اشكال خودش را در چند جمله خلاصه ميك‌ند و استاد مي فهمد كه او چه م يخواهد بگويد، اما در اين محي طها من خيال ميك‌نم اگر بنا باشد سؤال مطرح باشد، شاگرد خودش را محتاج م يبيند كه مقداري توضيح بدهد، ولذا چون وقت زيادي گرفته
    خواهد شد، عملي نيست. بنابراين همين روش سؤالات كتبي خوب است كه انجام بدهيد.
    البته سؤال كتبي معمول در اينجا و در پرسش و پاسخها و درس و بحثهاي محيطهاي دانشگاهي و در محيطهاي معمولي يك حسن دارد و آن اين است كه استاد فرصت فكر كردن را پيدا ميك‌ند، يعني اين سؤال شما وقتي مطرح م يشود، استاد روي آن فكر مي كند و لذا چون اين پاسخ انديشيده بهتر از پاسخ ارتجالي و فوري است، لابد پخته تر و كاملتر خواهد شد. بهرحال آنچه كه من مي خواهم نتيجه بگيرم، اين است كه به اين روش، يعني سؤال كردن ادامه بدهيد و تا جواب را نگرفتيد قانع نشويد، يعني سؤال را آنقدر تكرار كنيد تا جواب داده بشود. البته هر چند هفته يكبار كه شايد مثلاً يكي دو ماه يكبار بشود سؤالها را به من مي دهند و امروز آوردند من ديدم سؤالهاي خوبي است، و لذا ادامه‌ي درس را به بعد موكول ميكنم و سؤالها را جواب مي‌دهم.

    آيا واژه شك و ريب از نظر كاربرد، در قرآن با هم تفاوت دارند؟
    بله شك، يعني احتمال پنجاه، پنجاه. و ريب يعني شك تهمت آلود ،وقتي شما شك داريد كه آيا امروز باران خواهد باريد يا نه، اين شك است و به اين ريب نم يگويند. اما وقتي شك داريد آيا حرفي كه فلان كس م يزند، سخن او سخن راست است يا دروغ، به اين ريب گويند. يعني همراه با تهمت است و او را داريد متهم مي كنيد، البته نه تهمت به معنايي كه بد باشد، بلكه احتمال مي دهيد آنچه او مي گويد مقرون به حقيقت نباشد، اينجا قرآن مي گويد: و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسوره من مثله (بقره - 23) اگر شما شك تهمت آلود داريد، يعني فكر مي كنيد آنچه كه او بنام سخن خدا بر شما فرو مي خواند، سخن خدا نيست و پيغمبر از خودش آن را ساخته است يك سوره مثل آنرا بياوريد.
    بنابراين: شك و ريب در كاربردهاي قرآني دو جور معنا مفهوم دارد.

    تفاوت سحر و معجزه در چيست؟
    همانطور كه عرض شد: معجزه عبارت از: ارائه‌ي يك حقيقت و يك واقعيتي است، كه بيننده، از آن واقعيت فقط خود آن پديده را مي بيند و از علل آن خبر ندارد و لذا قادر بر اين نيست كه آن علل را بشناسد. اما سحر، ارائه يك خيال و يك توهم است كه به صورت واقعيت نشان داده م يشود. مثلاً: در قضيه حضرت موسي(ع) كار حضرت موسي اين بود كه عصا را م يانداخت و آن عصا به اذن الهي تبديل به اژدهاي حقيقي ميشد. اين معجزه البته يك علتي هم دارد و همانطور كه گفتيم: نظام عليت بر او حاكم است، منتها چگونگي اين علت را ما نم يشناسيم و چون در ميان سؤالها يك سؤالي هم از عليت شده، بعداً آنرا عرض ميك‌نم و توضيح بيشتري در ذيل آن سؤال خواهم داد، اما بهرحال آن عصاي حضرت موسي عصا بود و تبديل به اژدهاي حقيقي شد و يا عصا را وقتي به سنگ زد، آن سنگ حقيقتاً شكافته شد و از آن دوازده چشم هي جوشان آب بيرون آمد كه هركس از آن آب م يخورد احساس رفع عطش ميك‌رد، يعني مواد آب وارد بدنش م يشد و هيچ توهمي برايش وجود نداشت. يا آن وقتي كه عصا را به دريا زد: فاوحينا الي موسي ان اضرب بعصاك البحر فانفلق (شعراء - 63) آن قسمت از دريا ناگهان تبديل شد به دوازده راه، يعني دوازده را كشيده شد وسط دريا و آن راهها در زمين كف دريا بود و در كنار آن راهها هم ديوار هاي از آب حركت مي كرد و بني اسرائيل از اين راهها عبور كردند، و لذا اگر آن راهها يك چيز خيالي بود، از راه خيالي وسط دريا ممكن نبود بشود عبور كرد، پس اين معجزه است. اما سحر مثل آن ريسمانها و عصاهاي سحر هي فرعون است كه آمدند انداختند و وقتي آن عصاها و ريسمانها را روي زمين ريختند كساني كه مشاهده ميك‌ردند به نظرشان ميرسيد آن ريسمانها و عصاها دارند حركت ميك‌نند، در حالي كه در واقع حركت نمي كردند، لكن تأثير سحر آن ساحر در چشم بينندگان حركت ريسمانها را تداعي ميك‌رد، و لذا قرآن م يگويد: يخيل اليه من سحرهم انها تسعي (طه - 66) بر اثر سحر آن ساحران آنها به خيا لشان م يرسيد كه اينها دارند حركت مي كنند پس معجزه يك واقعيت و يك حقيقت است و سحر يك امر خيال ي باطل و يك امر دروغين است و لذا در قرآن از
    همين سحر، ساحران فرعوني تعبير به كيد شده: انما صنعوا كيد ساحر (طه - 69) اين يك مكاري و حيل هگري، جادوگرانه بود و واقعيتي نداشت، ولا يفلح الساحر حيث اتي (طه -69) ساحر پيروز نمي شود. فرض كنيد، يك ساحري سحر ميك‌ند و مثلاً از دهان حيواني مثل شتر وارد مي شود و از مقعد او خارج مي شود. ظاهراً شما مي‌بينيد كه وارد دهان شتر شد. بعد هم از مقعدش بيرون آمد، آيا او واقعاً وارد معده‌ي اين حيوان شد و روده‌ي بزرگ و رود هي كوچك را طي كرد و آمد بيرون؟! بلكه اصلاً چنين حركتي اتفاق نيفتاده اما شما اينطور تصور ميك‌نيد، يا با سحر خودش همانطور كه در داستانهاي تاريخي نقل شده، ساحري سر يك كسي را از گردنش جدا ميك‌رد بعد دوباره سر را م يگذاشت سرجايش به حال عادي برم يگشت!! يعني واقعاً اين كشته شد؟ چنين چيزي ممكن نيست، و اين سحر بود. حالا اينكه خود اين سحر چگونه بدست م يآيد و آن ساحر از چه قدرتي برخوردار م يشود كه م يتواند اين تخيّل را در ذهن بينندگان ايجاد كند و خود آن يك بحث ديگري است و آن هم يكي از پديد ههائي است كه يك نظام عليتي بر او حاكم است و گزافه و كتره نيست. اين علوم غريب هاي كه وجود دارد اعم از سحر و شعبده و روشهاي گوناگون پنج علم كيميا و سيميا و هيميا و آن به اصطلاح علوم كله سر هر كدام اينها يك قوانين عليتي دارند، يعني در نظام آفرينش هيچ چيزي بدون علت بوجود نم يآيد، منتها علتش از سنخ هست و يك علت مخصوصي دارد كه آن علت براي ما ناشناخته است، لكن راه تعلمش باز است و هر كس م يتواند برود ياد بگيرد، ولذا پديد هي حاصل از سحر اين تفاوت را با پديد هي حاصل از معجزه دارد، كه عرض كرديم: پديد هي ناشي از معجزه يك پديد هي واقعي و يك پديد هي حق و آن چيزي است كه وجود او حقيقت دارد. دروغ نيست، اما آن پديد هاي كه ناشي از جادو و سحر است او يك ناحق و غير واقع است. كه در تعبير قرآني به او مي گويند باطل.

    .