زندگی نامه ثامن الحجج
نام مبارك آن حضرت على وكنيه شريفشان ابوالحسن (چون كنيه امام موسى كاظم (ع) نيز ابوالحسن است، به امام رضا(ع) ابوالحسن ثانى نيز گفته مىشود) والقاب آن حضرت رضا، صابر، رضى، وفى، فاضل و صديق مي باشد. از ميان لقبهاى فوق، «رضا» شهرت بيشترى دارد. علت اين كه آن حضرت را «رضا» ناميدهاند، اين است كه پسنديده خدا در آسمان و مورد خشنودى رسول خدا(ص) و ائمه اطهار (ع) در زمين بوده و دوستان و دشمنان به اتفاق از وى خشنود و راضى بودند.
حضرت رضا عليه السلام معصوم دهم و امام هشتم شيعيان مي باشند.آن حضرت به مدت سه سال وليعهد مأمون عباسى بود. تاريخ تولدآن ايشان يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى(برخى مورخان تاريخ تولد آن حضرت را سال 151 هجرى و برخى ديگر سال 153 هجرى، پنج سال پس از وفات امام جعفر صادق(ع) دانستهاند.) و محل تولدآن بزرگوار مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى) مي باشد.نسب پدرى حضرت رضا عليه السلام، ابوالحسن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن علىبن ابىطالب(ع) و نسب مادري ايشان نجمه خاتون مي باشد كه نامهاى ديگرى نيز براى او نقل شده است؛ مانند: تكتم، اروى، سكن، ام البنين، شقرا، خيزران، سمانه، صقر و طاهره.اين بانوى فاضله كه با تربيت حميده مادر امام موسى كاظم(ع) به كمالات انسانى و اخلاق اسلامى دست يافته بود، بهترين زنان عصر خويش در تعقل، دين دارى و حيا بود.
مدت امامت حضرت رضا (ع) از زمان شهادت پدر بزرگارشان،امام موسى كاظم (ع)، در رجب سال 183، تا سال 203 هجرى، به مدت بيست سال. آن حضرت در سن 35 سالگى به امامت رسيد.
آن امام همام درآخر ماه صفر سال 203 هجرى به وسيله زهرى كه مأمون عباسى در خراسان به آنحضرت خورانيد به شهادت رسيد. حضرت رضا (ع) در هنگام شهادت، 55 ساله بودند. برخى سال شهادت آن حضرت را سال 205 و برخى 201 هجرى دانستهاند.محل دفن پيكر مطهر ومقدس آن حضرت قريه سناباد (مشهد مقدس كنوني در استان خراسان رضوي) مي باشد.
همسران آن حضرت سبيكه يا خيزران، مادر امام محمد تقى (ع) و ام حبيبه (دختر مأمون) وفرزند ايشان امام محمد تقى (ع) كه پس از شهادت پدربزرگوار خويش ، در سن هفت سالگى به امامت رسيد.
علماى شيعه ايشان را تنها فرزند امام رضا (ع) دانسته اند؛ اما در برخى منابع، فرزندان ديگرى نيز براى آن حضرت ذكر شده است كه عبارتند از: 1- ابو محمد حسن. 2- جعفر.3- ابراهيم.4- حسن. 5- عايشه. 6- فاطمه.
اصحاب
اصحاب آن بزرگوار به اختصار عبارتند از: 1.دعبل بن على خزاعى.2. حسن بن على وشّاء بجلى.3. حسن بن على بن فضال.4. حسن بن محبوب. 5. زكريا بن آدم اشعرى قمى.6. صفوان بن يحيى بجلى.7. محمد بن اسماعيل بن بزيع. 8. نصر بن قابوس.9. ريّان بن صلت.10. محمد بن سليمان ديلمى.11. على بن حكم انبارى.
12. عبداللّه بن مبارك نهاوندى.13. حمّاد بن عثمان.14. حسن بن سعيد اهوازى.15. محمد بن سنان.
گفتنى است كه ،تعداد ياران و اصحاب آن حضرت، بيش از اين است و در اين جا تنها نام تعداد اندكى از آنان آورده شد.
زمامداران معاصر حضرت علي ابن موسي الرضا(ع):
1. منصور عباسى (158-136 ق.). 2. مهدى عباسى (169-158 ق.).
3. هادى عباسى (170-169 ق.). 4. هارون الرشيد (193-170 ق.).
5. محمد امين (198-193 ق.). 6. مأمون عباسى (218-196 ق.).
پس از نبرد ميان امين و مأمون، فرزندان هارون الرشيد، براى به دست آوردن منصب خلافت و پيروزى نهايىِ مأمون بر امين، در سال 201 هجرى امام رضا (ع) به اجبار و اكراه مأمون به ولايتعهدى وى برگزيده شد. مأمون با اين كه در ظاهر براى امام رضا (ع) احترام ويژهاى قائل بود و ايشان را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان، مقدم مىداشت، اما در ضمير خود، به مقام علمى و اجتماعى آن حضرت حسد مىبرد و كينه ايشان را در دل داشت. سرانجام نيز با توطئهاى پنهان، آن حضرت را به شهادت رساند.
رويدادهاى مهم
1. زندانى و مسموم شدن امامكاظم(ع)، پدر امامرضا(ع)، بهدستور هارون الرشيد.
2. جنگ خونين ميان مأمون و امين، فرزندان هارون الرشيد، و نذر مأمون مبنى بر واگذارىِ أمر خلافت به افضل آل ابىطالب (ع) در صورت پيروزى بر امين.
3. پيروزىِ مأمون بر امين و گسترش سيطره مأمون بر آفاق اسلامى و قصد ظاهرى او بر وفاى به نذر.
4. درخواست مأمون از امام رضا(ع) براى رفتن از مدينه به خراسان، درسال 200 هجرى.
5. حركت امام رضا (ع) از مدينه و گذشتن از شهرهاى بصره، بغداد، قم و نيشابور و رسيدن به مرو (مقر حكومت مأمون).
6. استقبال بىنظير مسلمانان شهرهاى بين راه (مانند قم و نيشابور) از امامرضا(ع) و ظهور كرامات و معجزات فراوان از آن حضرت.
7. استقبال مأمون از امام رضا (ع) و مراعات احترام آن حضرت و مقدم داشتن ايشان بر علويان و عباسيان.
8. وادار كردن امام رضا (ع)، توسط مأمون براى پذيرش ولايتعهدى.
9. پذيرفتن امام رضا (ع)، ولايتعهدىِ مأمون را مشروط بر عدم دخالت در امور كشوردارى، در سال 201 هجرى.
10. ضرب سكه بهنام امامرضا(ع) و خواندن خطبه بهنام آنحضرت، در منابر و محافل، و بزرگ آوازه نمودن مقام ايشان در شهرهاى مختلف اسلامى بهدستور مأمون.
11. تزويج ام حبيبه، دختر مأمون به امام رضا (ع) و نامزدىِ ام الفضل براى اماممحمد تقى (ع)، توسط مأمون عباسى.
12. دستور مأمون به مردم مبنى بر كنار گذاشتن بدعت عباسيان در پوشيدن لباس سياه و تغيير آن به جامه سبز.
13. تشكيل جلسههاى مناظره امام رضا (ع) با رؤساى مذاهب واديان (مسيحيت، يهوديت، صابئين، زرتشتى و...) درباره مسائل كلامى، به دستور مأمون.
14. انتقال مقر خلافت و تشكيلات حكومتىِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا (ع).
15. خروج امام رضا (ع) به همراه مأمون، فضل بن سهل و تمامىِ دست اندر كاران حكومتى از مرو.
16. سوءقصد به فضل بن سهل و كشته شدن او در حمام سرخس، به توطئه مأمون، در سال 203 هجرى.
17. نصيحت امام رضا (ع) به مأمون در مراعات شؤونات دينى و مردمى.
18. حسد وكينه تدريجىِ مأمون به امام رضا (ع) و پنهان نگه داشتن آن.
19. مسموميت و شهادت امام رضا (ع) به دستور پنهانىِ مأمون، در روز آخر صفر سال 203 هجرى.
20. سوگوارى و غمگين شدن ظاهرىِ مأمون در شهادت امام رضا (ع) و به خاكسپارى آن حضرت در كنار قبر هارون الرشيد، در قريه سناباد، از دهستان نوقان (مشهد كنونى).
حكاياتي از زندگي گهر بار امام رضا(ع):
1. برآوردن نياز درمانده در سفر
روزى گروهى از مردم در محضر امام رضا (ع) اجتماع نموده و از آن حضرت درباره مسائل دينى استفتا مىكردند. ناگاه مردى وارد مجلس شد و گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسوُلِ اللَّه». من از دوستان و شيعيان شما و اجداد طاهرين شما هستم. هماكنون از سفر حج برگشتهام و خرج راه را گم كرده و تهىدست شدهام و براى رسيدن به وطن نياز به مبلغى پول دارم. اگر براى شما ممكن است، پولى را به من عنايت كنيد تا به وطن برسم و در آن جا به همان مقدار از طرف شما صدقه دهم؛ زيرا من در شهر خود ثروتمندم.
حضرت فرمود: بنشين، خدا تو را رحمت كند! سپس رو كرد به مردم و پاسخ مسائل شرعى آنان را داد تا اين كه خانه از مردم خالى شد و همگان پراكنده گشتند، مگر سه چهار نفر. آنگاه امام (ع) وارد اندرونىِ خانه شد و پس از دقايقى بازگشت، اما به آن اتاق وارد نشد، بلكه از پشت در صدا زد: كجا است آن مرد خراسانى كه نفقه راه خويش را گم كرده بود؟ آن مرد برخاست و عرض كرد: اينجا هستم. امام (ع) از بالاى در، دويست دينار (اشرفى) را به او داد و فرمود: اين مقدار را بگير و هزينه سفر و بازگشت به وطن كن، و لازم نيست آن را از جانب من صدقه بدهى. اكنون از اين جا بيرون برو تا من تو را نبينم و تو نيز مرا نبينى.
مرد خراسانى اشرفىها را گرفت و از امام تشكر كرد و از آن جا بيرون رفت. سپس امام وارد اتاق شد يكى از اصحاب، كه ناظر اين جريان بود، از امام (ع) پرسيد: فداى تو گردم، عطاى وافر بخشيدى و بىنيازش كرد، اما چرا روى از او پوشاندى؟ امام (ع) فرمود: زيرا نخواستم ذلت سؤال را در چهره او مشاهده كنم. جدم، پيامبراكرم(ص) فرمود: پنهان كننده نيكى، هر عملش معادل هفتاد حج است.
امامرضا(ع) با اين عمل خويش به شيعيان و مسلمانان آموخت در برابر وضعيت نامطلوب همكيشان و برادران خود احساس مسؤوليت كرده و بدون چشمداشت يا منّتى، نيازهاى او را برآورده نمايند و اين گونه، صفا و صميميت را در جامعه حاكم گردانند.
2. مأمون عباسى و امام رضا (ع)
مأمون عباسى پس از دعوت امام رضا (ع) به خراسان و تكريم وتعظيم آن حضرت، هرگاه فرصتى به دست مىآورد از محضر علمى امام (ع) بهره مىجست. از جمله، روزى به امام رضا (ع) گفت: يا اباالحسن! از جدت، على بن ابىطالب (ع) به من خبر بده كه چگونه در روز قيامت قسيم بهشت و جهنم خواهد بود؟
امام رضا (ع) فرمود: آيا نشنيدى از پدرت و او از اجدادت و آنان از عبدالله بن عباس كه گفت: شنيدم از پيامبر اكرم (ص) كه فرمود: «حُبُّ عَلِىٍّ ايمانٌ وَبُغْضُهُ كُفْرٌ» يعنى دوستى على، ايمان و دشمنى او كفر است.
مأمون گفت: بلى، اين حديث را از اجدادم شنيدم.
امام رضا (ع) فرمود: چون دوستىِ على، ايمان و دشمنى او كفر است، پس على(ع) قسيم بهشت و جهنم خواهد بود.
مأمون كه از پاسخ سودمند امام رضا (ع) خشنود شده بود، گفت: اى ابوالحسن، خدا مرا پس از او باقى نگذارد و من شهادت مىدهم كه تو وارث علم رسول خدا(ص) هستى.
با اين كه غالب خلفاى عباسى با امامان معصوم (ع) عصر خويش ناسازگارى داشته و بسا كينه و دشمنىِ خويش را آشكار و در آزار آنان هيچ گونه ابايى نداشتند وحتى برخى از آنان مرتكب به شهادت رساندن امام (ع) شدند، اما مأمون (هفتمين خليفه عباسى) به تشيع گرايش داشته و به دوستى و حبّ اهل بيت(ع) تظاهر مىكرد و علويان را در جامعه اسلامى گرامى مىداشت و براى بزرگان آنان احترام ويژهاى قائل بود و به همين دليل، امام رضا (ع) را به ولايتعهدى خويش منصوب كرد. گرچه در اين راه از سوى ساير عباسيان مورد اعتراض قرار گرفت و حتى متحمل فتنهها و ناملايمات فراوانى شد، ولى در تصميم خويش ثابتقدم بود و اين گونه مشكلات، وى را از هدفش باز نمىداشت.
اما با اين همه، حب جاه و احساس حقارت روحى در برابر امام رضا (ع) و حسد و كينه به آن حضرت، او را واداشت تا در عين اعتقاد قلبى و عملى به شيعه و امامت امام رضا (ع) مرتكب ننگينترين عمل، يعنى مسموم كردن و به شهادت رساندن آن حضرت گردد و تمام زحمات خويش را با اين عمل ننگين بر باد دهد.
كلمات شريفه
1. قالَ الرّضا (ع): لا يُجْتَمَعُ الْمالُ اِلاّ بِخِصالِ خَمْسٍ: بِبُخْلٍ شديدٍ، وَاَمَلٍ طَويلٍ، وَحِرْصٍ غالِبٍ، وَقَطيعَةِ الرَّحِم، وَايثار الدُّنيا عَلىَ الْاخِرةِ.
هيچ ثروتى گرد نمىآيد مگر با پنج خصلت: بخل شديد، آرزوى دراز، حرص غلبه كننده، گسستن پيوند خويشاوندى، و از دست دادن آخرت در برابر گرفتن دنيا.
2. قالَ (ع): لِلْإمامِ عَلاماتٌ: يَكُونُ اَعْلَمُ النّاسِ، وَاَحكَمُ النْاسِ، وَاَتْقَى النَّاسِ، وَاَحْلَمُ النَّاسِ، وَاَشْجَعُ النَّاسِ، وَاَسْخَى النَّاسِ، وَاَعْبَدُ النَّاسِ
براى امام نشانههايى است: او داناترين، دادگرترين، باتقواترين، بردبارترين، شجاعترين، سخاوتمندترين و عابدترين مردمان است.
3. قالَ (ع):صَديقُ كُلِّ امْرَءٍ عَقَلُهُ وَعَدُوُّهُ جَهْلُهُ.
دوست هر مردى عقل او است و دشمن او نادانى او است.
4. قالَ (ع): مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبَحَ وَمَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ.
آن كسى كه نفسش را محاسبه كند، سود برده است و آن كسى كه از محاسبه نفس غافل بماند، زيان ديده است.
5. قالَ (ع): لا يَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حقيقةَ الايمانِ حَتَّى تَكُونَ فيهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّينِ وَحُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعيشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزايا.
هيچ بندهاى حقيقت ايمانش را كامل نمىكند مگر اين كه در او سه خصلت باشد: دينشناسى، تدبر نيكو در زندگى، و شكيبايى در مصيبتها و بلاها.
حكاياتي از زندگي گهر بار امام رضا(ع):
1. برآوردن نياز درمانده در سفر
روزى گروهى از مردم در محضر امام رضا (ع) اجتماع نموده و از آن حضرت درباره مسائل دينى استفتا مىكردند. ناگاه مردى وارد مجلس شد و گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسوُلِ اللَّه». من از دوستان و شيعيان شما و اجداد طاهرين شما هستم. هماكنون از سفر حج برگشتهام و خرج راه را گم كرده و تهىدست شدهام و براى رسيدن به وطن نياز به مبلغى پول دارم. اگر براى شما ممكن است، پولى را به من عنايت كنيد تا به وطن برسم و در آن جا به همان مقدار از طرف شما صدقه دهم؛ زيرا من در شهر خود ثروتمندم.
حضرت فرمود: بنشين، خدا تو را رحمت كند! سپس رو كرد به مردم و پاسخ مسائل شرعى آنان را داد تا اين كه خانه از مردم خالى شد و همگان پراكنده گشتند، مگر سه چهار نفر. آنگاه امام (ع) وارد اندرونىِ خانه شد و پس از دقايقى بازگشت، اما به آن اتاق وارد نشد، بلكه از پشت در صدا زد: كجا است آن مرد خراسانى كه نفقه راه خويش را گم كرده بود؟ آن مرد برخاست و عرض كرد: اينجا هستم. امام (ع) از بالاى در، دويست دينار (اشرفى) را به او داد و فرمود: اين مقدار را بگير و هزينه سفر و بازگشت به وطن كن، و لازم نيست آن را از جانب من صدقه بدهى. اكنون از اين جا بيرون برو تا من تو را نبينم و تو نيز مرا نبينى.
مرد خراسانى اشرفىها را گرفت و از امام تشكر كرد و از آن جا بيرون رفت. سپس امام وارد اتاق شد يكى از اصحاب، كه ناظر اين جريان بود، از امام (ع) پرسيد: فداى تو گردم، عطاى وافر بخشيدى و بىنيازش كرد، اما چرا روى از او پوشاندى؟ امام (ع) فرمود: زيرا نخواستم ذلت سؤال را در چهره او مشاهده كنم. جدم، پيامبراكرم(ص) فرمود: پنهان كننده نيكى، هر عملش معادل هفتاد حج است.
امامرضا(ع) با اين عمل خويش به شيعيان و مسلمانان آموخت در برابر وضعيت نامطلوب همكيشان و برادران خود احساس مسؤوليت كرده و بدون چشمداشت يا منّتى، نيازهاى او را برآورده نمايند و اين گونه، صفا و صميميت را در جامعه حاكم گردانند.
2. مأمون عباسى و امام رضا (ع)
مأمون عباسى پس از دعوت امام رضا (ع) به خراسان و تكريم وتعظيم آن حضرت، هرگاه فرصتى به دست مىآورد از محضر علمى امام (ع) بهره مىجست. از جمله، روزى به امام رضا (ع) گفت: يا اباالحسن! از جدت، على بن ابىطالب (ع) به من خبر بده كه چگونه در روز قيامت قسيم بهشت و جهنم خواهد بود؟
امام رضا (ع) فرمود: آيا نشنيدى از پدرت و او از اجدادت و آنان از عبدالله بن عباس كه گفت: شنيدم از پيامبر اكرم (ص) كه فرمود: «حُبُّ عَلِىٍّ ايمانٌ وَبُغْضُهُ كُفْرٌ» يعنى دوستى على، ايمان و دشمنى او كفر است.
مأمون گفت: بلى، اين حديث را از اجدادم شنيدم.
امام رضا (ع) فرمود: چون دوستىِ على، ايمان و دشمنى او كفر است، پس على(ع) قسيم بهشت و جهنم خواهد بود.
مأمون كه از پاسخ سودمند امام رضا (ع) خشنود شده بود، گفت: اى ابوالحسن، خدا مرا پس از او باقى نگذارد و من شهادت مىدهم كه تو وارث علم رسول خدا(ص) هستى.
با اين كه غالب خلفاى عباسى با امامان معصوم (ع) عصر خويش ناسازگارى داشته و بسا كينه و دشمنىِ خويش را آشكار و در آزار آنان هيچ گونه ابايى نداشتند وحتى برخى از آنان مرتكب به شهادت رساندن امام (ع) شدند، اما مأمون (هفتمين خليفه عباسى) به تشيع گرايش داشته و به دوستى و حبّ اهل بيت(ع) تظاهر مىكرد و علويان را در جامعه اسلامى گرامى مىداشت و براى بزرگان آنان احترام ويژهاى قائل بود و به همين دليل، امام رضا (ع) را به ولايتعهدى خويش منصوب كرد. گرچه در اين راه از سوى ساير عباسيان مورد اعتراض قرار گرفت و حتى متحمل فتنهها و ناملايمات فراوانى شد، ولى در تصميم خويش ثابتقدم بود و اين گونه مشكلات، وى را از هدفش باز نمىداشت.
اما با اين همه، حب جاه و احساس حقارت روحى در برابر امام رضا (ع) و حسد و كينه به آن حضرت، او را واداشت تا در عين اعتقاد قلبى و عملى به شيعه و امامت امام رضا (ع) مرتكب ننگينترين عمل، يعنى مسموم كردن و به شهادت رساندن آن حضرت گردد و تمام زحمات خويش را با اين عمل ننگين بر باد دهد.
كلمات شريفه
1. قالَ الرّضا (ع): لا يُجْتَمَعُ الْمالُ اِلاّ بِخِصالِ خَمْسٍ: بِبُخْلٍ شديدٍ، وَاَمَلٍ طَويلٍ، وَحِرْصٍ غالِبٍ، وَقَطيعَةِ الرَّحِم، وَايثار الدُّنيا عَلىَ الْاخِرةِ.
هيچ ثروتى گرد نمىآيد مگر با پنج خصلت: بخل شديد، آرزوى دراز، حرص غلبه كننده، گسستن پيوند خويشاوندى، و از دست دادن آخرت در برابر گرفتن دنيا.
2. قالَ (ع): لِلْإمامِ عَلاماتٌ: يَكُونُ اَعْلَمُ النّاسِ، وَاَحكَمُ النْاسِ، وَاَتْقَى النَّاسِ، وَاَحْلَمُ النَّاسِ، وَاَشْجَعُ النَّاسِ، وَاَسْخَى النَّاسِ، وَاَعْبَدُ النَّاسِ
براى امام نشانههايى است: او داناترين، دادگرترين، باتقواترين، بردبارترين، شجاعترين، سخاوتمندترين و عابدترين مردمان است.
3. قالَ (ع):صَديقُ كُلِّ امْرَءٍ عَقَلُهُ وَعَدُوُّهُ جَهْلُهُ.
دوست هر مردى عقل او است و دشمن او نادانى او است.
4. قالَ (ع): مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبَحَ وَمَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ.
آن كسى كه نفسش را محاسبه كند، سود برده است و آن كسى كه از محاسبه نفس غافل بماند، زيان ديده است.
5. قالَ (ع): لا يَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حقيقةَ الايمانِ حَتَّى تَكُونَ فيهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّينِ وَحُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعيشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزايا.
هيچ بندهاى حقيقت ايمانش را كامل نمىكند مگر اين كه در او سه خصلت باشد: دينشناسى، تدبر نيكو در زندگى، و شكيبايى در مصيبتها و بلاها.