معجزهي حضرت عيسي(ع)
زمان حضرت عيسي دوران رونق و رواج دانش پزشكي و پديد آمدن پزشكان بزرگ و معروف دنياست كه در سطح امپراطوري رم به خصوص امثال: بقراط وجالينوس وامثالهم يا كساني كه پيش از اين ها بودند. مايههاي پزشكي و شفا دادن بيماران رايج بوده، لذا معجزهي حضرت عيسي براي قانع كردن و گرفتن ميدان از دست طرف ديگر معجزهاي از سنخ همان هاست، يعني به حسب بينش سطحي و عاميانه شبيه كار همان ها بود، آن ها مريض را معالجه ميكردند،حضرت عيسي مريض لاعلاج را شفا ميداد، يا مثلاً كور مادرزاد را بينا ميكرد و يا مرده را زنده ميكرد، يعني چيزي در همان ميدان، منتها در سطح بالاتر، كه وقتي ما به معجزات پيغمبران گذشته نگاه ميكنيم، ميبينيم قرآن هم همين طور است.
در محيط نزول قرآن آن چيزي كه مايهي تفاخر و آيت تقدم بيقيد و شرط به حساب ميآمد سخن و سخنوري بود، يعني بزرگان قبايل و حتي شاهزادههاي عربي و اميرزادگان عربي همان دوران، هنر مهمشان سخنوري بود. مثل امرءالقيس كه خودش يك امير و شاهزادهاي بود، اما در عين حال معروفيتش به شعر اوست. و گفتيم كه مردم عرب، مردم باذوق و شعر فهم بودند، در مقابل شعر به هيجان ميآمدند و تحت تأثير قرار ميگرفتند، و همه كاري را شعر ميكرد، لذا در نوع كار خود آن ها در آن ساخت و صحنه، قرآن كه از نوع زبان است ميآيد و در همهي اين نوع معجزهها كه ميدان داري و تحدّي و مبارزهطلبي نسبت به فن رايج زمان در آن ها هست يك نكتهاي وجود دارد، و آن اين است: كه اگر چه معجزه در آن ميدان است و به نظر عاميانه در همان سطح و از آن سنخ كار است، اما يك تفاوت جوهري با آن كارها دارد، ظاهر قضيه مثل هم است و يك آدم عامي وقتي نگاه ميكند. اين دو كار را شبيه هم ميبيند، مثلاً وقتي حضرت موسي عصا را ميانداخت روي زمين عصا تبديل به يك مار بزرگ ميشد.
«فاذا هي حية تسعي» (طه - 20): يك ماري كه در حال حركت كردن و جولان دادن و تكاپو بود. وقتي جادوگران را آوردند براي مقابله، آن ها هم كارهايي از همين قبيل كردند: «فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحر هم انها تسعي» (طه - 66) آن ها هم عصا و ريسمان داشتند عصاها و ريسمانها را ميانداختند روي زمين و كسي كه نگاه ميكردخيال ميكرد اين ها دارند حركت ميكنند. يعني ظاهر كار شبيه هم بود وفرعون وپيروانش وقتي ديدند در مقابل كاري كه موسي با يك عصا كرده بود، اينها هم عصاها و ريسمانهاي متعددي را روي زمين ريختند، ولولهاي شد و در آن فضا هركس نگاه ميكرد خيال ميكرد بر اثر جادوگري آنها آن ريسمانها و چوبدستها دارد حركت ميكند، يعني اينها با چشم عادي و معمولي با هم تفاوتي ندارند، اما خود اهل فن و ان كسي كه ساحر است كه خودش اينها را درست كرده، او وقتي ميبيند. ميفهمد چيزي را كه پيغمبر آورده از نوع اينها نيست و ملتفت ميشود يك فرق جوهري باهم دارند، اگر چه به ظاهر و با ديد عاميانه در يك ميدان و از يك سنخند، اما داراي يك تقاوت مرحلهاي و جوهرياند، ولذا وقتي عصاي موسي افتاد روي زمين و اوهم شروع كرد به حركت كردن همين كه چشم جادوگران به آن عصا افتاد، گفتند اين غير از كار ماست و بلافاصله قبل از اين كه مردم عادي بفهمند معجزه است ايمان آوردند، چون كار خودشان را به خوبي ميشناختند و در مورد معجزه حضرت عيسي (ع) هم اين امر صادق بود، يعني تفاوت بين شفا دادن كور مادرزاد با شفا دادن كسي كه چشم داشته و نابينا شده زياد است و اين دومي يك چيز كاملاً ممكن است، لكن آن اولي كه به نظر ناممكن ميآيد را حضرت عيسي(ع) انجام ميداد.
در مورد پيغمبر خاتم (ص) هم عيناً همين طور است. يعني قرآن را يك كسي كه آشنا به فنون فصاحت و بلاغت و اهل بيان و سخنوري نيست، شايد وقتي نگاه ميكند تفاوت او را با يك سخن عربي، به خصوص اگر آن سخن عربي داراي زر و زيورهاي بياني باشد چندان نميفهمد، اما آن كساني كه خودشان اهل سخنوري بودند همين كه سخن قرآن مطرح ميشد آن ها ميديدند يك چيز فوقالعادهاي است و از نوع كار آن ها نيست. ايمان ميآوردند. البته بعضي هم كه خيلي لجوج و عنود بودند يك چيزي ميگفتند و ايمان نميآوردند، بالاخره:
هر دروني كو خيالانديش شد چون دليل آري خيالش بيش شد
جاودانگي اعجاز قرآن
اين هم يك نكته در مورد معجزه بودن قرآن، و نكتهي ديگر در اين باب اين است كه:
وقتي خود آن حقيقت و پديده (يعني قرآن) معجزه است، لازمهاش جاودانگي است و فرق ميكند با يك عمل معجزآسا در يك زمان خاص. فرض كنيد: حضرت موسي (ع) كه معجزه كرد و با عصاي خودش يك بخشي از آب ها را پس زد راه خشكي را باز كرد و مردم را از آن جا عبور داد، اين معجزه است، اما اين معجزه يك حادثه بود و تمام شد لكن قرآن جاودانه است. و اين جاودانگي قرآن با جاودانگي دين مرتبط اند و چون دين اسلام دين آخر و دين جاودانه است، پس معجزهي او هم بايد معجزهي جاودانه و هميشگي باشد، ولذا اعجاز را در خود قرآن قرار دادهاند. پس اين كه عرض كرديم ميفرمايد: «فأتوا بسوره من مثله»: يك سورهاي ازاين قبيل بياوريد، اين منحصر به زمان صدر اسلام نيست، بلكه همين الان هم يك چنين چيزي وجود دارد و چون الان هم نميتوانند اين كار را بكنند در حالي كه اهل زبان اعتراف دارند به اين كه قرآن يك چيز فوقالعاده و برجستهاي هست، پس بنابراين:«معجزه بودن قرآن حتي بعد از گذشت چهارده قرن هم چنان به قوت خود باقي است.»
كساني از اهل معرفت و اهل دانش را در كتاب ها ذكر كردهاند كه در مقابل قرآن خضوع داشتند، يك نويسنده و شاعر فصيح بزرگ مسيحي در همين زمانهاي نزديك به زمان ما به نام شبلي شميل بود كه شايد گرايشهاي مادي هم داشت و من حالا خصوصياتش را در ذهن ندارم. همين شاعر اديب مسيحي يا قصيدهي مفصلي دربارهي قرآن و دربارهي پيغمبر ما دارد كه يك بيتش اين است:
«اني وان اكن لم ادين بدينه هل اكفرن بمحكم الايات»
من اگر چه به دين او اعتقادي ندارم، آيا ميتوانم كفر و انكار بورزم به اين آيات محكمهي قرآن. او يك عرب مسيحي است، اعتقادي هم به قرآن ندارد و بالاخره هم قبول نكرده يعني برحسب آن چه كه ظواهر قضيه نشان ميدهد، همان رسوبات و همان چيزهايي كه غالباً جلو اذعان و ايمان حركت صحيح انسان را ميگيرد، جلو او را هم ظاهراً گرفته، شايد هم در خفا ايمان آورده كه ما خبر نداريم. اما ميگويد من حقايق قرآن را نميتوانم انكار كنم، يعني او كه در قرن چهاردهم هجري زندگي كرده، چرا نزديك به چهارده قرن به نزول قرآن اين اعتراف را ميكند؟ چون خودش هم اهل زبان است، هم عارف است و هم واقف است، لذا وقتي نگاه ميكند به قرآن ميفهمد كه اين كتاب چقدر مهم است. يا آن توماس كارلايل معروف انگليسي كه ظاهراً اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 ميزيسته، دربارهي قرآن كتاب دارد و مفصل حقايق قرآن را گفته البته او اهل زبان نيست و احتمالاً مثل ما كه خيلي با لفظ و زيبايي هاي لفظي انسي نداريم و ممكن است نفهميم، او هم از الفاظ قرآن چيزي نفهميده، اما از مفاهيم و معاني قرآن چيزهايي فهميده. يا همين جانديون فورد انگليسي معروف كه در اين اواخر حدود 30 ، 40 سال پيش مرحوم غلامرضا سعيدي مترجم معروف، كتابش را ترجمه كرد، بنام «عذر تقصير به پيشگاه محمد(ص)». همهي اينها غير مسلمان و مسيحي هستند و چون خودشان اهل دانش و بينش هستند وقتي نگاه ميكنند به حقايق قرآن و محكمات آيات اين كتاب را ميبينند تشخيص ميدهند كه اين حقايق مربوط به ذهن محدود بشر نيست، ولذا غير قابل انكار است و اين خودش معجزهي جاودانهي قرآن و جاودانگي اعجاز قرآن است. اما نكتهي آخر درباب معجزه بودن قرآن از جهت لفظ را كه اشاره كردند، چند جملهاي ميگويم: چون در يك سخن مفاهيم را هم ميتوان با الفاظ معمولي و غيرزيبا و غيرهنرمندانه ادا كرد و هم ميشود انسان مفاهيم را با الفاظ زيبا ادا بكند و الفاظ قرآن زيباترين الفاظ است، همهي فصحا و بلغاي عرب كه پيرامون علوم مختلف ادبي عرب كتاب نوشتند، در جاهاي مختلف به قرآن استشهاد ميكنند يعني هرجا كه ميخواهند زيبايي جمله يا عبارتي را ثابت كنند استدلال ميكنند به آيه قرآن و ميگويند قرآن اين طور بيان كرده، يعني قرآن معيار و استاندارد زبان عرب است و هيچ كس ترديد ندارد كه وقتي چيزي در قرآن آمد اين در اوج زيبايي و صحت و اتقان است.
مقام معظم رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه اي(مدظله العالي)
.