• امروز پنجشنبه 1 آذر 1403
  •  
     

     


     
     
     
     
     
     

    زيارت در سيرة اصحاب پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم

    نامه الکترونیک چاپ

    پيشگفتار
    زيارت در فرهنگ اسلامي و معارف شيعي، از جايگاهي والا و بلند برخوردار است. گر چه پيشينة زيارت در آموزه‌هاي ديگر اديان، بلکه در جامعه‌هاي غير ديني و مذهبي به چشم مي‌خورد، اما بخش گسترده‌اي از ميراث ديني و مذهبي ما، بر محور زيارت شکل گرفته است.
    آري، زيارت واقعيتي است ديني و اجتماعي در انديشة اسلامي و سبب روابط اجتماعي، آرامش خاطر، تکامل معنوي و اخلاقي است و نقش‌هاي گوناگوني در زندگي انسان دارد.
    روايات فراواني دربارة اهميت، آداب، آثار و دستاوردهاي زيارت سخن گفته‌اند.
    عالمان بزرگ مسلمان نيز در اين زمينه مطالب بسيار نوشته و بهره‌مندي از اين گنجينة پر بها را ياد آوري کرده‌اند.
    اما برخي از کوته فکران، پيشينة زيارت، مستندات زيارت، آداب زيارت، صفاي زيارت، نقش‌هاي گوناگون زيارت و سيرة اوليا و اصحاب در بارة زيارت را ناديده گرفته و به شدّت با آن مخالفت کرده‌اند.
    جاي بسي تأسف است که روزي شخصي به نام «ابن تيميه» پرچم مبارزه با زيارت و برخي ديگر از موضوعات ارزشي اسلام را به دست مي‌گيرد و روزگاري ديگر «محمد بن عبدالوهاب» آن انديشة نادرست را دنبال مي‌کند و اکنون وهابيان از او پيروي نموده، با زائران حرم نبوي و مشتاقان زيارت امامان بزرگوار بقيع و ديگر اماکن مقدس، بد رفتاري مي‌کنند.
    از محورهاي قابل بحث که نظرية وهابيان را نادرست و باطل معرفي مي‌کند، موضوع «زيارت در سيرة اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم » است که اين مقاله به بيان آن مي‌پردازد.
    اکنون براي روشن شدن موضوع به نکاتي در اين زمينه توجه مي‌کنيم:

    1. انگيزة اصحاب براي زيارت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
    آيه‌اي پر جاذبه در قرآن، مسلمانان را به زيارت مرقد نوراني پيامبر بزرگوار دعوت مي­کند:
    "وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً"1
    «و اگر ايشان هنگامي که به خود ستم کردند، به نزد تو مي­آمدند و از خداوند آمرزش مي‌خواستند و پيامبر هم براي آنان مغفرت مي‌خواست، خدا را توبه پذير و مهربان مي‌يافتند.»
    وقتي ما پيامبر و ائمه علیهم السلام را زنده و ناظر بر اعمال خود مي‌دانيم، حتي زماني که حيات ظاهري نداشته باشند، بديهي است رفتن به زيارت آن حضرات، نبايد مخصوص زمان حيات آنان باشد بلکه پس از رحلتشان نيز زيارت ايشان امري مستحب و پسنديده است. ناگفته نماند که برخي از بزرگان اهل سنت نيز به اين نکته باور و عقيده دارند؛ مثلاً:
    * نور الدين سمهودي از عبدالوهاب سُبکي نقل مي‌کند که آية ياد شده، برآمدن به محضر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و استغفار نزد آن حضرت سفارش کرده تا آن حضرت نيز براي ايشان استغفار کنند و اين مرتبه‌اي است که با مرگ حضرتش قطع نمي‌شود؛ زيرا پس از مرگ نيز هنگامي که اعمال امت بر وي عرضه مي‌شود، براي آنان از خداوند مغفرت مي‌خواهد. وي مي‌نويسد:
    «دانشمندان از اين آيه چنين فهميده‌اند که شامل زمان حيات و ممات مي‌شود و مستحب دانسته‌اند که هرکس نزد قبر حضرتش آمد، آن را تلاوت کند و از خداي متعال طلب آمرزش نمايد.»2
    * ابن کثير در تفسير خود آورده است: «خداي متعال با اين آيه، عصيانگران و گنهکاران را ارشاد مي‌کند که هرگاه از آنان نافرماني و خطايي سر زد، نزد قبر رسولش آمده و در آن مکان از پيشگاه خداوند طلب آمرزش نمايند و از محضر آن بزرگوار بخواهند که برايشان استغفار کند، وقتي چنين کنند، خداوند توبة آنان را پذيرفته و مورد رحمت و آمرزش خويش قرار خواهد داد؛ بدين جهت در پايان آيه فرموده است: «خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.»
    آنگاه مي­ گويد: حکايت مشهوري را گروهي از زبان شخصي به نام عتبي چنين آورده‌‌اند:
    «روزي کنار قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودم، عربي باديه‌نشين آمد وگفت: سلام بر تو اي پيامبر خدا، شنيده‌ام که خداوند مي‌فرمايد: «و اگر ايشان هنگامي که به خود ستم کردند، نزد تو مي‌آمدند و از خدا آمرزش مي‌خواستند و پيامبر هم براي آنان استغفار مي‌کرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي‌يافتند.» اکنون من نزد تو آمده‌ام، در حالي که از گناه خويش استغفار مي‌کنم و تو را شفيع در پيشگاه پروردگارم قرار مي‌دهم. آنگاه دو بيت شعر دربارة عظمت حضرتش خواند.
    عتبي گويد: همان­جا خوابم برد و در خواب ديدم که پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: اي عتبي، نزد آن اعربي رفته، بشارت ده که خداوند وي را آمرزيد!»3
    روايات گوناگوني دربارة زيارت پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از زبان خودش رسيده است؛ از باب نمونه، در روايتي اينگونه آمده است:
    "مَنْ زَارَنِي حَيّاً وَ مَيِّتاً كُنْتُ لَهُ شَفِيعاً يَوْمَ الْقِيَامَة"4
    «هر کس مرا در زمان حيات و مماتم زيارت کند، در روز قيامت شفيع او خواهم شد.»

    2. زيارت اصحاب همراه با پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
    باور و عقيده به معاد و روز رستاخيز از اصول مهم اعتقادي در اسلام است و به ياد معاد بودن، از نظر تربيتي اثر فراوان براي انسان دارد تا خويشتن را از هلاکت و افتادن در دام شيطان و گرايش به زينت‌ها و چيزهاي پوچ و بي‌ارزش دنيا نگه دارد.
    بدين جهت پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، هم خود به زيارت قبور مي‌رفت و هم ديگران را تشويق مي‌کرد و گاهي اصحاب، همراه با حضرتش به زيارت قبور مي‌رفتندکه به نمونه­ هايي از آن اشاره مي‌کنيم:

    ـ اصحاب و زيارت قبر آمنه
    در روايتي آمده است:
    "مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِي عُمْرَةِ الْحُدَيْبِيَةِ بِالأَبْوَاءِ، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لِمُحَمَّدٍ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ أُمِّهِ، فَأَتَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَأَصْلَحَهُ وَ بَكَي عِنْدَهُ وَ بَكَي الْمُسْلِمُونَ لِبُكَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم، فَقِيلَ لَهُ، فَقَالَ: أَدْرَكَتْنِي رَحْمَتِهَا فَبَكَيْتُ".‏
    «پيامبر خدا در جريان عمرة حديبيه، از "ابواء" گذر کرد و فرمود: خداوند به محمد اجازه داد که قبر مادرش را زيارت کند. آنگاه (پيامبر) نزد قبر مادرش آمنه آمد و آن را مرمّت نمود و گريست، مسلمانان نيز به سبب گرية وي گريستند. وقتي از حضرتش پرسيدند: چرا گريستي؟ فرمود: به ياد مهرباني‌اش افتادم و اشکم جاري گشت.»5
    ابو داود در سنن خود از طلحة بن عبيدالله چنين آورده است:

    ـ اصحاب و زيارت شهداي اُحُد
    «طَلْحَةَ بْنَ عُبَيْدِ اللَّهِ... قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلي الله عليه [و آله] وسلم ـ يُرِيدُ قُبُورَ الشُّهَدَاءِ حَتَّي إِذَا أَشْرَفْنَا عَلَي حَرَّةِ وَاقِمٍ فَلَمَّا تَدَلَّيْنَا مِنْهَا، وَإِذَا قُبُورٌ بِمَحْنِيَّةٍ، قَالَ: قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ قُبُورُ إِخْوَانِنَا هَذِهِ؟ قَالَ: «قُبُورُ أَصْحَابِنَا». فَلَمَّا جِئْنَا قُبُورَ الشُّهَدَاءِ، قَالَ: «هَذِهِ قُبُورُ إِخْوَانِنَا».
    «ما با پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم (از مدينه) بيرون رفتيم. آن حضرت عازم زيارت قبور شهداي احد بود؛ هنگامي که به منطقة حرّة واقم رسيديم و در آنجا فرود آمديم، ناگهان چند قبر ديديم. پرسيديم اي پيامبر خدا، آيا اينها قبرهاي برادران ما است؟ فرمود: اين­ها قبرهاي اصحاب ما است. اما آنگاه که به قبور شهداي اُحد رسيديم، فرمود: اين­ها قبرهاي برادران ما است.»6

    3. سيرة اصحاب در زيارت پس از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
    زيارت که خود نوعي تکريم نسبت به ارزش­ها و ارج نهادن به اولياي الهي و پيوند با آرمان‌هاي آنان است، در زندگيِ اصحاب و ديگران، پس از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمة اطهار علیهم السلام به­خوبي نمايان بوده و سيرة ايشان را نشان مي‌دهد:

    ـ علي علیه السلام و ابوبکر و زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم :
    محبّ طبري در روايتي کوتاه چنين نقل کرده است:
    «جَاءَ أَبُو بَكر وَعَلِيّ يَزُورَانِ قَبرَ النَّبِيّ صَلَّي اللهُ عَلَيهِ [و آله] وسلم بعد وفاته بستة أيام...»
    «ابوبکر و علي علیه السلام شش روز پس از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به زيارت قبر آن حضرت آمدند...»7

    ـ عمر و زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
    سُبکي نقل کرده است:
    «أَنّ عُمَر لمّا صالح أهل بيت المقدس، وقدم عليه كعب الأحبار وأسلم وفرح عمر بإسلامه، قال عمر [له] هل لك أن تسير معي إلي المدينة، وتزور قبر النبي ـ صلّي الله عليه [و آله] وسلّم ـ وتتمتّع بزيارته؟ فقال: لعمر يا أمير المؤمنين، أنا أفعل ذلك، ولمّا قدم عمر المدينة أوّل ما بدأ بالمسجد وسلّم علي رسول الله ـ صلّي الله عليه [و آله] وسلّم ـ»
    «هنگامي که عمر با مردم سر زمين بيت المقدس سازش کرد، کعب الأحبار بر او وارد شد و به اسلام گرويد. عمر از مسلمان شدن وي شادمان گشت و به او گفت: آيا ميل داري با من به مدينه بيايي و قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را زيارت کني و از آن زيارت بهره‌مند شوي؟ وي پاسخ داد: اي امير مؤمنان! من اين کار را خواهم کرد و عمر آنگاه که وارد مدينه شد، نخستين اقدامش اين بود که به مسجد آمد و بر پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم سلام و درود فرستاد.»8

    ـ انس بن مالک
    بيهقي آورده است:
    «منيب بن عبد الله بن أبي أمامة، عن أبيه قال: رأيت أنس بن مالك أتي قبر النّبي ـ صلي الله عليه [و آله] و سلّم ـ فوقف فرفع يديه حتّي ظننتُ أنّه افتتح الصلاة، فسلّم علي النبي ـ صلّي الله عليه [و آله] و سلّم ـ ثمّ انصرف».
    «منيب بن عبدالله بن ابو اَمامه گويد که پدرم گفت: انس بن مالک را ديدم که نزد قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و ايستاد، آنگاه دست­هايش را بالا برد، به طوري که من گمان کردم نماز شروع کرد، سپس مشاهده کردم که بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و از آنجا رفت.»9

    ـ عبدالله بن عمر
    بيهقي از نافع چنين نقل مي‌کند:
    «عن نافع ان ابن عمر كان إذا قدم من سفرٍ دخل المسجد ثمّ اتي القبر فقال: السلام عليك يا رسول الله...».
    «هرگاه عبدالله بن عمر از سفري باز مي‌گشت، داخل مسجد مي‌شد، سپس نزد قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مي‌آمد و مي‌گفت: سلام بر تو اي فرستادة خدا.»10
    همو از عبدالله بن دينار چنين نقل مي‌کند:
    «عن عبد الله بن دينار أنّه قال رأيت عبد الله بن عمر يقف علي قبر النبي ـ صلي الله عليه [و آله] و سلّم ـ ثمّ يسلّم علي النبي ـ صلّي­الله عليه [و آله] وسلم ـ و يدعو...»
    «عبدالله بن دينار گويد: عبدالله بن عمر را ديدم که نزد قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مي‌ايستاد، آنگاه بر حضرتش درود مي‌فرستاد و دعا مي‌کرد.»11

    ـ ميسرة بن مسروق
    سُبکي از فتوح الشام (ج1، ص148) چنين نقل کرده است:
    «لمّا كان أبو عبيدة منازلاً بيت المقدس، أرسل كتاباً إلي عمر مع ميسرة بن مسروق يستدعيه الحضور، فلمّا قدم ميسرة مدينة رسول الله ـ صلّي الله عليه [وآله] وسلّم ـ دخلها ليلاً، و دخل المسجد وسلّم علي رسول الله ـ صلّي الله عليه [و آله] و سلّم ـ و علي قبر أبي بكر...»
    «هنگامي که ابوعبيده با مردم سرزمين بيت المقدس به نبرد پرداخت، نامه‌اي را همراه با ميسرة بن مسروق براي عمر فرستاد و از او در خواست کرد که در اين سرزمين حضور داشته باشد، وقتي که ميسره وارد شهر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد، شب هنگام بود، در همان وقت به مسجد رفت و بر قبر پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم و قبر ابوبکر سلام و درود فرستاد.»[12]

    ـ مرد صحابي و زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
    ثعلبي در تفسير خود آورده است:
    «عن عليّ بن أبي طالب قال: قدم علينا أعرابي بعدما دفنّا رسول الله ـ صلّي الله عليه [وآله] وسلّم ـ بثلاثة أيّام، فرمي بنفسه علي قبر النّبي ـ صلّي الله عليه [و آله] وسلّم ـ وحثا من ترابه علي رأسه، و قال: يا رسول الله، قلت فسمعنا قولك و وعيت عن الله، فوعينا عنك، وكان فيما أنزل الله عليك: "وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً" ، وقد ظلمت نفسي وجئتك تستغفر لي فنودي من القبر: أنه قد غفر لك».
    «حضرت علي علیه السلام گويد: سه روز پس از به خاک سپاري پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردي بر ما وارد شد، آنگاه خودش را روي قبر آن حضرت انداخت و مقداري از خاک آنجا را بر سرش ريخت و گفت: اي فرستادة خدا، مطالبي را به ما فرمودي و ما سخنانت را شنيديم. تو از خداوند دريافت کردي و پذيرفتي ما هم از تو دريافت کرديم و پذيرفتيم و در ميان آياتي که خداوند بر تو فرو فرستاد، اين کلام است: «اگر آنان پس از آن که به خود ستم کردند، نزد تو مي­آمدند و از خدا آمرزش مي­خواستند و پيامبر نيز براي آنان طلب آمرزش مي‌کرد، قطعاً خدا را توبه پذير و مهربان مي‌يافتند!»
    اکنون بر خود ستم کرده و نزد تو آمده‌ام، تا برايم استغفار کني: ناگهان از قبر بانگي برآمد که آمرزيده شدي!»13

    ـ ابو ايوّب انصاري
    ابن عساکر نقل کرده است:
    «عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي صَالِحٍ، قَالَ: أَقْبَلَ مَرْوَانُ يَوْمًا، فَوَجَدَ رَجُلاً وَاضِعًا وَجْهَهُ عَلَي الْقَبْرِ،[فأخذ برقبته] فَقَالَ: أَتَدْرِي مَا تَصْنَعُ ؟ فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ، فَإِذَا هُوَ أَبُو أَيُّوبَ، فَقَالَ: نَعَمْ، جِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ ـ صلّي الله عليه [وآله] وسلّم ـ وَلَمْ آتِ الْحَجَرَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ـ صلّي الله عليه [وآله] وسلّم ـ يَقُولُ: لاَ تَبْكُوا عَلَي الدِّينِ إِذَا وَلِيَهُ أَهْلُهُ، وَلَكِنِ ابْكُوا عَلَيْهِ إِذَا وَلِيَهُ غَيْرُ أَهْلِهِ».

    «داود بن ابو صالح گويد: روزي مروان بر سر مرقد نوراني پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت، آنگاه ديد که مردي صورت خود را بر قبر آن حضرت نهاده است. مروان گردن او را گرفت و گفت: آيا مي‌داني چه مي‌کني؟ ناگهان ديد که او ابو ايّوب انصاري، از صحابة گرانقدر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. وي در پاسخ گفت: آري، من براي پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده‌ام و براي اين سنگ نيامده‌ام. از پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم که فرمود: هرگاه دين به دست اهلش افتاد، برآن نگرييد، امّا هنگامي که دين به دست نا اهل افتاد بر آن بگرييد!»14

    ـ بلال حبشي و زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
    تقي الدين سُبکي از ابن عساکر چنين نقل کرده است:
    «عن أبي الدرداء قال: لمّا دخل عمر بن الخطاب من فتح بيت المقدس فصار إلي الجابية، سأله بلال أن يقرّه بالشام ففعل ذلك، قال: ...
    ثمّ أن بلالاً رأي في منامه النّبي ـ صلّي الله عليه [و آله] وسلم ـ وهو يقول له: ما هذه الجفوة يا بلال؟! أما آن لك أن تزورني يا بلال!
    فانتبه حزيناً وجلاً خائفاً، فركب راحلته وقصد المدينة، فأتي قبر النبي ـ صلّي الله عليه [وآله] وسلّم ـ فجعل يبكي عنده ويمرّغ وجهه عليه، فأقبل الحسن والحسين [ علیهما السلام ] فجعل يضمّهما و يقبّلهما. فقالا له: يا بلال، نشتهي نسمع أذانك الذي كنت تؤذن به لرسول الله ـ صلي الله عليه [و آله] و سلّم ـ في المسجد ففعل، فَعَلا سطح المسجد فوقف موقفه الذي كان يقف فيه.
    فلمّا أن قال: الله أكبر، الله أكبر، ارتجّت المدينة. فلمّا أن قال: أشهد أن لا إله إلاّ الله ازدادت رجّتها. فلمّا أن قال: أشهد أن محمّداً رسول الله، خرجت العواتق من خدورهن؛ و قالوا: أَبعث رسول الله ـ صلّي الله عليه [و آله] و سلم ـ ؟ فما رؤي يومٌ أكثر باكياً ولا باكية بالمدينة بعد رسول الله ـ صلّي الله عليه [وآله] وسلّم ـ من ذلك اليوم...»
    «ابو دردا گويد: هنگامي که عمر براي فتح بيت المقدس وارد شد، به منطقه‌اي در اطراف دمشق به نام «جابيه» رفت و بلال از او در خواست نمود که با سکونت وي در شام موافقت کند، عمر نيز موافقت کرد، آنگاه گفت: ... بلال شبي از شب­ها پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب ديد که حضرت به او فرمود: اي بلال اين چه جفايي است که در حق ما نمودي؟ آيا وقت آن نرسيده است که به زيارت ما بيايي؟ بلال سراسيمه از خواب برخاست و با اندوه و ترس سوار مرکب شده، به قصد زيارت آن حضرت، وارد مدينه شد. يکسره نزد قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت، شروع به گريه نمود و صورت خود را بر قبر مبارک ماليد. هنگامي که امام حسن و امام حسين علیهما السلام به سويش آمدند، وي آن دو را در آغوش گرفت و مي‌بوسيد. آنها گفتند: اي بلال، دوست داريم يک بار ديگر آن اذاني را که [هنگام سحر] براي پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم مي‌گفتي، بشنويم! بلال پذيرفته، بر بام مسجد رفت و همان جايي که در زمان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مي‌ايستاد، ايستاد.»
    وقتي­که گفت: «الله اکبر»، «الله اکبر» مدينه به خود لرزيد و تکان خورد و هنگامي که گفت: «أشهد أن لا إله إلاّ الله» اين لرزش افزايش يافت و سر و صداها درهم پيچيد، اما وقتي که گفت: «أشهد أنّ محمداً رسول الله» بانوان از خانه‌ها بيرون آمدند و مردم گفتند: آيا بار ديگر پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم برانگيخته شده است؟
    در مدينه پس از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم هيچ روزي به اندازة آن روز، مرد و زنِ گريه کننده ديده نشده بود!»15

    ـ جابر و زيارت امام حسين علیه السلام
    جابر بن عبدالله انصاري، از اصحاب معروف پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. او در جنگ بدر و هيجده غزوة ديگر با آن حضرت شرکت داشت و از برگزيدگان اصحاب امير مؤمنان و از اصحاب امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر علیهم السلام بود.
    وي آخرين صحابي، از اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود كه ارتباط خود با اهل بيت علیهم السلام را حفظ کرد.
    يکي از کساني که در نخستين فرصت پس از واقعة جانسوز کربلا به زيارت امام حسين علیه السلام آمد، همين جابر بود. علامة مجلسي با سند خويش از عطية عوفي نقل مي‌کند:
    «عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ، قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِيِّ= زَائِرَيْنِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا وَرَدْنَا كَرْبَلاءَ، دَنَا جَابِرٌ مِنْ شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ ائْتَزَرَ بِإِزَارٍ وَ ارْتَدَي بِآخَرَ، ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فِيهَا سُعْدٌ فَنَثَرَهَا عَلَي بَدَنِهِ، ثُمَّ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً إِلاَّ ذَكَرَ اللَّهَ حَتَّي إِذَا دَنَا مِنَ الْقَبْرِ، قَالَ: أَلْمِسْنِيهِ فَأَلْمَسْتُهُ فَخَرَّ عَلَي الْقَبْرِ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ فَرَشَشْتُ عَلَيْهِ شَيْئاً مِنَ الْمَاءِ فَأَفَاقَ، ثُمَّ قَالَ: يَا حُسَيْنُ ثَلاثاً، ثُمَّ قَالَ: حَبِيبٌ لاَ يُجِيبُ حَبِيبَهُ؟ ثُمَّ قَالَ: وَ أَنَّي لَكَ بِالْجَوَابِ وَ قَدْ شُحِطَتْ أَوْدَاجُكَ عَلَي أَثْبَاجِكَ وَ فُرِّقَ بَيْنَ بَدَنِكَ وَ رَأْسِكَ فَأَشْهَدُ أَنَّكَ ابْنُ النَّبِيِّينَ وَ ابْنُ سَيِّدِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنُ حَلِيفِ التَّقْوَي وَ سَلِيلِ الْهُدَي وَ خَامِسُ أَصْحَابِ الْكِسَاءِ وَ ابْنُ سَيِّدِ النُّقَبَاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ وَ مَا لَكَ لاَ تَكُونُ هَكَذَا وَ قَدْ غَذَّتْكَ كَفُّ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ رُبِّيتَ فِي حَجْرِ الْمُتَّقِينَ وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْيِ الإِيمَانِ وَ فُطِمْتَ بِالإِسْلاَمِ فَطِبْتَ حَيّاً وَ طِبْتَ مَيِّتاً غَيْرَ أَنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ طَيِّبَةٍ لِفِرَاقِكَ وَ لاَ شَاكَّةٍ فِي الْخِيَرَةِ لَكَ فَعَلَيْكَ سَلامُ اللَّهِ وَ رِضْوَانُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَي مَا مَضَي عَلَيْهِ أَخُوكَ يَحْيَي بْنُ زَكَرِيَّا، ثُمَّ جَالَ بِبَصَرِهِ حَوْلَ الْقَبْرِ وَ قَالَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الأَرْوَاحُ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَاءِ الْحُسَيْنِ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِهِ أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمُ الْمُلْحِدِينَ وَ عَبَدْتُمُ اللَّهَ حَتَّي أَتَاكُمُ الْيَقِينُ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ فِيمَا دَخَلْتُمْ فِيهِ، قَالَ: عَطِيَّةُ فَقُلْتُ: لِجَابِرٍ وَ كَيْفَ وَ لَمْ نَهْبِطْ وَادِياً وَ لَمْ نَعْلُ جَبَلاّ وَ لَمْ نَضْرِبْ بِسَيْفٍ وَ الْقَوْمُ قَدْ فُرِّقَ بَيْنَ رُءُوسِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ وَ أُوتِمَتْ أَوْلادُهُمْ وَ أَرْمَلَتِ الأَزْوَاجُ، فَقَالَ لِي: يَا عَطِيَّةُ سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ نِيَّتِي وَ نِيَّةَ أَصْحَابِي عَلَي مَا مَضَي عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ خُذُوا بِي نَحْوَ أَبْيَاتِ كُوفَانَ فَلَمَّا صِرْنَا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ، فَقَالَ لِي: يَا عَطِيَّةُ هَلْ أُوصِيكَ وَ مَا أَظُنُّ أَنَّنِي بَعْدَ هَذِهِ السَّفَرَةِ مُلاقِيكَ أَحِبَّ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ وَ إِنْ كَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً وَ ارْفُقْ بِمُحِبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ لَهُمْ قَدَمٌ بِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ ثَبَتَتْ لَهُمْ أُخْرَي بِمَحَبَّتِهِمْ، فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ يَعُودُ إِلَي الْجَنَّةِ وَ مُبْغِضَهُمْ يَعُودُ إِلَي النَّارِ».
    «همراه جابر بن عبدالله انصاري به قصد زيارت قبر حسين بن علي علیهما السلام بيرون شديم. چون به کربلا وارد شديم، جابر نزديک فرات رفت و غسل کرد و دو جامه بر تن کرد. کيسه‌اي را گشود که در آن سُعد(عطري معروف) بود. آن را به خود پاشيد، با هر گام ياد خدا مي‌کرد. نزديک قبر که رسيد گفت: دست مرا بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم، روي قبر افتاد و از هوش رفت. آب بر او پاشيدم تا به هوش آمد.
    آنگاه سه بارگفت: يا حسين! سپس گفت: دوست، پاسخ دوستش را نمي‌دهد؟! بعد گفت: چگونه جواب دهي که رگهايت بريده و ميان سر و پيکرت جدايي افتاده است! شهادت مي‌دهم که تو زادة پيامبران و پسر سرور مؤمنان و هم­پيمان تقوا و از نسل هدايت و پنجمين نفر از اصحاب کسايي؛ فرزند سرور نقيبان و پسر فاطمه، سرور زناني و چرا چنين نباشي که سالار پيامبران با دست خود غذايت داده و در دامان با تقوايان تربيت شده‌اي و از سينة ايمان شير خورده‌اي و از دامان اسلام بر آمده‌اي. خوشا به حالت در حيات و ممات! اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شک ندارد که آنچه بر تو گذشت خير بوده است. سلام و رضوان خدا بر تو باد! گواهي مي‌دهم تو همان راه را رفتي که برادرت يحيي بن زکريا پيمود.
    آنگاه نگاهي به اطراف قبر افکند و گفت: سلام بر شما اي جان­هاي پاک که در آستان حسين فرود آمديد! گواهي مي‌دهم که شما نماز را بر پا داشته، زکات را پرداخته، امر به معروف و نهي از منکر کرديد و با ملحدان جهاد نموديد و خدا را پرستيديد تا آنکه يقين شما را فرا گرفت.
    سوگند به خدايي که محمد را به حق فرستاد! ما در راهي که شما رفتيد شريک شماييم.
    عطيه گويد: به جابر گفتم: چگونه با آنان شريکيم که نه دشتي پيموديم و نه از بلندي و کوه فرا رفتيم و نه شمشير زديم. در حالي که اينان سر از پيکرشان جدا شد، فرزندانشان يتيم گشتند. همسرانشان بيوه شدند؟!
    گفت: اي عطيه! از حبيبم پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم که مي‌فرمود: هرکس گروهي را دوست بدارد با آنان محشور مي‌شود و هر کس کار عده‌اي را دوست بدارد در عمل آنان شريک است. سوگند به آنکه محمد را به حق به پيامبري فرستاد، نيت من و نيت يارانم همان است که حسين علیه السلام و اصحابش داشتند. مرا به طرف خانه‌هاي کوفيان ببريد. چون مقداري راه رفتيم، به من گفت: عطيه! آيا به تو وصيتي بکنم؟ فکر نمي‌کنم پس از اين سفر ديگر تو را ببينم. دوستدار آل محمد علیهم السلام را دوست بدار، تا وقتي که در دوستي باقي­اند. دشمن آل محمد را نيز تا وقتي دشمن­اند دشمن بدار، هرچند اهل نماز و روزة بسيار باشند! با دوستدار آل محمد علیهم السلام مدارا پيشه کن؛ آنان هر چند به خاطر گناهان بسيار بلغزند، گام ديگرشان با محبت اين خاندان ثابت مي‌ماند. دوستدار آل محمد علیهم السلام به بهشت بر مي‌گردند و دشمنانشان به دوزخ!»16
    رفتار جابر و شيوه و معرفت او در زيارت و اهتمامش به اهل بيت پاک پيامبر، که در روايت بالا آمد، براي ما الگو و آموزنده است. پس لازم است آن را در زندگي خود سرمشق قرار دهيم و پيروي کنيم.
    در کوتاه کلام بايد گفت: زيارت در آموزه‌هاي اسلامي و فرهنگ شيعي، از جايگاه ارجمندي برخوردار است. از زيارت خانة خدا گرفته تا زيارت مرقد نوراني پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام تا امامزادگان و صالحان و در نهايت زيارت عموم به خاک سپردگان از مسلمانان.
    بخش گسترده‌اي از ميراث ديني و اسلامي ما برخاسته از محور زيارت است. روايت‌هاي فراواني­که از اهميت، آداب، پاداش و دستاوردهاي زيارت سخن گفته‌اند تا زيارت‌ نامه‌هاي بسيار برجاي مانده و نوشته‌هاي عالمان بزرگ اسلامي و شيعي، همه حکايت از اين موضوع دارند.
    ناگفته نماند که زيارت کرانه‌هاي بسيار دارد که بايد شناخته شود و در مقاله‌هاي گوناگون مورد بحث قرار گيرد.
    اميدواريم که همگان ازاين بستر مناسب و کارساز، افزون بر پاداش عظيم سراي ديگر، از آثار دنيايي آن نيز بهره‌مند گردند.

    پي نوشت ها:
    1. نساء: 64
    2. وفاء الوفا، ج4، ص1360
    3. تفسير ابن کثير، ج1، ص773
    4. بحار الانوار، ج100، ص139، ح2
    5. الطبقات الکبري، ج1، ص78
    6. سنن ابي داود، ج2، ص218، رقم 23043
    7. الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج3، ص118
    8. شفاء السقام، ص144، باب سوم، چاپ چهارم.
    9. شعب الايمان، ج3، ص491، ح 4164
    10. السنن الکبري، ج8 ، ص44، ح 10406
    11. همان، ح 10407
    12. شفاء السقام، ص144
    13. تفسير ثعلبي، ج3، ص339 ؛ کنزالعمال، ج2، ص285، حديث 4322
    14. تاريخ مدينه دمشق، ج57، ص249 ؛ وفاءالوفا بأخبار المصطفي، ج4، ص184
    15. شفاء السقام، ص140، الباب الثالث، به نقل از تاريخ دمشق ترجمة بلال
    16. مقتل معصومين علیهم السلام ، ج2، ص ؛ بحارالأنوار 65 130587

    .