• امروز پنجشنبه 1 آذر 1403
  •  
     

     


     
     
     
     
     
     

    مهمترين فلسفه قيام عاشورا چيست؟

    نامه الکترونیک چاپ

    فلسفه و اهداف قيام عاشورا از ديدگاه امام حسين(ع)
    دوست گرامي در پاسخ به پرسش شما ذکر مطالبي به عنوان مقدمه کاملا ضروري به نظر مي‌رسد (لذا در صورت عدم تمايل به مطالعه قسمت مقدماتي مي‌توانيد مستقيما به بخش «نتيجه بحث» در انتهاي پاسخ مراجعه کنيد).
    مقدمه:
    برخي با ارائه نظريات نسنجيده و غير قابل قبول پيرامون فلسفه قيام عاشورا، تصوير وارونه و يا حداقل نامنا‎سب با شأن رهبري اين قيام ارائه كرده‌اند و هيچ كدام از آنها، در ارائه يك تصوير روشن و جا‎مع از انگيزه‎هاي قيام امام حسين(ع) توفيق نداشته‎اند‎.
    در اين مجال کوتاه نيز نمي‌توان به تفصيل به اين پرسش پاسخ داد لذا به صورت مختصر در اين زمينه بايد گفت: يک پژوهش‎گر و يا شخص سوال کننده پيرامون تاريخ عاشورا اگر بخواهد به ماهيّت و جوهره قيام عاشورا تا حدّ زيادي پي ببرد، بايد در گام نخست، با نگا‎ه و مطالعه جامع و كامل در باره امام حسين(ع)، به زندگي، شخصيّت و مقام حضرت به عنوان امام معصوم، شناخت لازم و كافي پيدا كند و سپس با مطالعه و تعمّق لازم در بيانات و گفتار حضرت كه در مقاطع مختلف قيام و حتّي پيش از آغاز آن درباره انگيزه حركت خويش بيان كرده است، به فلسفه و ماهيّت قيام آن حضرت تا حدّ زيادي شناخت پيدا كند‎.
    اكنون با اين مقدمه و با توجّه به اين كه بهترين و مطمئن‎ترين سند براي شناخت فلسفه و اهداف نهضت سيدالشهدا(ع)، كلمات خود آن حضرت و يا امامان ديگر در اين باره است، مجموع خطبه‎ها، سخنان، نامه‎ها و وصيت‎نامه امام حسين(ع) كه در باره اهداف و انگيزه‎هاي قيام عاشورا است و نيز برخي از تعابير زيارت‎ نامه‎هاي متعدّد و مختلف كه از امامان ديگر در باره حضرت رسيده است و در آنها به انگيزه قيام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسي قرار داده و سپس با استخراج فهرست‌وار اهداف قيام، به تفسير و تحليل آنها، مي‌پردازيم‎ :
    1 ـ امام حسين(ع) در مكه در جمع گروهي از علما و نخبگان ديگر مناطق اسلامي با ايراد خطبه‎اي شور‎انگيز و كوبند‎‎ه، ضمن يادآوري وظيفه سنگين و تكليف خطير علما و بزرگان شهرها در باره پاسداري از كيان دين و اعتقادات مسلمانان و پيامدهاي سكوت در برابر جنايات امويان، از خاموشي آنان در برابر سياست‎هاي دين‌ستيزانه حاكمان اُموي انتقاد كرده و هرگونه همراهي و سازش با آنان را گناه نابخشودني دانستند‎. حضرت در پايان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعاليت‎هايش را برضدّ نظام ستم‎گر حاكم (كه چند سال بعد خود را در قالب يك نهضت نشان داد) چنين اعلام فرمودند‎:
    خدايا تو مي‎داني آنچه از طرف ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامات برضدّ حاكمان اُمَوِي) به خاطر رقابت و سبقت جويي در فرمانروايي و افزون‌خواهي در متاع ناچيز دنيا نبوده است، بلكه براي اين است كه نشانه‎هاي دينت را (به مردم) نشان دهيم ( برپاگردانيم) و اصلاح در سرزمين‎هايت را آشكار كنيم‎. مي‎خواهيم بندگان ستمد‎يده‎ات در امان باشند و به واجبات و سنّت‎ها و احكا‎مت عمل شود‎.

    از اين جملات مي‎توان چهار هدف را براي اقدامات و فعاليت‎هاي امام حسين(ع) كه در عصر حاكميّت يزيد جزء اهداف قيام حضرت به شمار مي‎رفت، استخراج كرد:
    الف ـ احياي مظاهر و نشانه‎هاي اسلام اصيل و ناب محمدي
    ب ـ ا‎صلاح و بهبود وضع مردم سرزمين‌هاي اسلامي
    ج ـ مبارزه با ستمگران اُموي جهت تأمين امنيّت براي مردم ستمديده
    د ـ فراهم ساختن بستري مناسب براي عمل به احكام و واجبات الهي

    2ـ امام حسين(ع) ضمن وصيّت‌نامه‎اي كه هنگام خروج از مدينه و در زمان وداع با برادرش محمّد بن‌حنفيّه براي وي نوشت، هدف از حركت خويش را چنين بازگو كرد:
    من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستم‎گري حرکت کردم‎. بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حرکت کردم. مي‎خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره جدم و پدرم علي بن‌ابي‌طالب عمل كنم‎.
    و در زيارت‎هاي مختلف كه در باره امام حسين(ع) از امامان(ع) وارد شده، اين تعابير فراوان ديده مي‎شود:
    «اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَيْتَ الزَّكوهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ»
    گواهي مي‎دهم كه تو نماز را بپا داشتي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر كردي‎.
    از اين عبارات، اهداف ذيل را از قيام حضرت، مي‎توان استفاده ‎كرد‎:
    الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پيامبر(ص)
    ب ـ امر به معروف
    ج ـ نهي از منكر
    د ـ عمل به سيره رسول‌خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) همانند برپايي نماز و پرداخت زكات

    3 ـ حضرت در نامه‎اي كه در زمان اقامت خويش در مكّه در پاسخ دعوت به نامه‎هاي اشراف و بزرگان كوفه مبني بر آمدن به كوفه، نوشتند، فلسفه قيام خود را چنين بيان فرمودند:
    به جانم سوگند، پيشوا كسي است كه به كتاب خدا عمل كند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد، خود را به آنچه در راه خدا هست پايدار بدارد‎.
    امام(ع) در اين نامه، هدف از قيام را، تلاش در جهت برپايي حكومتي مي‎داند كه رهبر و پيشواي آن، صفات و امتيازات ذيل را دارا باشد:
    الف ـ به كتاب خدا حكم كند‎.
    ب ـ عدالت را در جامعه حاكم كند‎.
    ج ـ متديّن ومعتقد به دين خدا باشد‎.
    د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهي كند‎.
    4ـ حسين بن‌علي در نامه‎اي كه ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همياري و همراهي با وي كرده است، علّت و هدف از نهضت خويش را چنين بيان مي‎كند:
    من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش مي‎خوانم‎. همانا سنّت پيامبر(ص) از بين رفته است و بدعت زنده شده است‎.
    و در جواب عبدالله بن‌مُطيع مي‏فرمايد‎:
    كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته‎اند به نزدشان بروم‎، چون اميدوارند (كه با رهبري من) نشانه‌‎هاي حقّ زنده و بد‎عت‎ها نابود شود‎.
    و نيز در نامه‎اي كه به شيعيان بصره نوشتند، فرمودند:
    من شما را به زنده كردن نشانههاي حقّ و نابود كردن بدعت‎ها مي‎خوانم‎.
    از مجموع نامه و پاسخ حضرت، اين اهداف را مي‎توان براي نهضت عاشورا استفاده كرد‎:
    الف ـ دعوت (و عمل) به كتاب خد‎ا و سنّت پيامبر ـ ص ـ
    ب ـ احياي سنّت پيامبر(ص) كه از بين رفته است، و برپايي مظاهر حقّ و حقيقت
    ج ـ از بين بردن بدعت‎ها (كه جايگزين احكام خدا و سنّت پيامبر(ص) شده است).

    5ـ ابا‎عبدالله درخطبه‎اي كه پس از برخورد با حرّ بن‌يزيد رِياحي در منزل «بَيْضَه» ايراد فرمودند، انگيزه قيام خود را با استناد به فرمايش پيامبر ـ ص ـ، چنين بيان كردند‎:
    اي مردم ! رسول‌خدا ـ ص ـ فرمودند: كسي كه فرمانرواي ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده و پيمان الهي را شكسته و با سنّت رسول‌خدا ـ ص ـ مخالفت ورزيده در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوزگري رفتار مي‎كند، ولي در برابر او با كردار و گفتار خود برنخيزد، برخدا است كه او را در جايگاه (عذاب‌آور) آن ستمگر قرار دهد‎. هان (اي مردم‎) بدانيد كه اين‎ها تن به فرمانبري از شيطان داده‎ و اطاعت از فرمان الهي را رها كرده‎ و فساد را نمايان ساخته و حدود خدا را تعطيل نموده‎اند، درآمدهاي عمومي (بيت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده‎اند و حرام خدا را حلال و حلا‎لش را حرام كرده‎اند‎ و من شايسته‎ترين فرد براي تغيير دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم
    از اين خطبه و يا نامه، علّت قيام سيدالشهدا(ع) را مي‎توان اين امر دانست كه حاكمان بني‎اُمَيّه (به ويژه يزيد) اقدامات ضدّ ديني زير را مرتكب شده‎اند:
    الف ـ فرمانبري از خدا را رها كرده و به اطاعت از شيطان رو آورده‎اند‎؛
    ب ـ فساد را (در زمين) آشكار كرده‎اند‎؛
    ج ـ حدود الهي را تعطيل كرده‎اند‎؛
    د ـ بيت‌المال را به خود اختصاص داده‎اند‎؛
    ﻫ ـ حرام خدا را حلال و حلال الهي را حرام كرده‎اند‎.

    از اين رو است كه در زيارات وارد‎ه در باره امام حسين(ع)، شهادت به برپايي احكام الهي و سنّت پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) توسط حضرت، داده شده است:
    «اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلالَ اللهِ وَ حَرَّمْتَ حَرامَ اللهِ وَ اَقَمْتَ الصَّلا‎هَ وَ آتَيْتَ الزَّكاهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ اِلي سَبِيلِكَ بِالْحِكْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ»
    شهادت مي‎دهم كه تو حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام كردي و نماز را بپا داشتي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر كردي و (مسلمانان را) با پند‎ و اندرز‎ نيكو، به راه روش خود، فراخواندي‎.
    و همچنين:
    شهادت مي‎دهم كه تو به عدل و داد امر كردي و(مسلمانان را) به سوي اين دو دعوت كردي‎.

    6ـ پيشواي سوّم درمنزل «ذوحُسَم» در توجيه حركت خويش چنين فرمودند:
    آيا نمي‎بينيد كه به حقّ عمل نمي‎شود و از باطل بازداشته نمي‎شود؟ (در چنين شرايطي) بايد مؤمن، به حقّ خواهان ديدار خدا باشد‎. من چنين مرگي را جز شهادت و زندگي با ظالمان را جز ننگ و خواري نمي‎بينم‎.
    امام(ع) درباره ذلت‌ناپذيري خود به عنوان هدف ديگر از قيام خويش، بيانات ديگري نيز دارد، از جمله در مقابل پيشنهاد عبيدالله كه حضرت را بين كشته شدن و بين بيعت كردن با يزيد مخيّر كرده بود، مي‎فرمايد:
    «... هيهاتَ مِنَّا الذِلّه يأبي اللهُ ذلكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المؤمنُونَ ...»
    از ما دور باد كه پستي را پيشه خود كنيم، (چرا كه) خدا و رسول او از آن ابا دارند.
    نكته شايان توجّه در اين فراز آن كه امام حسين(ع) عدم ذلت‌پذيري خود را مستند به امر خدا و سيره رسول‌خدا(ص) و مؤمنان مي‎داند، چرا كه مؤمن واقعي با پيروي از فرمان خدا و تأسّي به سيره رسول‌خداˆ، به هيچ رو به ذلّت تن در نمي‎دهد.
    و نيز در جاي ديگر فرمود:
    به خدا سوگند، من دستم را (به نشانه بيعت) همانند شخص خوار به آنان (پيروان يزيد) نمي‎دهم و همانند فرار بردگان، فرار نمي‎كنم. .
    و باز فرمود:
    مرگ در عزت، بهتر از زندگي در ذلّت است.
    از مجموع اين سخنان، اين اهداف را مي‎توان استفاده كرد:
    الف ـ ترويج حقّ و عمل به آن
    ب ـ نهي از ترويج باطل و بازداشتن از عمل به آن
    ج ـ عدم پذيرش زندگي ذلّت‌بار و ننگين دنيا و انتخاب زندگي با سعادت آخرت.
    7ـ امام صادق(ع) در زيارت اربعين، هدف از نهضت حسيني را چنين بيان مي‎فرمايد:
    (حسين بن علي(ع)) جان خويش را در راه تو (خدا) فدا كرد تا بندگانت را از بي‎خبري و سرگرداني گمراهي نجات دهد‎.
    از ديدگاه امام ششم، سيدالشهدا(ع) با نهضت عاشورا، اهداف زير را تعقيب مي‎كردند:
    الف ـ نجات مسلمانان از بي خبري نسبت به احكام دين و وظايف خويش در برابر پروردگار
    ب ـ رهايي بندگان خدا از گمراهي با آگاه ساختن آنان به لزوم پيروي از رهبران واقعي دين


    نتيجه بحث
    با اندكي دقّت در اهداف استخراج شده از اين بيانات، ملاحظه مي‎شود كه امام(ع) علّت و انگيزه قيام خويش را، مبارزه با منكرات فراوان در جامعه اسلامي و تبليغ و ترويج معروف در بين مسلمانان، اعلام مي‎كنند‎. بنابراين، فلسفه اصلي و نهايي نهضت حضرت را مي‎توان در يك هدف جا‎مع و كلّي يعني «احياي فرهنگ اسلام اصيل و ناب محمدي ـ ص ـ و زدودن زنگارهاي تحريف‎ و بدعت‎ از دين جدّشان» خلاصه كرد‎. البته حضرت راهكار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به اين هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهي از منكر» مي‎دانند‎. از اين‎رو در وصيّت‌نامه خود به محمّد بن‌حنفيه مي‎نويسند: «اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر» و يا (چنان‎ كه گذشت) در زيارت‎نامه‎هاي مربوط به حضرت آمده است: «... وَ اَمَرْتَ بالمعروف وَ نَهَيْتَ عَن المنكر»
    توضيح مطلب آن‎كه: اگر حضرت علّت حركت خويش را مبارزه با اموري، هم‎چون رواج بدعت‎ها، مخالفت با كتاب خدا و حلال و حرام الهي، نابودي سنّت پيامبر ـ ص ـ ، شيطان محوري و ترك خدا محوري، فساد، ظلم، بي‎عدالتي و ناامني در جامعه اسلامي، تعطيلي حدود الهي، در انحصار گرفتن و تاراج بيت‌المال مسلمانان و ... مي‎دانست، تمام اين امور حاكي از فراواني و شيوع امري به نام «مُنْكَر» در جامعه اسلامي بود‎، كه حضرت خود را موظّف به نهي از آن مي‎دانستند‎. و نيز اگر اباعبدالله(ع) جامعه اسلامي را به اموري از قبيل: عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص)، احياي مظاهر و نشانه‎هاي حقّ، ايجاد امنيّت، اصلاح و بهبودي وضع امور امّت و مسائلي از اين قبيل، فرامي‎خواند، اين مسأله نشان‎گر آن است كه امري به ‎نام «معروف» در جامعه از بين رفته يا دست كم در حال نابودي بود‎. از اين‎رو اگر حضرت از بيعت با يزيد امتناع ‎كرده و با اين عمل، از يك‎سو، آمادگي خود را براي شهادت و مقاومت در برابر حكومت يزيد اعلام ‎كرد، و از سوي ديگر، تلاش خود را جهت برانداختن حكومت يزيد و تأسيس حكومت اسلامي، به كار ‎گرفت، در واقع سرباززدن از بيعت، به معناي نهي از منكر، ترويج معروف و اتمام حجّت با مسلمانان در باره حرمت سكوت در برابر بدعت‎ها و جنايات بني‎اُمَيّه بود و بيعت و يا حتّي سكوت در مقابل چنين حكومتي، افزون بر آن كه ترويج منكر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانه‎اي نيز براي افراد عادّي در همكاري با حاكمان اُموي مي‎شد‎.
    به ديگر سخن‎، آنچه در سيره حسين بن‌علي به عنوان امام معصوم، مسلم و غيرقابل ترديد به نظر مي‎رسد، آن است كه شخصيّتي همانند امام حسين(ع) حاضر نبودند با شخصي هم‎چون يزيد بيعت كرده و حكومت وي را به رسميّت بشناسند‎، چرا كه حضرت با مشاهده و بررسي عمق انحرافات امّت اسلامي در عصر حكومت معاويه و سپس حكومت يزيد، به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر نمي‎توان با موعظه و خطبه‎هاي آتشين و سخنراني‎هاي تهديدآميز و تحريك‌كننده، انحرافي را كه در مباني اعتقادي و سيا‎سي جامعه اسلامي و نيز در دستگاه خلافت رسوخ كرده، از بين ببرند‎. بلكه تنها راه درمان و نجات امّت اسلامي، برپايي يك نهضت عميق است كه بازتاب و گستره آن، افزون بر آن‎كه فرامكاني باشد، فرازماني نيز بوده و در گستره زمان، الگويي براي آزاد مردان تاريخ باشد‎. البته در مقابل، يزيد كسي نبود كه بدون بيعت گرفتن از امام(ع)، ساكت بنشيند، چرا كه به رسميّت نشناختن حكومت از سوي افرادي هم‎چون حسين بن‌علي(ع)، به معناي ردّ مشروعيّت آن و آمادگي براي مبارزه با حكومت بود و يزيد به خوبي به اين موضوع آگاهي داشت‎.


    منابع:
    . ابن‌شعبه حراني، تحف العقول، ص239‎؛ مجلسي، بحارالانوار، ج97، ص81 ـ 80‎.
    . ابن‌اعثم كوفي، کتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمي، مقتل‌الحسين، ج1، ص189 ـ 188؛ مجلسي، همان، ج 44، ص 329‎ ـ 330 . و نزديك به اين تعابير: ابوجعفر محمّد بن‌علي بن‌شهراشوب ، مناقب آل‌ابي‌طالب ، ج4، ص97‎. ‎‎.
    ‎. كليني، الفروع من الكافي، ج4، ص 578؛ ابن‌قولويه، كامل‌الزيارات، صفحات 371، 376، 378 ـ 380، 402 و 518؛ شيخ طوسي، مصباح‌المتهجد، ص720 و تهذيب الاحكام، ج6، ص67؛ ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج2، ص63 و ج3، ص103. هم چنين ر. ك: شيخ عباس قمي، كليات مفاتيح الجنان، ترجمه مهدي الهي قمشه‎اي، تهران، انتشارات علمي، ، زيارت مخصوصه امام حسين(ع)، ص 758، زيارت‎‎هاي مطلقه امام حسين(ع)، صفحات 775، 777، 778 ـ 779، 783، زيارت امام حسين(ع) در نيمه رجب، ص 807 ، زيارت امام حسين(ع) در شب‎هاي قدر، ص811 ، زيارت امام حسين(ع) در روزهاي عيد فطر و قربان، ص 816 و زيارت امام حسين(ع) در روز عرفه‎، ص 825. ناگفته نماند «شهادت دادن» در اينجا به مفهوم متعارف آن يعني گواهي كردن و تأييد يك موضوع مادّي و حقوقي نيست، بلكه بيان يك حقيقت معنوي و اعتراف به يك واقعيت است كه با انگيزه معنوي صورت گرفته است‎. يعني من اين واقعيت را درك مي‎كنم كه نهضت تو به انگيزه امر به معروف و نهي از منكر بوده است نه به علّت دعوت كوفيان يا علل ديگر‎. بنابراين اگر تلاش‎ها و كارهاي ديگري صورت گرفته است، همه براي رسيدن به آن هدف و آرمان بزرگ بوده است‎.
    . طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص353؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص39؛ مجلسي، همان، ج44، ص335 ـ 334 و با كمي تفاوت در عبارات: ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج‌5، ص31 ؛ خوارزمي، مقتل‌الحسين، ج1، ص 196 ـ 195‎.
    . طبري، همان، ج 5، ص357‎‎؛ احمد بن‌يحيي بن‌جابر البَلاذُري، انساب‌الاشراف، ج2، ص335‎.
    . ابوحنيفه احمد بن‌داود دينوري، الاخبار الطِّوَال، ص364‎.
    . همان، ص343 ـ 342‎.
    . طبري، تاريخ الامم والملوک، ج5، ص403 ؛ بَلاذُري، انساب الاشراف، ج3، ص381؛ ابن‌اعثم، خوارزمي و مجلسي اين خطبه را با اندكي تفاوت در عبارات، در قالب نامه‎اي كه حضرت خطاب به اشراف و بزرگان كوفه نوشته‎اند، آورده‎اند‎: ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص81 ـ 82 ؛ خوارزمي، مقتل‌الحسين، ج1، ص‎235 ـ 234‎؛ مجلسي، همان، ج 44، ص382‎.
    . شيخ‌عباس قمي، كليات مفاتيح الجنان، زيارت مطلقه امام حسين، ص779‎.
    . شيخ‌عباس قمي، كليات مفاتيح الجنان، ص803.
    . طبري، تاريخ الطبري، ج5، ص404؛ ابوالقاسم سليمان بن‌احمد طبراني، المُعجَم الكبير، ج3، ص115؛ خوارزمي، مقتل‌الحسين، ج2، ص5 (با اندك تفاوتي در عبارات)‎.‎ در نقل طبراني و خوارزمي به جاي كلمه «شهاده»، تعبير«‎سعاده» آمده است كه البتّه تعبير نخست صحيح به نظر مي‎رسد‎، چرا كه عبارت «فإنّي لا‎اري الموتَ ...» علّت براي جمله قبلي است كه چرا مؤمن بايد به مرگ اشتياق داشته باشد‎. يعني چون از ديدگاه امام حسين چنين مرگي شهادت در راه خدا است، بايد انسان معتقد و متديّن، به چنين مردني رغبت داشته باشد‎.
    . مسعودي، اثبات‌الوصيه، ص 166؛ طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص99؛ ابن‌نما، مثيرالاحزان، ص40؛ ابن‌ابي‎الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج3، ص250؛ سيد ابن‌طاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 156.
    . شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 98؛ طبرسي، إعْلامُ الوَرَيٰ بِأعْلامِ الهُدَيٰ، ص238؛ خوارزمي، پيشين، ج1، ص253؛ ابن‌شهراشوب، مناقب آل‌ابي‌طالب، ج4، ص75؛ ابن‌نما، مُثِيرُ‌الاحزان، ص51.
    . ابن‌شهراشوب، پيشين، ج4، ص 75.
    . شيخ طوسي، تهذيب‌الاحكام، ج6، ص126؛ شيخ طوسي مصباح‌المتهجد، ص788؛ محمّد بن‌جعفر المشهدي، المزار الكبير، تحقيق جواد القيومي الاصفهاني، ص514؛ مجلسي، بحارالانوار، ج98، ص331. شيخ عباس قمي، مفاتيح‌الجنان، زيارت اربعين، ص856 . هم‎چنين قريب به اين عبارات، در«زيارت امام حسين در روز عيد فطر و قربان» آمده است.

    منبع: پرسمان دانشجويي

    .