مي خواستم بدانم ما در حق ائمه (سلام الله عليهم اجمعين) چه چيزي بگوئيم كه غلو محسوب شود؛ چون ما احاديث داريم كه مقام هاي خيلي عجيب و بعضا غلوآميزي را به ائمه (سلام الله عليهم اجمعين) نسبت مي دهد. لطفا جواب را به صورت دقيق و كامل دهيد و به سخن مختصر مرحوم مجلسي(ره) استناد نكنيد. 1- قال علي بن ابي طالب (عليه السلام): «انا اول و الآخر و الظاهر و الباطن» 2- قال علي بن ابي طالب (عليه السلام): «انا الذي بكل شيء عليم» 3- قال علي بن ابي طالب (عليه السلام): «انا خالق السموات و الارض» و ديگر اينكه معناي فرازي از زيارت رجبيه كه مي گويد: «لافرق بينك و بينهم الا انهم عبادك» چيست؟ با توجه به اينكه عبارت كمي غلو آميز به نظر مي آيد؟
تعريف غلو
غلو در لغت به معنای گذشتن از حدّ و خارج شدن از اعتدال است. لذا هرگونه توصيف از يك شيء كه فراتر از حد و شأن و رتبه وجودی آن باشد از نظر لغوی غلو است. غلو اگر در دین واقع شود بسته به مورد آن گاه بدعت و حرام و گاه شرک است. امّا مظاهر عمده غلوّ شرک آمیز یا غلوّ ارتداد آور همان است که علامه مجلسی(ره) با توجّه به روایات اهل بیت(ع)، در هفت بند، به قرار زیر شمرده است.
1. اعتقاد به الوهیّت پیامبر و ائمه(ع).
2. اعتقاد به اینکه امام یا نبی، در خالقیّت یا رازقیّت یا تدبیر عالم و مثال آنها شریک خدا هستند؛ یا خود مستقلّاً رازق و خالقند و مدبّرند؛ یا خدا این امور را به آنها تفویض نموده و خود کنار کشیده است.
3. اعتقاد به حلول خدا در آنها یا اتحاد خدا با آنها.
4. اعتقاد به عالم به غیب بودن آنها مستقلّ از الهام و وحی خدا همچنین اعتقاد به استقلال آنها در عصمت و آوردن معجزات و کرامات و امثال این گونه خارق عادات.
5. اعتقاد به نبوّت ائمه(ع) و نیز اعتقاد به استقلال امام و نبی در تشریع.
6. اعتقاد به تناسخ ارواح ائمه(ع) در بدنهای یکدیگر یا دیگران.
7. اعتقاد به اینکه با معرفت اهل بیت (ع) اطاعت خدا و ترک معصیت الهی لازم نیست یا کم اهمّیت است.
(بحارالانوار، ج25،ص346، با اندکی تغییر در عبارات.)
مورد 1، 2، 3، 4، 6 و 7 بنا به براهین روشن عقلی و نصوص قطعی دینی محال است. لذا در غلو بودن آنها عقلاً و شرعاً شکی نیست. مورد 5 نیز بنا به نصوص شرعی روشن اعتقادات باطلی است.
بنابراین، اگر کسی به الوهیّت، ربوبیّت، خالقیّت ورازقیّت امام یا نبی موجود در عالم خلق، که دارای ماهیّت انسانی است، معتقد باشد قطعاً مرتدّ است. چه به نحو استقلال و چه به نحو شراکت با خدا و چه به نحو تفویض این امور به آنها. امّا اگر کسی بتواند با دلائل عقلی و شرعی برای این بزرگواران، حیثیّتی خاصّ اثبات کند و این اوصاف را برای آن حیثیّت خاصّ نسبت دهد نه به صورت بشری آنها یا برای روح جزئی آنها، در آن صورت دچار غلوّی نشده است. برای مثال اگر کسی قائل شود که وجود خلقی نبی اکرم(ص) یا امام معصوم (ع) مظهر تامّ اسماء الله است و آن اسماء، الوهیّت و ربوبیّت و خالقیّت و رازقیّت دارند در آن صورت غلوی نکرده است چون اله و رازق و ربّ و... همه از اسماء الهی اند و انسان کامل مظهر تامّ این اسماء است. همچنین اگر کسی قائل شود که ربوبیّت و خالقِت و رازقیّت انسان کامل ظهور ربوبیّت، خالقیّت و رازقیّت خداست باز غلوّی نکرده است. چون مظهر، فقر محض بوده و هیچ نحوه استقلالی از خود ندارد. مظهر مثل تصویر آیینه ای است که ذاتاً، صفتاً و فعلاً تابع صاحب صورت است. لذا انسان کامل عین الله، قدرت الله، ید الله، جنب الله، فعل الله، ارادة الله و علم الله است؛ لذا فرموده اند «... نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى... ما هستیم اسماء نیکوی خدا »(بحار الأنوار، ج25،ص5) اسم یعنی علامت، یعنی ظهور؛ اسم آن چیزی است که موجود با آن شناخته می شود. لذا چهره هر شخصی اسم اوست؛ کما اینکه عکس هر کسی اسم اسم اوست.همه موجودات اسماء خدا و آیات او هستند؛ امّا انسان کامل اسم جامع است.همه موجودات صورت آیینه ای کمالات خدا هستند امّا انسان کامل صورت تمام نمای خدا است لذا ملقّب شده است به وجه الله. صورت آیینه ای عین خود شخص است جز اینکه آن صورت، استقلالی در وجود و صفت و فعل ندارد. به معنی دیگر صورت آیینه ای شخص عبد تمام عیار آن شخص است. لذا فرمودند: «لافرق بينك و بينهم الا انهم عبادك» همین فرق (عبد بودن) یعنی مظهر صرف بودن، یعنی عدم استقلال در ذات و صفت و فعل، یعنی فقر محض بودن؛ یعنی ممکن الوجود بودن؛ و این تمام فرق است. حیثیّت الهی انسان کامل که اسم اعظم است؛ عالم به همه چیز است امّا با علم خدا؛ قادر به هر کاری است امّا با قدرت خدا؛ و روزی همه موجودات در گستره وجودی او تعبیه شده است چون واسطه فیض است برای همه موجودات. اوّل است در سیر نزولی خلقت و واسطه فیض است برای وجود همه موجودات(اوّل ما خلق الله نوری)؛ و آخر است چون غایت همه موجودات است در سیر صعودی«... وَ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُم. ـــ و بازگش مردم به شماست... »( عيون أخبار الرضا ج2 274). اوّل است به معنی اشرف و آخر است به معنی اکمل. امّا در خصوص امیر المومنین (ع) « از امير مؤمنان پرسيده شد چگونه صبح كردى؟ فرمود: صبح كردم در حالى كه: صديق اكبر و فاروق اعظم هستم و منم وصىّ بهترين انسانها، منم اوّل و منم آخر؛ منم ظاهر و منم باطن؛ منم عالم به هر چيزی، منم چشم خدا، و جنب الله، منم امين خدا بر پيامبران. به وسيله ما خدا بندگى شد، ما در روى زمين و آسمانها خزائن خدا هستيم.من زنده مىكنم و مىميرانم و من آن زنده ای هستم كه نمىميرم. اعرابى، از بيان امير مؤمنان شگفت زده شد حضرت فرمود: من اوّلين كسى هستم كه به پيامبر ايمان آوردم، من آخرين كسى هستم كه در لحد قبر به آن حضرت نظر كردم. منم ظاهر در اسلام (يعنى پشتيبان اسلامم)، من باطن هستم يعنى سينهام پر از علم و دانش است و من به همه چيز عالمم يعنى عالمم به هر چيزى كه خدا به پيامبرش خبر داده و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آن را به من اطلاع داده است. اما من عين خدا هستم يعنى ناظر او بر مؤمنان و كافران هستم. و اما جنب اللَّه هستم؛ همانا شخص گويد: «يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ.ـــ افسوس بر آنچه كه در جنب خدا تفريط كردم» (زمر:56) هر كس در خصوص من تفريط كند در باره خدا تفريط كرده است و براى هيچ پيامبرى اجازه پيامبرى داده نشده مگر اينكه مهرى از محمد صلّى اللَّه عليه و آله داشته باشد و به همين جهت هم خاتم النبيين نام گرفت، محمد سيد انبياء است و من سيد اوصياء هستم و ما گنجينهداران خدا در روى زمين و آسمانها هستيم ما دانستيم آنچه را رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به گفتار صحيح به ما آموخت، و من زنده مىكنم سنت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را و مىميرانم، يعنى مىميرانم بدعت را و من حى لا يموت هستم براى اينكه خدا مىفرمايد: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ يعنى گمان مبر كسانى كه در راه خدا به شهادت رسيدهاند مردهاند بلكه زندهاند و نزد خداى خود از روزيهاى او بهرهمند مىشوند.»(درر الأخبار، ص:267)
همچنین رسول اکرم(ص) فرمود:« أَنَا الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ أَوَّلٌ فِي النُّبُوَّةِ وَ آخِرٌ فِي الْبِعْثَة. ــــ منم اوّل و منم آخر؛ منم اوّل در نبوّت و منم آخر در بعثت»(إعلام الورى بأعلام الهدى،ص 9)
امّا اینکه حضرتش فرمود:«انا خالق السموات و الارض»(جامع الاسرار، ص 10 و11) اوّلاً سنداً ضعیف است و ثانیاً اسم الخالق و الرازق و امثال آن از اسماء فعلیّه اند. و اسماء فعلیّه از یک حیث عین خود مخلوقاتند. و صاحب اسم اعظم جامع جمیع اسماء فعلیّه حق تعالی است؛ یعنی وجود او اسم اعظم فعلی است که جامع همه اسماء فعلیّه(مخلوقات) است. لذا انسان کامل از آن جهت که ظهور برتر و مخلوق اوّل است در سلسله علل دیگر مخلوقات قرار دارد. پس می تواند به نحو غیر استقلالی متّصف به صفت خالق شود. کما اینکه میراندن کار خداست ولی به عزرائیل نیز نسبت داده می شود. چون قبض روح خدا به واسطه عزرائیل است. خداوند متعال از قول حضرت عیسی(ع) نقل فرمود:«... أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ....» من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آوردهام؛ من از گِل، چيزى به شكل پرنده خلق می کنم؛ سپس در آن مىدمم و به اذن خدا، پرندهاى مىگردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص را بهبودى مىبخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مىكنم»( آلعمران:49) خالقیّت امیر المومنین(ع) نیز مثل خالقیّت حضرت عیسی است که به اذن الله و به قدرت الله است نه به نحو استقلال.
حاصل کلام اینکه اگر برای غیر خدا در مقابل خدا، حیثیّت استقلالی داده شود شرک است و غلوّ؛ امّا اگر نسبت یک صفت یا فعل مثل خالقیّت و رازقیّت و امثال آن به کسی به نحو ربطی و به نحوه مأذونه باشد و این نسبت نیز به دلیل عقلی یا نقلی درست باشد، غلوی لازم نمی آید. همچنین باید دید که نسبت دهنده کیست. بسا نسبت دادن یک صفت به امام معصوم از طرف یک حکیم یا ولی خدا، عین توحید باشد ولی نسبت دادن همان صفت از طرف یک شخص جاهل، عین شرک باشد؛ چون اوّلی تفسیر درست کلام خود را می داند ولی دوّمی برداشتی شرک آمیز از آن دارد.
انا خالق السموات والارض را با جستجویی که در نرم افزار مربوط به روایات نیافتی ممکن است این گونه جملات در مشارق انوار الیقین شیخ رجب برسی آمده باشد از نظر سندی این گونه روایات غیر مسند و ضعیف محسوب می شوند افرادی همچون شیخ رجب برسی نیز که این روایات را آورده اند نیز این گونه خطبه ها را توجیه میکنند بالفرض خالق بودن آن حضرت را به صورت استقلالی نمی دانند وباذن خداوند آن حضرت را خالق چیزی خواه آسمان ویا چیز دیگر می دانند ونسبت خلقت دادن به مخلوق به اذن خداوند اجمالا بلا اشکال است.
جمله انا الاول والاخر والظاهر والباطن و انا بکل شیئ علیم در روایت در مناقب ابن شهراشوب امده این روایت نیز به صورت غیر مسند است واز نظر علم رجال ضعیف محسوب می شود هر چند در این روایت حضرت میفرماید من اولم ومن آخرم ومن ظاهرم ومن باطنم ومن به هر چیزی آگاهم بعد توضیح می دهند من اولم یعنی اول کسی هستم که به پیامبر ایمان آوردم ومن آخرم یعنی آخرین کسی هستم که پیامبر را دیدم وقتی آن حضرت را در لحد گذاردم ومن ظاهرم یعنی اسلامم ظاهر است ومن باطنم یعنی درون من وباطنم پر شده از علم است واینکه من به هر چیزی آگاهم یعنی من آگاهم به هر چیزی که خداوند به پیامبرش خبر داده و ان حضرت به من خبر داده است , عین روایت را ذیلا می آوریم
- قب، سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع كَيْفَ أَصْبَحْتَ فَقَالَ أَصْبَحْتُ وَ أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ وَ أَنَا وَصِيُّ خَيْرِ الْبَشَرِ وَ أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ وَ أَنَا عَيْنُ اللَّهِ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا أَمِينُ اللَّهِ عَلَى الْمُرْسَلِينَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ وَ أَنَا أُحْيِي وَ أَنَا أُمِيتُ وَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ فَتَعَجَّبَ الْأَعْرَابِيُّ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ ع أَنَا الْأَوَّلُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَنَا الْآخِرُ آخِرُ مَنْ نَظَرَ فِيهِ لَمَّا كَانَ فِي لَحْدِهِ وَ أَنَا الظَّاهِرُ ظَاهِرُ الْإِسْلَامِ وَ أَنَا الْبَاطِنُ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ فَإِنِّي عَلِيمٌ بِكُلِّ شَيْءٍ أَخْبَرَ اللَّهُ بِهِ نَبِيَّهُ فَأَخْبَرَنِي بِهِ فَأَمَّا عَيْنُ اللَّهِ فَأَنَا عَيْنُهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْكَفَرَةِ وَ أَمَّا جَنْبُ اللَّهِ فَ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ مَنْ فَرَّطَ فِيَّ فَقَدْ فَرَّطَ فِي اللَّهِ وَ لَمْ يَجُزْ لِنَبِيٍّ نُبُوَّةً حَتَّى يَأْخُذَ خَاتَماً مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَلِذَلِكَ سُمِّيَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٌ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَمَّا خُزَّانُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ فَقَدْ عَلِمْنَا مَا عَلَّمَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِقَوْلٍ صَادِقٍ وَ أَنَا أُحْيِي أُحْيِي سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا أُمِيتُ أُمِيتُ الْبِدْعَةَ وَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ {بحار 39 / 348}
غلو در حق ائمه سلام الله عليهم اجمعين
افزودن نظر