منهومان لا يشبعان: منهوم العلم و منهوم المال؛ (1)
دو آزمند سير نمي شوند حريص در علم و حريص در مال.
و نيز حرص آدمي به جمع مال پايان ناپذير است، چنان كه اگر آدميزاد سرزميني از طلا داشته باشد خوش دارد سرزمين دومي نيز داشته باشد و اگر دومي را به او دهند، سرزمين سوم را خواهد و شكم آدمي را جز خاك پر نمي كند (2) انسان حريص تا هنگامي كه به خاك سپرده مي شود در آرزوي جمع مال است.
از همين روست كه معصومين به ميانه روي در مصرف و قناعت در زندگي بسيار توصيه كرده اند:
از امام صادق(ع) روايت شده است:
اتري اللَّه اعطي من اعطي من كرامته عليه و منع من منع من هوان به عليه؟ لا و لكن المال مال اللَّه يضعه عند الرجل ودايع و جوز لهم ان يأكلوا قصدا و يلبسوا قصداً و ينكحوا قصد و يركبوا قصدا و يعودوا بما سوي ذلك علي فقراء المؤمنين؛ (3)
آيا گمان مي كني خداوند كسي را كه موهبتي بخشيد از كرامت اوست و يا آن راكه از موهبتي باز داشت از خواري اوست؟ نه ولي مال از آن خداوند است كه در نزد بنده امانت مي نهد و اجازه داده تا به ميانه روي بخورند و بپوشند و نكاح كنند و مركب گزينند و بيش از آن را به مستمندان با ايمان باز گردانند.
اگر برنامه زندگي را مطابق چنين توصيه هايي بر ميانه روي استوار كنيم نيازمندي انسان به اموال و دارايي ها اندك مي شود و بي نيازي چيزي جز اين نيست. بي نياز كسي نيست كه قادر است در هر لحظه و هر جا خواسته هاي خود را تأمين كند؛ بي نياز كسي است كه چنان بزرگي و كمال يافته كه خواسته هايش اندك شود. بي نياز حقيقي خداست، زيرا وجودي است كه فقر و نيازمندي در آن راه ندارد؛ او صمد است و كاستي اي در او نيست كه بخواهد آن را پر كند هر كه به خداي خويش نزديك تر مي شود در درون او احساس بي نيازي افزون مي شود؛ يعني خواسته هاي او از خوراك و پوشاك و... كمتر مي گردد. غناي انسان اين گونه است. همان طور كه از پيامبر نقل كرده اند:
انما الغني غني النفس. (4)
گويند حضرت موسي از پروردگار پرسيد بي نيازترين (داراترين) بندگان تو كيست؟ فرمود: قانع ترين آنها به آن چه كه او را عطا كردم.
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
اشرف الغني ترك المني؛ (5)
برترين توانگري، ترك آرزوست.
ايشان درباره قلب انسان نيز سخناني دارند كه از آنها مي توان لزوم ميانه روي و قناعت را همراه با علت آن دريافت:
القلب و ان عضته الفاقه شغله البلاء و ان جهده الجوع قعد به الضعف و ان افرط به الشبع كظته البطنة فكل تقصير به مضر و كل افراط له مفسد؛ (6)
و اگر به درويشي گرفتار شود به بلا دچار شود و اگر گرسنگي بي طاقتش گرداند، ناتواني وي را از پاي بنشاند و اگر پر سير گردد پري شكم زيانش رساند. پس هر تقصير آن را زيان آور است و هر زياده روي او را موجب تباهي است.
بنابراين بايد راه ميانه را جست و در آن گام زد. ميانه روي و قناعت سرشارترين گنج است: و لا كنز اغني من القناعة (7) و مالي است كه پايان ندارد، القناعة مال لا ينفد (8) اگر انسان شناخت درستي از خداوند داشته باشد و بداند كه خداوند روزي بندگان را تضمين كرده است از حرص و زياده روي در جمع مال نجات مي يابد و اگر باور كند كه لاحول و لا قوة الا بالله هيچ گاه توانگري خود را به اموالي كه گرد مي آورد منسوب نمي سازد و فقط از خداوند طلب توانگري مي كند و در حد كفاف به كار و تلاش مي پردازد. پيامبر اكرم(ص) فرمود:
طوبي لمن هدي للاسلام و كان عيشه كفافا و قنع به؛ (9)
خوشا به حال كسي كه به اسلام راه يافت و زندگي اش در حد كفاف بود و به آن قانع شد.
كسي كه به اسلام و معارف آن راه يابد، تلاش براي معاش را با قناعت و ميانه روي جمع مي كند؛ زيرا مي داند كه خداوند روزي بندگان را بر عهده گرفته است:
قد تكفل لكم بالرزق و امرتم بالعمل، فلا يكونن المضمون لكم طلبه اولي بكم من المفروض عليكم عمله؛ (10)
روزي شما را ضمانت كرده است و شما مأمور به عمل هستيد. پس مبادا خواستن آن چه برايتان ضمانت شده مهم تر از كاري باشد كه انجامش بر شماست.
زهد
قناعت و ميانه روي در مصرف نوعي مواجهه با اموال و اشياء است كه از حرص بر جمع مال جلوگيري مي كند. قناعت اگر با احساس بي نيازي دروني توام باشد و كسي كه قناع مي ورزد رغبتي به مصرف و جمع مال نداشته باشد به زهد بدل مي شود. قناعت رفتاري پيشگيرانه است كه از نيازمندي گسترده عادت هاي بي فايده غفلت از لذت هاي معنوي و مصرف كردن نيرو براي تحصيل مال و لذت پيشگيري مي كند و اين آثار سوء را به حداقل مي رساند. بنابراين ممكن است كسي در عمل قناعت پيشه باشد ولي قلب او قانع نباشد. اگر كسي در عين قناعت عملي در زندگي، قلبش نيز از دنيا روي گردان باشد و به آن وابسته نباشد زاهد است. بنابراين زهد يك حالت دروني است كه به صورت قناعت ظاهر مي شود. ممكن است كسي اين حالت دروني را نداشته باشد و قناعت بورزد. ولي اگر كسي اين حالت دروني را داشته باشد قانع نيز خواهد بود قناعت مي تواند روشي تربيتي براي رسيدن به زهد باشد.
زهد بي رغبتي به دنياست و اختصاص به مال ندارد. زهد مقاومتي در برابر همه گرايش هايي است كه افراط در ارضاء آن مزاحم كمال است و يا سرعت حركت تكاملي انسان را كاهش مي دهد. بنابراين زهد فقط روگرداني از امور حرام نيست، بلكه ترك مباحات نيز جزء مفهوم اصطلاحي زهد است و از اين جهت همانند قناعت است زهد همچنين به انگيزه رسيدن به كمالاتي بالاتر از كمالات مادي صورت مي گيرد. بنابراين با هر انديشه اي نمي توان زاهد بود. رغبت زاهد به آخرت، ناشي از آن است كه آخرت را از دنيا برتر مي داند و رسيدن به آن عالم برتر را ممكن مي شمارد و راه وصول به كمالات آن عالم برتر را بهره كمتر از طبيعت و لذات آن مي داند.
به طور خلاصه مي توان گفت: زهد حالتي روحي است كه ناشي از اعتقاد به عالمي برتر از عالم مادي است و با ترك محرمات و مباحات با انگيزه رسيدن به كمالات اخروي همراه است.
اميرالمؤمنين(ع) فرمودند:
الزهد كله بين كلمتين من القرآن قال اللَّه سبحانه: لكيلا تأسوا علي مافاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و من لم يأس علي الماضي و لم يفرح بالاتي فقد اخذ الزهد بطرفيه؛ (11)
همه زهد در دو كلمه از قرآن فراهم است: خداي سبحان فرمايد: تا بر آن چه از دستتان رفته افسوس نخوريد و بدان چه به شما رسيده شادمان مباشيد. و آن كه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده شادمان نباشد از دو سوي زهد پيشه كرده است.
افسوس و شادماني حالت هايي روحي هستند كه اميرمؤمنان علي(ع) حالت روحي زهد را توسط آنها تعريف فرموده اند. به اين ترتيب نمي توان صرف ترك لذات دنياي را زهد خواند، مگر آن كه با حالتي دروني همراه باشد. امام علي همچنين فرموده اند:
طوبي للزاهدين في الدنيا و الراغبين في الاخرة؛ (12)
خوشا آنان كه دل از اين جهان گسستند و بدان جهان بستند.
زهد و رو گرداني از يك چيز با روي آوري به چيز ديگري همراه است؛ زيرا انسان هيچ گاه از يك امر خواستني صرف نظر نمي كند، مگر آن كه امري خواستني تر را دريافته باشد و رسيدن به ان چيز خواستني تر به رو گرداني از چيز خواستني متوقف باشد. در اين سخن اميرالمؤمنين(ع) نيز زهد از دنيا با رغبت به آخرت همراه آمده است و مقصود اين است كه اعتقاد به آخرتي برتر و خواستي تر از دنيا موجب زهد و روگرداني از دنياست.
سوال ديگري كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه آيا زهد مستلزم گريختن از اجتماع و ترك مسئوليت اجتماعي است؟
پاسخ منفي است. زيرا رغبت به آخرت براي درك كمالات اخروي است و كمالات اخروي بدون عمل كردن به تكاليف و وظايف ديني امكان پذير نيست. تكاليف ديني اعم از عبادات و معاملات شخصي و مسئوليت هاي اجتماعي است. بنابراين ترك وظايف اجتماعي اي كه از نظر دين وظيفه اند مانع رسيدن به كمالات اخروي است و با معنا و هدف زهد منافات دارد؛ چرا كه زهد خواستار كمالات اخروي است و روگرداني او از دنيا به مقصدي است كه ترك وظايف اجتماعي با آن منافات دارد.
مراتب زهد
گفتيم قناعت و اقتصاد به معناي خودداري از لذات دنيا و اكتفاء به مقدار اعتدال است و نيز دانستيم كه قناعت نوعي رفتار است كه اگر با قناعت و بي ميلي دروني همراه گردد زهد خواهد بود. ولي اگر قلب به آن چه از او روگردان است تمايلي داشته باشد آن را تزهد مي نامند كه با تحميل به خود همراه است. اين مرتبه را مقدمه زهد مي دانند و به منزله تمريني است كه متزهد را به زاهد بدل مي كند. مرتبه پس از تزهد مرتبه اول زهد است كه زاهد قلبا از دنيا رو گردان است ولي طمع نجات از عذاب آخرت را دارد. مرتبه دوم زهد رو گرداني قلبي از لذت دنيا براي درك لذت آخرت است. زهد در اين مرتبه همچون معامله اي پرسود است و با نوعي حسابگري همراه است؛ ولي زهد مرتبه سوم از آن كسي است كه نمي خواهد باطن وجودش به غير حق مشغول باشد و هر چيز جز خدا را كوچك تر از آن مي داند كه خود را به آن مشغول سازد.
آثار زهد
1 - محبوب خدا شدن
پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
ازهد في الدنيا يحبك اللَّه و ازهد فيما في ايدي الناس يحبك الناس؛ (13)
از دنيا روي گردان! خداوند تو را دوست خواهد داشت و از آن چه در دست مردم است روي گردان، مردم دوستت خواهند داشت.
2 - علم و هدايت
پيامبر اكرم(ص) فرموده اند:
من اراد أن يؤتيه اللَّه علما بغير تعلم، و هدي بغير هداية، فليزهد في الدنيا؛ (14)
كسي كه خواهد خداوند او را علم بدون تعلم و هدايت بدون راهنمايي دهد پس بايد در دنيا زهد كند.
3 - آساني مصيبت ها
و نيز فرموده اند:
و من زهد في الدنيا هانت عليه المصيبات؛ (15)
كسي كه در دنيا زهد پيشه كند مصيبت ها بر او آسان مي شوند.
4 - بصيرت و آگاهي
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
ازهد في الدنيا يبصرك اللَّه عوراتها؛ (16)
خواهان دنيا مباش خدا زشتي هاي آن را به تو خواهد نمود.
5 - آمادگي قلب
امام علي فرمود:
ان الزاهدين في الدنيا تبكي قلوبهم و ان ضحكوا و يشتد حزنهم و ان فرحوا؛ (17)
آنان كه خواهان دنيا نيستند دلهاشان گريان است هر چند بخندند و اندوهشان فراوان است هر چند شادمان گردند.
و نيز از ايشان در حالي كه لباسي كهنه و وصله دار پوشيده بود، سبب اين كار را پرسيدند، ايشان فرمودند: يخشع له القلب تذل به النفس (18)
6 - فراغت دل
امام صادق(ع) فرمود:
و كل قلب فيه شك او شرك فهو ساقط و انما ارادوا الزهد لتفرغ قلوبهم للاخرة؛ (19)
هر دلي كه در آن شك يا شرك باشد سرنگون است. از آن رو زهد را برگزيدند كه دلهاشان براي آخرت فارغ باشد.
7 - آرامش فقيران
يكي از آثار زهد آن است كه تنگدستان جامعه، بر تنگدستي خود صبور مي شوند؛ چون براي خود همدردي مي بينند.
8 - راحتي وجدان
انسان به طور طبيعي نمي تواند وقتي ديگران را در رنج و تنگدستي مي بيند با وجدان آسوده از دارايي هايش لذت برد. پس اگر زهد پيشه كند وجدان او در برابر جامعه احساس آسودگي مي كند.
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
هيهات ان يغلبني هواي و يقودني جشعي الي تخير الاطعمه، و لعل بالحجاز او اليمامه من لا طمع له في القرص و لا عهد له بالشبع، أو ابيت مبطانا و حولي بطون غرثي و اكباد حري؛ (20)
هرگز هواي من بر من چيره نخواهد گرديد و حرص مرا به گزيدن خوراك ها نخواهد كشيد. شايد كه در حجاز يا يمامه كسي حسرت گرده ناني برد يا هرگز شكمي سير نخورد و من سير بخوابم و پيرامونم شكم هايي باشد از گرسنگي به پشت دوخته و جگرهايي سوخته.
پي نوشتها
(1) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 50.
(2) - همان.
(3) - سفينة البحار، ج 1، ص 615، ماده سرف.
(4) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 51.
(5) - نهج البلاغه، قصار الحكم، 34.
(6) - همان، قصار الحكم، 108.
(7) - همان، 371.
(8) - همان، 57.
(9) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 51.
(10) - نهج البلاغه، الخطبه 114.
(11) - نهج البلاغه، قصار الحكم، 439.
(12) - همان، قصار الحكم، 104.
(13) - المحجة البيضاء، ج 7، ص 356.
(14) - همان.
(15) - همان.
(16) - نهج البلاغه، قصارالحكم، 391.
(17) - همان، الخطبه 113.
(18) - همان، قصار الحكم، 103.
(19) - اصول كافي، ج 2، ص 16، حديث 5.
(20) - نهج البلاغه، الكتاب، 45.
دوشنبه 91/7/24
منبع : زائرین