• امروز پنجشنبه 1 آذر 1403
  •  
     

    شرکت شمسا

    مشكلات ناشی از ناامنی و نبود اماكن اقامتی و حمل‌ونقل، تغذیه‌ نامناسب و قیمت‌های كنترل‌نشده، سازمان حج و زیارت را بر آن داشت...
    ادامه...

     
     
     
     

     


     
     

    حذيفه را بهتر بشناسيم

    نامه الکترونیک چاپ

    تبار
    حذيفة بن يمان* مکنّي به ابو عبدالله العَبْسي، از اصحاب پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) و ياران امام علي(عليه السلام) است. سيره نويسان او را به بزرگي ياد مي کنند و با القابي چون: «صاحب سرّ رسول الله»، «من کبار اصحاب رسول الله»، «اعلم الناس بالمنافقين» او را ستوده اند.
    حذيفه داراي فضيلتهاي زيادي است. وي از جمله هفت نفري است که بر جنازه حضرت فاطمه(عليها السلام) نماز خواندند و همچنين به امر اميرالمؤمنين(عليه السلام)، شهربانو را براي امام حسين(عليه السلام) عقد کرد.

    خاندان شهادت
    1 . پدر حذيفه حسيل بن جابر، که در جنگ احد به شهادت رسيد.
    جريان شهادتش چنين بود که: در جريان جنگ احد حذيفه در رکاب رسول الله شمشير مي زد. در اثناي جنگ، حسيل بن جابر، پدر حذيفه براي ياري پيامبر(صلي الله عليه و آله) وارد ميدان کارزار شد. حسيل هنگامي قدم به ميدان جنگ گذاشت که جبهه اسلام به علت خيانت عده اي از سربازان، از دو سوي مورد هجوم بود، لذا تشخيص مسلمان از کافر مشکل مي نمود. عده اي از مسلمانان به خيال اينکه حسيل از مشرکين است، به او حمله کرده و او را محاصره کرده و کشتند، ناگهان حذيفه پدر را شناخت و با صداي بلند فرياد زد: دست نگه داريد. او پدر من است، ولي کار از کار گذشته و پدرش زير ضربات شمشير، به شهادت رسيده بود.
    2 . برادرش صفوان بن اليمان، نيز در اين جنگ شهيد شد.

    مأموريت ويژه
    در جريان جنگ خندق، که مسلمانان در محاصره دشمن قرار داشتند، حذيفه مي گويد:
    «در شبي از شبها که بسيار سرد و طوفاني بود، پيامبر(صلي الله عليه و آله) پاسي از شب را نماز خواند و پس از نماز رو به اصحاب کرد و گفت: ألا رجل يأتينا بخبر القوم يجعله الله رفيقي في الجنّة؟ به علت سرما و طوفان شديد، هيچ کس امر رسول الله را اجابت نکرد، من برخاستم و گفتم: لبيک. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: ميان قوم(دشمن) برو و برايم خبر بياور و تا هنگام بازگشت اقدامي انجام نده. امر پيامبر را اجابت کرده، مخفيانه به ميان لشکر دشمن رفتم. در اين هنگام شنيدم ابوسفيان براي قوم سخنراني مي کند و مي گويد: مواظب باشيد که جاسوسي از طرف محمد(صلي الله عليه و آله)در ميان شما نباشد. براي اطمينان بيشتر، هر کس نام کناري خود را بپرسد. من پيشدستي کرده و زودتر نام کناري خودم را پرسيدم تا مرا نشناسند. در اين هنگام ابوسفيان از شدت سرما و طوفان، دستور داد برگردند. ابوسفيان در تير رس من بود، تير در کمان گذاشتم تا او را بزنم، يکباره به ياد سخن پيامبر افتادم و صرف نظر کردم. پس از انجام مأموريت، به مدينه برگشتم و نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله)رفتم. آن حضرت در حال نماز بود، تا مرا ديد اشاره کرد به زير عبايش بروم (تا گرم شوم). و سپس گزارش کار را به ايشان دادم.»

    ويژگي ها
    1 . جوانمردي
    حذيفه در جنگ بدر، هنگامي که ديد پدرش توسط مسلمانان به شهادت رسيد، براي مسلمانان طلب مغفرت کرد. خبر شهادت حسيل به پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيد، حضرت دستور داد ديه او را از بيت المال به پسرش حذيفه دادند. حذيفه آن را گرفت و ميان مسلمانان تقسيم کرد.

    2 . افسر سلحشور
    حذيفه به غير از جنگ بدر، در تمام جنگ هاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) حضور داشت. پس از فوت پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز جزو سپاه اسلام بود. وي در سال (23هـ . ق.) در فتح آذربايجان، دينور، ماسبذان و همدان شرکت داشت. همچنين در فتح ري در کنار ابو موسي اشعري بود. نيز در فتح نهاوند پس از شهادت «نعمان بن مقرن» پرچم دار سپاه اسلام شد و با تدبير او نهاوند فتح گرديد.

    3 . محافظ پيامبر
    حذيفه همراه سعد بن عباده، از پيامبر محافظت مي کرد تا اينکه اين آيه قرآن نازل شد; "وَ اللهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ.." پيامبر آنها را مرخص کرد و فرمود: «خدا مرا از خطر مردم حفظ مي کند.»

    4 . منافق شناسي
    هنگامي که سپاه اسلام از جنگ تبوک بر مي گشت، گروهي از منافقان، طرح ترور پيامبر را ريختند. جبرئيل توطئه آنان را به پيامبر خبر داد. منافقين هنگامي که مي خواستند قصد خود را عملي سازند و پيامبر را در درّه بياندازند، پيامبر به حذيفه فرمود: به صورت مرکبهاي آنان بزن. حذيفه بر صورتهاي آنها کوبيد و به عقب راند. به اين صورت نقشه آنان خنثي شد و نتوانستند کاري انجام دهند. بعد از اين واقعه، پيامبر به حذيفه فرمود: آيا آنان را شناختي؟ حذيفه جواب داد: نه. پيامبر اسامي آنان را به او گفت. پس از اين قضيه، حذيفه به عنوان راز دار پيامبر و منافق شناس معروف شد. اگر کسي اسامي منافقان را از او مي پرسيد، جواب نمي داد. و اگر کسي فوت مي کرد و ايمان و نفاقش معلوم نبود و حذيفه بر پيکرش نماز نمي خواند، خليفه وقت جرأت نمي کرد، نماز بخواند.

    5 . پيشگويي از آينده
    حذيفه همچون اصحاب خاص امام علي(عليه السلام) (سلمان، عمار، رشيد هجري و...) گاهي از آينده خبر مي داد، که با گذشت زمان به وقوع مي پيوست. دو مورد از پيشگويي هاي وي عبارت است از:
    الف ـ هنگامي که امام علي(عليه السلام) به خلافت رسيد، حذيفه در مسجد مدائن براي مردم سخنراني کرد و پس از سخنراني به پسرانش (صفوان و سعد) گفت:
    «او (امام) را همراهي کنيد، براي او جنگهاي زيادي رخ خواهد داد و عده اي از مردم در آن هلاک خواهند شد. بکوشيد در رکاب او شهيد شويد. به خدا قسم او بر حق و مخالفش بر باطل است.»
    صفوان و سعد به سخن پدر گوش داده و در جنگ صفين شرکت کردند و به شهادت رسيدند.
    2 . حبّه عرني مي گويد: حذيفه يک سال قبل از قتل عثمان به من گفت: «گويا مي بينم مادرتان، حميرا بر شتري سوار شده و شما دُم و پاهاي آن را گرفته ايد. آن روز قبيله اَزد او را همراهي خواهند کرد. خدا آنان را به آتش دوزخ مبتلا کند، نيز بني ضبّه انصار و ياران آنها خواهند بود. خدا پاهايشان را قطع کند.»
    حبّه عرني نقل مي کند، روز جنگ جمل حضور داشتم. به علّت دفاع ياران عايشه توسط سپر، منادي امام علي(عليه السلام) گفت: پاهايشان را قطع کنيد.
    در اين هنگام به ياد سخن حذيفه افتادم که دعايش مستجاب شد و در عمرم روزي را نديدم که مثل آن روز پاهاي فراوان قطع شود.

    6 . ادب حذيفه
    روزي پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) با حذيفه ملاقات کرد و دستش را دراز کرد تا با حذيفه مصافحه کند. حذيفه دستش را کشيد. رسول الله(صلي الله عليه و آله) فرمود: اي حذيفه دستم را به سوي تو دراز مي کنم و تو دستت را مي کشي؟ حذيفه در جواب گفت: من دوست دارم ولي چه کنم که جنب هستم. پيامبر فرمود:
    «أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ الْمُسْلِمَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا تَحَاتَّتْ ذُنُوبُهُمَا کَمَا يَتَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ».
    «آيا نمي داني وقتي دو مسلمان ملاقات و مصافحه کنند، همانگونه که برگ درخت مي ريزد، گناهان آن دو مي ريزد.»

    حذيفه از ديدگاه امام علي(عليه السلام)
    امام باقر(عليه السلام) در باره فضيلت حذيفه، از پدرانش از امام علي(عليه السلام) نقل مي کندکه فرمود:
    «ضاقت الأرض بسبعة، بهم ترزقون و بهم تنصرون و بهم تمطرون، منهم سلمان الفارسي و المقداد و أبو ذر و عمار و حذيفة(رحمهم الله) و کان علي(عليه السلام) يقول و أنا إمامهم، و هم الذين صلّوا علي فاطمة(عليها السلام) ».
    «زمين براي هفت نفر کوچک و تنگ است، به وسيله آنها روزي داده مي شويد و نصرت الهي شامل حال شما مي گردد. باران به برکت آنان بر شما مي ريزد، از آن جمله اند: سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و حذيفه، من پيشواي آنها هستم و آنان کساني هستند که بر فاطمه(عليها السلام) نماز گزاردند.»
    همچنين روزي ديگر امام علي(عليه السلام) بر فراز منبر رفت و گفت:
    «أيّها الناس، سلوني فإنّ بين جوانحي علماً جماً».
    شخصي به نام «ابن الکوّاء» بلند شد و سؤالات زيادي از حضرت پرسيد؛ از جمله گفت: نظرت درباره حذيفه چيست؟ حضرت در جواب گفت:
    «ذاک امرؤ علم أسماء المنافقين إن تسألوه عن حدود الله تجدوه بها عالماً».
    «او مردي است که نام منافقان را مي داند. اگر از او در باره حدود الهي پرسش کنيد، خواهيد ديد که بدان آگاه است.»

    فرماندار مدائن
    عمر بن خطاب، حذيفه را به فرمانداري مداين منصوب کرد و در اين باره نامه اي به مردم مدائن نوشت. در اين نامه آمده است: «به حرفش گوش کنيد و از او اطاعت کنيد و هر چه خواست به او بدهيد.»
    حذيفه همراه با نامه خليفه، به طرف مدائن حرکت کرد. خبر ورود فرماندار جديد به مردم مدائن رسيد. آنان براي استقبال، به دروازه شهر آمدند، ديدند شخصي سوار بر الاغ در حالي که نان جو مي خورد، به طرف شهر در حرکت است. بي اعتنا از او گذشتند و از افرادي که پشت سر او در حرکت بودند، سوال کردند: فرماندار، کدام يک از شما هستيد؟ گفتند: همان کسي که بر الاغ سوار بود.
    ساده زيستيِ حذيفه در جايي که روزگاري پايتخت ايران بزرگ بوده، اثر تبليغيِ عميقي بر مردم آن منطقه گذاشت.
    پس از استقرار در مدائن، مردم نزد حذيفه آمدند و گفتند: چه مي خواهي؟ حذيفه در جواب آنان گفت: «تا در ميان شما هستم، طعامي که بخورم و علفي که به الاغم بدهم.»
    پس از مدتي حذيفه از کار برکنار و سلمان فارسي به جاي او فرماندار شد و پس از مرگ سلمان، دوباره با حکم عمر، حذيفه به فرماندري مدائن منصوب شد. هنگامي که عثمان کشته شد و امام علي(عليه السلام) به خلافت رسيد، خبر به حذيفه رسيد. از اين خبر خوشحال شده و گفت: «اگر تيرهايي در کمان داشتم همه را بر شکم عثمان مي زدم، او در حالي که فاجر بود مرد.»
    آنگاه دستور داد، مردم در مسجد تجمّع کنند. حذيفه با وجود مريضي سختي که داشت با کمک ياران و فرزندانش در جمع مردم حضور يافت و پس از حمد خدا و صلوات بر پيامبر و آل پيامبر به آنان گفت:
    «الحمد لله الَّذي أحْيا الحقّ و أمات الباطل و جاء بالعدل و أدحض الجور و کبت الظّالمين. أيّها النّاس "...إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ..." و أمير المؤمنين حقّاً حقّاً و خير من نعلمه بعد نبيّنا محمد رسول الله و أولي الناس بالناس و أحقّهم بالأمر...».
    آنگاه دست راست را در دست چپش قرار داد و گفت: اين بيعت با امير المؤمنين(عليه السلام)است.

    فرماندار امام علي(عليه السلام)
    امام علي(عليه السلام) هنگامي که به خلافت رسيد، حذيفة بن يمان را به عنوان فرماندار مدائن ابقا کرد.

    راوي حديث
    حذيفه روايات زيادي از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل کرده است؛ به طوري که صحيح مسلم و بخاري، 23 حديث به واسطه او از پيامبر نقل کرده اند.
    دو روايت از وي که از پيامبر نقل مي کند:
    1 . روي حذيفة قال النبي(صلي الله عليه و آله) : «ضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَق، أَفْضَل مِنْ أَعْمال اُمَّتي إلي يَومِ الْقِيامَة».
    2 . روي حذيفة قال النبيّ(صلي الله عليه و آله) : «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا وَ لا تُؤْتَي الْبُيُوتُ إِلاَّ مِنْ أَبْوَابِهَا».

    وفات
    حذيفه در اوايل خلافت امام علي(عليه السلام) به مريضي سختي مبتلا شد. دستور داد، برايش کفن بخرند. پارچه اي از حلّه به قيمت 300 درهم برايش تهيه کردند. حذيفه قبول نکرد و گفت: نمي خواهم، فقط دو لباس سفيد برايم بخريد و سرانجام با همان مرض در سال (36هـ .ق.) و 40 روز پس از خلافت امام علي(عليه السلام) در مدائن از دنيا رفت. او را کنار قبر سلمان دفن کردند.

    --------------------------------
    * يکي از اجداد حذيفه به نام «جروه» در قبيله اش مرتکب قتلي شد و به مدينه گريخت. آنجا با قبيله «بني عبد الاشهل» که يمني بودند، پيمان برادري بست، از آن به بعد، اين خاندان به يماني معروف شدند.(شخصيتهاي اسلامي شيعه، ج2، ص237)

    منبع: ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان

    .