کارنامه ایثار
بشنوید ای دوستان یک در صدی.
از کمالاتِ جناب اوحدی
او یکی از خادمانِ کشور است
انقلاب و جنگِ ما را افسر است
او که در کارش مهندس بود و هست.
روزگاری با خمینی (ره) مینشست
با خمینی(ره) این کبیرِ انقلاب
اوحدی شد همنشینِ آفتاب
او که دانشجویِ کالیفرنیاست
در حقیقت یک جوانِ با خداست
یک مهندس بهرِ برق و ساختمان
در وجودش شعلهای زد ناگهان
تا به ایرانِ عزیزش رو نمود
در صفِ حق باوران پهلو نمود
جنگِ استکباریان آغاز شد
مرزهایِ کشور ما باز شد
اوحدی بهرِ دفاع با سر دوید
چون عقابی سویِ موطن پر کشید
مردِ جنگ و جبهه و پیکار شد.
صاحبِ کارنامة ایثار شد
هر کسی در جبههها کامل شود
عاشقِ حق ، دشمنِ باطل شود
سال 61 که با والفجر بود
دشمنِ بعثی به سنگر رو نمود.
سنگرِ فرماندة گردانِ شیر.
میشود اینجا سعیدِ ما اسیر
هشت سالی در اسارت زیست او
با مرادش بوترابی کرده خو
میشنیدم از زبانِ این و آن.
اشد ندیمِ سیّدِ آزادگان
گر چه عمری در اسارت باخته بود
در حقیقت نفسِ خود را ساخته بود
در اسارت ، مرگِ مسعود را شنید
شد برادر در غیابِ او شهید
یُرزقون شد عِنْد رَب ، مسعودِ او
زجرِ او شد اجرِ او و سودِ او.
این خبرها در اسارت سخت بود
در شهادت اوحدی خوشبخت بود
با خودش گفتا : برادر زنده شد
زندگی ، مسعود را فرخنده شد
شد مقدّر پنج شهریور شود
زندگی در کامِ او باور شود.
جبهههایِ جنگِ دشمن باز شد
نوبتِ آزادی جانباز شد
اوحدی هم مثلِ هر آزادهای
پَر کشید در آسمانِ تازهای
پنجِ شهریور به سالِ شصت و نه
او رهید از زخمِ دُشنامِ عدو.
این پرنده از قفس آزاد شد
ملتی از این فراغت شاد شد
آمد و آرامشِ دیگر گرفت
زندگی را بارِ دیگر سر گرفت
با زبان انگلیسی و عرب
با کمال حفظِ آداب و ادب
در سیاحت عنصری ارزنده شد
یک مدیرِ زبده و بالنده شد
رشتة تحصیلیاش عمران و برق
در سیاحت دیده بود او غرب و شرق
او مدیرِ خوبِ کانون گشته بود
عاملِ دستور و قانون گشته بود.
آشنا با مکه و سعی و صفا
از نجف تا کربلا و سامرا
در سعادت چون مدیرِ عمره بود
هر زمان هم بیست ، او را نمره بود
سالها در بعثه خدمت مینمود
از برایِ کار همت مینمود
اوحدی با قاضیِ ما همدل است
این تفاهم در حقیقت حاصل است.
آشنا با علم روز و اقتصاد
میرود دنبال کارش مثلِ باد
بازوانی دارد از آزادگان
خبره هستند در امورِ زائران
بیست و اندی سال از این مدت گذشت
تا زمین بر چرخِ گردون گشت و گشت.
دولتی در کارِ تدبیر و امید
داد ابلاغی به این حاجی سعید
پنجِ شهریور رئیس حج ماست
کارِ او خدمت به زوارِ خداست
او امین بارگاهِ وحی شد
او سکاندار حریم سعی شد
اوحدی از واحد است و از احد
بندهای در کار اللهُ صمد
میکنیم از بهرِ او باری دعا
تا شود او حامیِ زوارِ ما
شرکتِ شمسا به او یاری دهد
گوشِ جان بر آدمِ کاری دهد.
هرکجا بهرِ حسین(ع) فرمان دهد
شرکتِ شمسا برایش جان دهد.
چون کلیدِ رمز ما با او یکی ست.
این صبا هم در کنار اوحدی ست
ناصر صبا
پنجشنبه 7/6/1392 تهران