مقصود از عباراتي مثل نور شما (ائمه(ع)) يا نور خدا، در زيارت جامعه چيست؟ (مفهوم نور مد نظرم است كه اين انوار با انواري كه من درك مي كنم -مثل نور خورشيد- چه فرقي دارند؟!)
اين سؤال، داراى ابعاد گوناگونى است كه به شرح زير به آنها اشاره مىشود:
1. معناى نور: «نور» عبارت است از آنچه كه در ذاتِ خود، ظاهر و روشن باشد و از نظر اثر بيرونى، مظهر و روشن كننده غير خود باشد. اين مفهوم، مصاديق گوناگونى دارد كه در شدّت و ضعفِ صدق مفاد آن بر آنها، متفاوت مىشوند؛ مثلاً هم مىتوان بر خورشيد، اطلاق نور كرد و هم بر يك لامپ روشن؛ زيرا هر دو، در ذات و گوهر خود، ظاهر و روشن بوده و هم روشنكننده غير خود مىباشند؛ ولى روشنى و روشنگرى خورشيد كجا و روشنى و روشنگرى لامپ كوچك كجا؟! گفتنى است هر چه كه در ذات خود، ظاهر و روشن است و هر چيزى را ظاهر و روشن مىسازد - ولو اين كه روشنگر يك مجهول، سؤال، راه معنوى و بازنمودن يك حقيقت باشد - نور است و بر آن نور اطلاق مىشود. به همين دليل گفته مىشود: علم نور است؛ زيرا هم در ذات خود ظاهر است و هم در پرتو علم است كه مىتوان بسيارى از راهها را شناخت و مجهولات را كشف كرد. بنابراين، نبايد پنداشت كه واژه «نور»، تنها بر امور حسّى و چيزى كه داراى «فوتونهاى» به خصوصى است و در علم فيزيك از كم و كيف آن بحث مىشود، اطلاق مىگردد؛ بلكه اين تنها يكى از مصاديق بارز و روشن اين واژه است. با توجّه به اين توضيح، مىتوان بر «وجود» نيز «نور» اطلاق كرد؛ زيرا وجود در ذات خود، امرى ظاهر و روشن بوده و با تعلّق «وجود» به اشيا، آنها نيز ظاهر مىشوند و روشنگرى مىكنند. به هر حال، نور هم بر «نور حسّى»، اطلاق مىشود و هم بر «نور فراحسّى» و چه بسا كه نور حسّى، از نور غيبى فروغ و نور مىگيرد.
جابر از امام محمدباقر(ع) نقل مىكند كه ايشان فرمود: «خداوند متعال، چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش را خلق فرمود. پس آن چهارده نور ارواح ما بود». جابر مىگويد: از امام دربارهى اسماى آن چهارده نور سؤال كردم، ايشان فرمود: «محمد، على، فاطمه، حسن و حسين(ع) و نور فرزند حسين(ع) كه نهمى آنان قائم ايشان است». بحارالانوار، ج 25، ص 4. امام باقر(ع) مىفرمايد: «يا جابر! ان الله اول ما خلق خلق محمداً و عترته الهداة المهتدين، فكانوا اشباح نور بين يدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورية بلا ارواح، و كان مؤيداً بروح واحد و هى روح القدس ...»؛ «اى جابر! اول مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر مىگويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدنهاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روح القدس بود...». روايت بالا، نشانگر اين حقيقت است كه «مخلوق اول» در عين اين كه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم حقيقت رسول خدا(ص) است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همهى آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مىباشند. اين روايت با صراحت كامل مىفرمايد كه: آنان ابدان نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از «روح القدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (ابدان نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود. اين كه در زيارت جامعه مىخوانيم «و ان ارواحكم و طينتكم واحدة»، اشاره به اين حقيقت دارد كه چهارده معصوم، يك نوراند و در اين جهت با هم اتحاد دارند. اين اتحاد - در عين غيريت - نه تنها در اوّل خلقت بوده؛ بلكه در نظام مادى و زندگى دنيايى و حقيقت آنان، يكى بوده است و ايشان در عين تعدد صورى و ظاهرى با همديگر، وحدت و اتحاد دارند. ر.ك: انسان و خلافت الهى، صص 139 - 142.
چون مرا ديدى خدا را ديدهاى
گرد كعبه صدق برگرديدهاى
خدمت من طاعت و حمد خداست
تا نپندارى كه حق از من جداست
چشم نيكو باز كن در من نگر
تا نبينى نور حق اندر بشر
مثنوى، دفتر 2، ابيات 2247 و 2249.
2. نور معصوم، جسم مستعد مىخواهد: «نور معصوم»، اولين مخلوق و قبل از همه مخلوقات ديگر موجود بوده است و هر وقت ماده - با تركيب و استعداد خاص - خود را در معرض تابش آن قرار دهد و با آمادگى پذيرش آن، در برابر آن قرار گيرد، در آن تجلّى مىكند.
نور يابد مستعد تيز گوش
كاو نباشد عاشق ظلمت چو موش
مثنوى، دفتر 5، بيت 25.
تركيب بدنى مخصوصى كه با مشخصات خاص خود، در زمان و مكانى خاص، آماده پذيرش مخلوق اول(نور معصوم) و تجلّى آن است؛ در زمان مشخّص و معين اين نور را مىپذيرد و در اين زمان، «نور معصوم» در آن مىتابد و جلوه مىكند. اين زمان خاص، زمان همين «تجلّى به خصوص» است و وقت اين تابش، از نور معصوم و مخلوق اول است؛ نه زمان متجلى. حقيقتى كه متوجّه اين تركيب مخصوص در اين زمان خاص گرديد، قبل از همه عوالم و قبل از زمان و مكان، وجود پيدا كرده، خلق شده است. البته تجلّى آن در اين تركيب، در زمان مخصوص قرار مىگيرد؛ آن هم به لحاظ آمادگى اين تركيب در اين زمان. ر.ك: انسان و خلافت الهى، صص 125 و 129.
از اين رو جسم معصومان(ع)، جسم ويژهاى است كه توان تحمل و تجلّى آن نور را در خود دارد؛ نورى كه «اولين و برترين مخلوق» است. اين جسم بايد قابليت و كشش آن همه عبادتها و سيرها را داشته باشد؛ تا اين نور در آن تجلّى كند. بر اين اساس جسم آنها نيز از نور است.
جسمشان را هم ز نور او سرشته اند
تا ز روح و از ملك بگذشتهاند
مثنوى، دفتر 3
3. نور معصوم واسطه در خلق: در رواياتى كه معصومان(ع) به عنوان «نور و مخلوق اول» مطرح شدهاند، به اين نكته نيز اشاره شده كه خداى متعال از نور ايشان، هر چيز و كمال وجودى را آفريده است؛ يعنى، وجود و هستى خير است و هر وجود از نظر جنبه وجودى - و با قطع نظر از حدود و نقايص - خير مىباشد. بر اين اساس همه موجودات و تمامى وجودات و كمالات وجودى، از جلوهها و ظهورات همين مخلوق اول و نور معصوم است و مخلوقات مراتب مختلف تجليات اين نور مىباشد. ر.ك: الميزان، ج 1، ص 121. به عبارت ديگر «نور معصوم»، سبب وجود موجودات ديگر است و موجودات ديگر، آثار و صورتهاى نازله اين حقيقت، در مراتب مختلف و متنوع است. رسول خدا(ص) در حديثى نسبتاً طولانى، به اين حقيقت به طور صريح اشارهكردهاند كه: «از نور رسول خدا، عرش خلق شده است؛ از نور على(ع) ملائكه به وجود آمدهاند؛ از نور فاطمه(س) آسمانها و زمين خلق شده است؛ از نور امام حسن(ع) خورشيد و ماه پديدار گشتهاند؛ از نور امام حسين(ع) بهشت و حورالعين قدم به هستى نهادهاند و ... الانوار الساطعه، ج 4، ص 259.».
نور مردان مشرق و مغرب گرفت
آسمانها سجده كردند از شگفت
مثنوى، دفتر 6، بيت 2069.
4. تجلّى نور معصوم در قلب مؤمن: از آن جا كه نور معصوم، واسطه در خلق بوده و از اين رو، واسطه در به وجود آمدن انسان است و از آن جا كه از آن «مخلوق اول»، در روح آدميان دميده شده است؛ زيرا روح خدا - كه در آيات به آن اشاره و تصريح شده است كه روح انسانى از آن روح است - همان مخلوق اول و نور معصوم مىباشد. ر.ك: مقالات؛ انسان و خلافت الهى، همان، صص 45 - 61 و 73 - 97. نورى كه از آن نور برتر، در انسانها وجود دارد، نور ضعيفى است كه روشنايى كمى دارد و از تيرگىهاى زيادى برخوردار است؛ اما اگر آدمى اين تيرگىها و آلودگىها را از خود دور سازد و خود را به مرتبه و منشأ اصلى خويش (روح خدا) نزديك سازد، اين نور در آدمى بيشتر روشن خواهد شد و از ضعف به سوى شدت، حركت خواهد كرد. اين نور ضعيف، بر اثر «ايمان و عمل صالح»، با نور بسيار روشن و كاملى - كه هيچگونه ضعف و تيرگى در آن نيست - وحدت يافته، نور كامل آن غالب و قاهر گشته و آن را احاطه نموده است و ضعفها و تيرگىهاى آن را از ميان برده و كامل گردانيده است. هر چه اين نور ضعيف، به نور كامل نزديكتر شود و با آن وحدت بيشترى داشته و در آن مستغرق باشد، به همان اندازه غلبه و احاطه نور كامل، بر آن بيشتر خواهد بود؛ تا جايى كه «وحدت» كاملاً تحقق يابد و «فنا» حاصل شود. در اين صورت، نور ضعيف با حفظ تبعيت و فنا - در مرتبه خود - از روشنى نور كامل و از آثار وجودى آن، بر اثر فناى در آن برخوردار خواهد بود. ر.ك: مقالات، ج 3، صص 117 - 120. در زيارت جامعه به اين حقيقت اشاره شده است: «انتم نور الاخيار»؛ «شما نور خوبان هستيد» و اين همان واقعيت است كه امام محمد باقر(ع) فرمود: «هر آينه نور امام در قلوب مؤمنان نورانىتر از خورشيدى است كه روشنگر روز است». بحارالانوار، ج 23، ص 308؛ به نقل از: الانوار الساطعه، ج 3، ص 110.
منبع: پرسمان دانشجويي