فلسفه حب اهلبيت عليهم السلام چيست؟ چرا خداوند خواسته است كه بعد از پيامبر صلى ا... عليه و آله 13 معصوم بيايند و مسلمانان بايد آنها را و فرزندانشان را دوست داشته باشند و بر مصايب آنها بگريند. و آن هم دوستى با اين همه وسعت و در زمانى طولانى يعنى تاريخ اسلام و در مرحله اى بالاتر ولايت اهل بيت عليه السلام را بپذيرند و بدون پذيرش ولايت حتى دينشان كامل نيست. فلسفه اين همه سفارش به حب و پذيرش ولايت چيست؟ چرا فى المثل به حب پيامبران پيشين كه آنها هم معصوم بودهاند سفارش نشده است. و در نهايت اين حب با پرستش خداوند چگونه ارتباط پيدا مى كند؟
درباره حب عملى اهل بيت(ع) امام محمد باقر(ع) مىفرمايند: يا جابر بلغ شيعتى عنى السلام و اعلمهم انه لا قرابه بينا و بين الله عزوجل و لا يتقرب اليه الابالطاعه يا جابر من اطاع الله و احبنا فهو ولينا و من عصى الله لم ينفعه حبنا : اى جابر از طرف من به شيعه من سلام برسان و به آنها اعلام كن كه هيچ قرابت و خويشاوندى بين ما و خداى عزوجل نيست و فقط با طاعت و بندگى به درگاه الهى تقرب جسته مىشود اى جابر هركس اطاعت خدا را كند و(همراه آن) به ما محبت ورزد و دوست و محب ما مىباشد و هركس معصيت خدا را كند حب ما برايش نافع نمىباشد.(همان، ص 238، ر 3211). بنابراين اولين شرط حب اهل بيت(ع) اطاعت حق تعالى و پرهيز از گناه مىباشد ممكن است درجه پايين محبت يعنى همان ميل باطنى و رغبت درونى را داشته باشد ولى عملاً اهل معصيت هم باشد چنين حبى سود بخش نيست. (لازم به يادآورى است معصيتهاى اتفاقى كه بعدش توبه هم باشد باعث نمىشود كه حب اهل بيت(ع) سودى نبخشد.) روايتى از حضرت على كه مىفرمايند: انا مع رسول الله(ص) و معى عترتى على الحوض، فمن ارادنا فليأخذ بقولنا وليعمل بعلمنا....؛ من با رسول الله(ص) در حالى كه عترت من هم با من هستند بر حوض (كوثر) اشراف داريم پس هر كس ما را مىخواهد هم بايد گفتار ما را بگيرد و هم عمل ما را عمل كند....،(همان، ر 3212). بنابراين اين حب بايد در عمل متجلى شود.
راههاى عملى كسب حب اهلبيت(ع):
1- معرفت اهل بيت(ع): در سايه معرفت امام به كمالات و ويژگى هاى منحصر به امام بيشتر واقف مىگرديم و اين وقوف خود فطرتا شيفتگى و محبت نسبت به اهل بيت(ع) را در پى دارد. امام صادق(ع) مى فرمايند: الامام علم بين اللهعزوجل و بين خلقه، فمن عرفه كان مومنا و من انكره كان كافرا؛ امام آن شاخص (و دليل و راهنماى) آشكار است كه بين خداى عزوجل و خلقش قرار گرفته، پس هر كس او را شناخت مؤمن مىگردد و هر كس او را انكار كرد (و نشناخت) كافر مىگردد(همان،ج 1، ص 170، ر 839). مؤمن بودن فرع بر شناختن امام است از طرفى ايمان عين حب و بغض است امام محمد باقر(ع) مىفرمايند: الايمان حب و بغض؛ ايمان حب و بغض است، (همان، ج 2،ص 214، ر 3095). حب به تمامى خوبىها و كمالات و... و بغض از همه بدى ها، كژى ها و... پس در پرتو شناخت و معرفت ايمان حاصل مىشود و ايمان هم جز حب و بغض نيست. نتيجه اين مىشود كه يكى از راههاى عملى مهم كسب حب اهل بيت(ع) معرفت آن بزرگواران است.
2- اطاعت از اهل بيت(ع): اگر كسى شناخت لازم و كافى به اهل بيت(ع) پيدا كرد اطاعت از آنان را بر خود لازم مىداند ولى گاهى شناخت در آن حد بالا نيست در اين صورت چه بسا نسبت به اوامر آنان عصيان شود، عصيان هم به هر اندازه باشد به همان اندازه كدورت وبغض مىآورد. كدورت و بغض هم ضد صفا و حب است، پس هر اندازه نسبت به اوامر آنان عصيان شود به همان اندازه بغض و كدورت نسبت به آنان در دل ايجاد مىشود و برعكس هر اندازه نسبت به اوامر آنان اطاعت شود به همان اندازه حب و صفا به آنان دل را فرا مىگيرد. امام رضا(ع) مىفرمايند: اللهم انى اسئلك... العمل الذى يبلغنى حبك...؛ الها! از تو آن عملى را مسألت مىكنم كه حب خودت را به من برساند،(همان، ر 3093). بنابراين يكى از راههاى عملى وصول به حب اصل عمل و طاعت عملى مىباشد.
3- توسل با حال: در سايه شناخت امام مىفهميم همه چيزمان به امام وابسته است. واسطه فيض و كمال و همه چيزمان امام مىباشد (براى آشنايى بيشتر ترجمه زيارت جامعه كبيره را مطالعه كنيد) اگر توسل بعد ازشناخت و با حال همراه باشد ترنم عاجزانه و عاشقانهاى است كه حب را در دل بيش از پيش مىپروراند.
4- تولى و تبرى: دو اصلى كه با حب اهل بيت(ع) تأثير متقابل دارند؛ يعنى، حب اهل بيت(ع) تولى (و دوستى با دوستان خدا و آنان) و تبرى (و بىزارى از دشمنان خدا و آنان) را مىآورد و تولى و تبرى هم محبت اهل بيت(ع) را در پى دارد.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- فلسفه امامت، دكتر يحيى يثربى 2- رهبران بزرگ، آيتالله مكارم شيرازى
محبت و عشق به خدا دو راه دارد:
1- راه نظرى؛ در محبت، علم و شعور نهفته است و تا زمانى كه انسان نسبت به چيزى شناخت پيدا نكند، آن را دوست نمىدارد.
2- راه عملى؛ حضرت على(ع) نيز مىفرمايند: «اگر خدا را دوست مىداريد محبّت دنيا را از قلبهايتان خارج كنيد»، (ميزان الحكمه، ج2، ص 228، ر 3167). عبدالرزاق كاشانى (شارح كتاب منازل السائرين) مىنويسد: «عشق و محبّت به محبوب اقتضا مىكند وصال را، و وصال ميسّر نمىشود مگر به بذل روح، و انس به جمال هم اقتضا مىكند كه قلب از التفات به غير او ممنوع شود. پس افراد محبّ وقتى در محبّت صادقاند كه قلبشان تعلق به محبوب داشته باشد»، (شرح منازل السائرين، ص 168). (براى مطالعه بيشتر ر.ك: محمدرضا كاشفى، آيين مهرورزى، صص 77 ـ 83). اگر كسى بخواهد عاشق خداوند واولياى او شود كافى است مقدارى از حجابهاى دل خويش را كنار بزند و چشم دل را باز كند و مقدارى از آن همه نعمتهاى گوناگونى كه خداوند به او داده است را ملاحظه نمايد. آدمى اگر به خود و اطرافش نگاه كند، خواهد فهميد كه غرق در نعمتها و الطاف خداوند است. او با مهربانى تمام و با كمال بذل و بخشش و جود و كرم و در عين حال با چشمپوشى از بسيارى از بدىها و ناسپاسى هاى انسان، مشغول تدبير امور و اداره تمامى شؤون زندگى او است. اگر كارى كنيم كه از خواب غفلت بيدار شويم، خود را غرق در محبتهاى خداوند و اولياى او خواهيم ديد. بعد از ديدن اين احسان قلبا به اعطا كننده آن علاقه مند شده و خود را مديون او خواهيم ديد و علاقه و محبتمان نسبت به او افزون خواهد شد و اندك اندك و با گذشت زمان عشق به معبود پيدا خواهيم كرد. پس راه عاشق خدا شدن دركم حبتها و خوبى هاى او است كه جز با رفع حجابهاى درونى ميسّر نمىگردد.
منبع: پرسمان دانشجويي