• امروز پنجشنبه 30 فروردين 1403
  •  
     

    شرکت شمسا

    مشكلات ناشی از ناامنی و نبود اماكن اقامتی و حمل‌ونقل، تغذیه‌ نامناسب و قیمت‌های كنترل‌نشده، سازمان حج و زیارت را بر آن داشت...
    ادامه...

     
     
     
     

     


     
     
    زیارت ماهنامه زیارت سومین شماره ماهنامه زیارت شميم ولايت: عاشورا؛ فرهنگ و سرمشق دائمي امت اسلام
     
     
     
     

    شميم ولايت: عاشورا؛ فرهنگ و سرمشق دائمي امت اسلام

    نامه الکترونیک چاپ

    عاشورا يك حادثه‏ى تاريخىِ صرف نبود. عاشورا يك فرهنگ، يك جريان مستمر و يك سرمشق دائمى براى امت اسلام بود. حضرت ابى‏عبداللَّه(عليه‏السّلام) با اين حركت - كه در زمان خود داراى توجيه عقلانى و منطقى كاملاً روشنى بود - يك سرمشق را براى امت اسلامى نوشت و گذاشت. اين سرمشق فقط شهيد شدن هم نيست. يك چيزِ مركب و پيچيده و بسيار عميق است. سه عنصر در حركت حضرت ابى‏عبداللَّه (عليه‏السّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.

    عنصر منطق و عقل در اين حركت، در بيانات آن بزرگوار متجلى است. قبل از شروع اين حركت، از هنگام حضور در مدينه تا روز شهادت. جمله، جمله‏ى اين بيانات نورانى، بيان‏كننده‏ى يك منطق مستحكم است. خلاصه‏ى اين منطق هم اين است كه وقتى شرايط وجود داشت و متناسب بود، وظيفه‏ى مسلمان، «اقدام» است.

    اين اقدام خطر داشته باشد در عالى‏ترين مراحل، يا نداشته باشد. خطرِ بالاترين، آن است كه انسان جان خود و عزيزان و نواميس نزديك خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اين ها چيزهايى است كه از بس تكرار شده، براى ما عادى شده، در حالى كه هر يك از اين كلمات، تكان‏دهنده است. بنابراين، حتى اگر خطر در اين حد هم وجود داشته باشد، وقتى شرايط براى اقدام متناسبِ با اين خطر وجود دارد، انسان بايد اقدام كند و دنيا نبايد جلوى انسان را بگيرد، ملاحظه‏كارى و محافظه‏كارى نبايد مانع انسان شود. لذت و راحت و عافيتِ جسمانى نبايد مانع راهِ انسان شود؛ انسان بايد حركت كند. اگر حركت نكرد، اركان ايمان و اسلام او بر جا نيست. «انّ رسول‏اللَّه (صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله) قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا على‏اللَّه ان يدخله مدخله»؛ منطق، اين است. وقتى اساس دين در خطر است، اگر شما در مقابل اين حادثه‏ى فزيع، با قول و فعل وارد نشويد، حقِ على‏اللَّه است كه انسان بى‏مسؤوليت و بى‏تعهد را با همان وضعيتى كه آن طرف مقابل - آن مستكبر و آن ظالم - را با آن روبه‏رو مى‏كند، مواجه كند. حسين‏بن‏على(عليه‏السلام) عاقبتِ اين كار را مى‏دانست؛ نبايد تصور كرد كه حضرت براى رسيدن به قدرت - كه البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و براى آن قدرت حركت كرد. نه، هيچ لزومى ندارد كه يك نگاه روشن فكرانه ما را به اين‏جا بكشاند. نخير، عاقبت اين راه هم بر حسب محاسبات دقيق براى امام حسين(عليه‏السّلام) با روشن‏بينى امامت قابل حدس و واضح بود. اما «مسأله» آن‏قدر اهميت دارد كه وقتى شخصى با نفاستِ جان حسين‏بن‏على(عليه‏السّلام) در مقابل اين مسأله قرار مى‏گيرد، بايد جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد؛ اين براى مسلمان‏ها تا روز قيامت درس است و اين درس عمل هم شده است و فقط اين‏طور نبوده كه درسى براى سرمشق دادن روى تخته‏ى سياه بنويسند، كه بعد هم پاك بشود. نه، اين با رنگ الهى در پيشانى تاريخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.

    عنصر دوم، حماسه است، يعنى اين مجاهدتى كه بايد انجام بگيرد، بايد با عزت اسلامى انجام بگيرد.چون «العزّةللَّه ولرسوله وللمؤمنين». مسلمان در راهِ همين حركت و اين مجاهدت هم، بايستى از عزت خود و اسلام حفاظت كند.دراوج مظلوميت، چهره را كه نگاه مى‏كنى، يك چهره‏ى حماسى و عزت مند است. اگر به مبارزات سياسى،نظامىِ گوناگونِ تاريخ معاصر خودمان نگاه كنيد، حتى آن ذهايى كه تفنگ گرفته‏اند و به جنگ روياروى جسمى اقدام كرده‏اند، مى‏بينيد كه گاهى اوقات خودشان را ذليل كردند! اما در منطق عاشورا، اين مسأله وجود ندارد. همان جايى هم كه حسين‏بن‏على (عليه‏السّلام) يك شب را مهلت مى‏گيرد، عزت مندانه مهلت مى‏گيرد؛ همان جايى هم كه مى‏گويد: «هل من ناصرٍ- استنصار مى‏كند - از موضع عزت و اقتدار است. آن جايى كه در بين راه مدينه تا كوفه با آدم‏هاى گوناگون برخورد مى‏كند و با آن ها حرف مى‏زند و از بعضى از آن ها يارى مى‏گيرد، از موضع ضعف و ناتوانى نيست؛ اين هم يك عنصر برجسته‏ى ديگر است.

    عنصرسوم، عاطفه است. يعنى هم در خود حادثه وهم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه يك نقش تعيين‏كننده‏اى ايجاد كرده است، كه باعث شد مرزى بين جريان عاشورايى و جريان شيعى با جريان‏هاى ديگر پيدا شود. حادثه‏ى عاشورا، خشك و صرفاً استدلالى نيست، بلكه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گريه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظيمى است، لذا ما را امر مى‏كنند به گريستن، گرياندن و حادثه را تشريح كردن. زينب كبرى (سلام‏اللَّه‏عليها) در كوفه و شام منطقى حرف مى‏زند، اما مرثيه مى‏خواند. امام سجاد بر روى منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حكومت اموى مى‏كوبد، اما مرثيه مى‏خواند. اين مرثيه‏خوانى تا امروز ادامه دارد و بايد تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاى عاطفى و در فضاى عشق و محبت است كه مى‏توان خيلى از حقايق را فهميد، كه در خارج از اين فضاها نمى‏توان فهميد. اين سه عنصر، سه عنصر اصلىِ تشكيل‏دهنده‏ى حركت عاشورايى حسين‏بن‏على (ارواحنافداه) است كه يك كتاب حرف است و گوشه‏اى از مسائل عاشوراى حسينى است، اما همين يك گوشه براى ما درس‏هاى فراوانى دارد.

    .