| بهرِ انجامِ امورِ زائرین | گشته ام با جمعِ یارانم قرین | 
| ما توکّل کردهایم برکارِمان | دستِ یاری دادهایم بر یارِمان | 
| هم چو عطار گشتهایم در شهرِ عشق | دیدهایم چندین هتلهایِ دمشق | 
| وان که باشد بین آنانش امیر | «جعفریه»1«قیروان»2وهم«سفیر»3 | 
| از عُمَر خیام نمیگویم سخن | شکوه دارند زائرین از مرد و زن | 
| صاحبِ فندق که عبدالقادر است | زر پرستانِ جهان را ساحر است | 
| اجتماعی را که با او داشتیم | خود درست بود آن چه میپنداشتیم | 
| او نشد با هیچ صراطی مستقیم | حقِّ زائر سویِ او میشد عقیم | 
| در پیِ این صحبت و چندین نشست | عاقبت آن عقدِِ ما از هم گُسست | 
| رفته سویِ « کالْده »4 و سویِ « سلام »5 | « ایمن »6وبر « خالدش»7 کردیم سلام | 
| رو به سویِ « فندق تل»8 کردهایم | مشکلِ زوّار را حل کردهایم | 
| در نشستِ کنسول و کاردارِ مان | کردهایم اهدافِ شمسا را بیان | 
| نزدِ آنان سفره دل باز شد | نغمه ما این چنین آغاز شد | 
| «آنکه میخواهد بَرَد سودِ کلان | میکند تخریبِ ذهنِ دیگران | 
| شرکتِ شمسایِ مظلومِ زمان | زین سبب دائم خورد زخمِ زبان | 
| شرکتی کو باشدش از حج نشان | میرسد دائم به کارِ زائران | 
| چون ندارد بهرِ مردم ادعا | میکند او هر مُخرّب را دعا» | 
| از طلبها نالهها دارد بسی | شرکتِ غیر مجاز و هرکسی | 
| با حضورِ ثامن و شمسائیان | بحثِ اسکان و پکیج آمد میان | 
| چون که دیدند بر سرِ راه مانعی | هیچ یک از یاران ندیدم قانعی ! | 
| لیک هر کارِ بزرگیّ و ثمین | اشتباه باشد گذاشتش بر زمین | 
| هر امورِ با دوام و با قوام | کوششی را لازم است و اهتمام | 
| گفت پیغمبر به آوازِ بلند | با توکّل زانویِ اُشتر ببند | 
| بعد از آن یارانِ خوب و باوفا | هر کدامی گشتهاند دنبالِ جا | 
| بستهایم چندین قراردادِ جدید | روی دادِ تازه ای آمد پدید | 
| کارِ هیئت عاقبت پایان گرفت | روبه سویِ مقصدِتهران گرفت | 
1- نام هتل
2-	نام هتل
3-	هتل سفیر زینبیه که 5 ستاره میباشد
4-	نام هتل
5-	نام هتل
6-	صاحب هتل کالده
7- صاحب هتل سلام
 8- هتل تل
 

        
        
        
        
        
        
        
        






