• امروز پنجشنبه 30 فروردين 1403
  •  
     

     


     
     
     
     
     
     

    علي اکبر اسوه جوانان

    نامه الکترونیک چاپ

    بوستان معني
    حضرت علي اکبر(عليه السلام) در خانداني نشو و نما يافت که حافظِ سرِّ خداوند، جانشينان به حقّ آخرين پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ذريّه او هستند.
    پدرش سبط رسول خدا، خامس آل عبا، از مخاطبان آيه تطهير و سيد جوانان اهل بهشت است. مادر علي اکبر، ليلا دختر ابو مرّة بن عروة بن مسعود ثقفي است. بهره اش از ايمان و پاکي موجب گرديد تا با زنان اهل بيت عصمت و طهارت همنشين شود و بر سر سفره انسانهاي پاک و وارسته حضور يابد. اجداد اين بانو، از ياران رسول الله(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت بوده اند. درباره خصوصيات وي، حارث بن خالد مخزومي شعري سروده که ترجمه اش چنين است: «او (ليلي)، و پدر و مادرش، وفادارترين قريش در حفظ پيمان هستند و عموهايش از تيره ثقيف مي باشند.»
    در روز يازدهم شعبان سال سي و سوم هجرت، در شهر مدينه و در بيت امامت ديده به جهان گشود. اين کودک تحت عنايت ويژه پدر و در سايه توجهات عمويش امام حسن(عليه السلام) و در دامان مادرش ليلي پرورش يافت. با ولادت وي رايحه عطرآگين رسول الله(صلي الله عليه و آله) در فضاي خانه امام حسين(عليه السلام) بيش از پيش استشمام مي گرديد. هرکس بر او مي نگريست، انگشت حيرت به دندان مي گرفت؛ چرا که گويي فروغ پيامبر را نظاره مي کرد.
    حضرت امام حسين(عليه السلام) او را علي ناميد تا نام پدر را در جامعه اسلامي بر خلاف تبليغات مسموم و شايعات امويان، احيا کند. از سنتهاي ائمه اين بود که براي فرزندان خود کنيه تعيين مي کردند؛ چنانکه امام باقر(عليه السلام) فرموده اند: «ما براي فرزندانمان در دوران کودکي، کنيه مشخص مي کنيم؛ زيرا بيم آن داريم که در سنين بالاتر به لقبهاي ناگوار مبتلا شوند.»
    حضرت امام حسين(عليه السلام) در جهت اجراي اين سنت پسنديده، ابوالحسن را ـ که کنيه پدرش مي باشد ـ براي فرزندش، علي اکبر برگزيد.
    در آداب زيارت علي اکبر ـ که ابوحمزه ثمالي از امام ششم روايت کرده ـ آمده است که صورت بر قبر بگذار و بگو: «صَلَّي اللهُ عَلَيْکَ يا أَبُوالحَسَن» و اين ذکر را سه مرتبه تکرار کن.
    علاّمه سيد ابراهيم موسوي زنجاني عقيده دارد که علي اکبر فرزند نداشته ولي کنيه اش ابوالحسن بوده است. اما علاّمه مقرم احتمال داده که علي اکبر فرزندي به نام حسن داشته و شاهد بر اين ادعا را روايت احمد بن ابي نصر بزنطي مي داند. اين فرزند رشيد امام حسين(عليه السلام) به لقب اکبر معروف گرديد و اين لقب به دليل فزوني سن او، از امام سجاد(عليه السلام) است.

    شکوفايي شکوهمند
    در روايتي از اهل بيت(عليهم السلام) آمده است که: «مَن کانَ لَهُ صَبِيّ فَلْيَتَصابُ»؛ «هرکس بچه دارد، بايد خود را به بچگي بزند.»
    امام حسين در سايه معيارهاي تربيتي قرآن و سنت، شخصيت فرزندش را به عنوان انساني شجاع، طالب فضيلت و مصرّ در احقاق حق بارور نمود؛ عالي ترين عواطف را نثار فرزندش کرد و با بوسيدن و نگاه هاي آميخته با محبت و لبخندهاي شادمانه، اين رفتارهاي عاطفي را نسبت به علي اکبر(عليه السلام) بروز داد.
    عبدالرحمان سلمي به حضرت علي اکبر(عليه السلام) سوره حمد را مي آموخت، وقتي طفل تمام سوره را فرا گرفت و آن را در حضور پدر قرائت کرد، امام به معلّمش پول و هداياي فراوان داد و دهانش را از مرواريد پر کرد. برخي از اين رفتار حضرت شگفت زده شده و چنين عطايي را براي تلاش آن معلم بزرگ دانستند. دليل آن را از امام سوم جويا شدند. حضرت فرمودند: اين هدايا، کجا مي تواند با عطاي سلمي؛ يعني، تعليم قرآن (آموزش سوره حمد) برابري کند که هر چه به ازاي آن داده شود، ناچيز است.

    آيينه پيامبر
    به خاطر پيوستگي عاطفي، معنوي و روحي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با امام حسين(عليه السلام)خصوصيات ظاهري و برخي خصلتهاي اخلاقي وي به فرزندش علي اکبر انتقال داده شد و به عنوان آيينه تمام نماي پيامبر مشهور گرديد. به نحوي که حتي دشمنان و معاندان به اين ويژگي و شباهت تام و تمام اعتراف مي کردند. علي اکبر در خَلق، خُلق، منطق و بيان، در عصر خويش، شبيه ترين افراد به پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود؛ زيرا پدر بزرگوارش به هنگامي که علي اکبر عازم جنگ با اشقيا بود، فرمود: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلي هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامٌ أَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَخُلْقاً وَمَنْطِقاً بِرَسُولِکَ(صلي الله عليه و آله) وَ کُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلي نَبِيِّکَ(صلي الله عليه و آله)...».
    اگر کسي با صورت پر جذبه پيامبر آشنا بود و علي اکبر از پشت ديواري زبان به سخن گفتن مي گشود، تصوّر مي کرد رسول الله(صلي الله عليه و آله) در حال تکلّم است. هنگامي که اهل بيت(عليهم السلام) از پيامبر ياد مي کردند، به علي اکبر نظر مي افکندند و چون دل پدر براي صوت قرآن جدش تنگ مي شد، به جوانش مي فرمود: «علي جان! برايم قرآن بخوان تا محظوظ گردم.»
    گروهي از مردم مدينه که نسبت به پيامبر شوق و علاقه داشتند و با ارتحال آن خورشيد پر فروغ و ابدي، در اندوهي ژرف به سر مي بردند، گاهي دسته دسته به منزل علي اکبر مي رفتند و به شوق سيد پيامبران او را زيارت مي کردند. علي اکبر هم با کرامت خاصي از آنان پذيرايي مي نمود و وسايل ميهمان نوازي را به وجه احسن تدارک مي ديد.
    آن حضرت، به حدّي در قلوب مردم جا گرفته بود که مخالفان هم با ديده احترام و عزّت به او مي نگريستند.
    آيت الله حاج شيخ محمد حسين غروي، معروف به کمپاني، در شعري، علي اکبر را چنين مي شناساند:
    روح و روان عالمي، جان نبيّ خاتمي
    طاووس آل هاشمي ناموس حق عزّ و جلّ

    فضايل علي اکبر
    حضرت علي اکبر به عبادت و راز و نياز با خداوند عشق ميورزيد؛ در راه فراهم آوردن نيازهاي بندگان خدا کوشا بود؛ ايمان راسخ، شجاعت و شهامت به او بخشيده بود و در طريق دانش و معرفت به کمالاتي نايل و چشمه هاي حکمت در روح و روانش جاري گشته بود؛ او محدّثي بنام بود که از جدش به واسطه روايت نقل مي کند. مقام والاي اين جوان هاشمي را از امور ذيل مي توان شناخت:
    1. جامع ترين و بهترين سخن در خصوص فضايل او، همان بيانات حضرت امام حسين(عليه السلام) است که وقتي جوانش عازم ميدان رزم با اشقيا بود، بر زبان آورد.
    2. ارزش معنوي علي اکبر تا به آن اندازه است که پدر بزرگوارش، که داراي مقام عصمت و امامت بود، زندگي پس از او را شايسته مرگ مي داند.
    3. حضرت امام حسين(عليه السلام) به هنگام بدرقه جوانش به سوي ميدان، اين آيه را تلاوت کرد: "إِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ" و بدين سان، درجاتي از پاکي و طهارت روح را براي علي اکبر به اثبات رساند.
    4. هنگامي که بدن علي اکبر زخمهاي فراوان برداشت، خطاب به پدر گفت: «از شربتي که رسول الله(صلي الله عليه و آله) به دستم داد، سيراب شدم که در آن تشنگي نيست.» و امام را براي نوشيدن اين شربت فراخواند و اين حقيقت، شأن و منزلت علي اکبر را تأييد مي کند.
    5. امام سجاد(عليه السلام) بدن مطهّر او را در مقبره اي مستقل در مجاورت مرقد مطهّر پدرش به گونه اي دفن کرد که از ديگر قبور شهدا مشخص باشد.
    6. معصومان(عليهم السلام) در روايات و زيارات مستقل، مقام او را به پاکي و طهارتِ نفس ستوده اند.
    7. در نزديکي هاي کربلا، در جايي به نام «قصر بني مقاتل» امام حسين(عليه السلام) را خواب سبکي فرا گرفت که پس از آن، آيه استرجاع بر زبان جاري کرد، در گفت و گويي که ميان پدر و پسر رخ داد، علي اکبر عرض کرد:
    «اي پدر، وقتي حق بودنِ ما قطعي است، ديگر از مرگ در راه آن باکي نداريم.»
    امام وقتي چنين معرفتي را از پسر ديد، فرمود: «خدايت پاداش نيکو عطا کند! نيکوترين پاداش که بايد فرزندي از پدر دريافت کند.»
    8. وقتي علي اکبر به شهادت رسيد، امام(عليه السلام) قاتلان او را به عنوان افرادي معرفي کرد که بر خداوند رحمان جسارت کرده و حرمت رسول الله(صلي الله عليه و آله) را هتک نموده اند.
    9. حضرت مهدي(عج) در زيارت ناحيه مقدسه او را از نسل پاک و تبار ابراهيم(عليه السلام)دانسته، بر او و پدرش درود فرستاده است.
    10. عظمت مقام و خصال حميده اين جوان در حدّي است که در ميان اقوام عرب به بزرگ منشي و عزّت نفس معروف بوده و دشمنان، صفات خوب او را مورد تحسين قرار داده اند.
    11. حضرت علي اکبر، از دو وجه، حيات معنوي و طيّبه دارد: يکي آنکه اهل معرفت، خِرَد و حکمت است. ديگر اينکه در راه احياي دين، حمايت از حريم ولايت و ستيز با شقاوت به شهادت رسيده، از اين جهت تا ابد زنده است.

    مگر حق نيستيم
    کاروان حماسه و ايثار، پس از پشت سر نهادن منازل «ذي حسم، بيضه و عذيب الهجانات»، به جايي به نام بني مقاتل رسيد. عقبة بن سمعان که از ياران و همراهان امام بود و بسياري از روايات واقعه عاشورا از وي نقل شده، مي گويد:
    «شب هنگام، در رکاب امام حرکت کرديم و چون ساعتي راه پيموديم، امام حسين(عليه السلام) را خواب سبکي چيره شد. در حالي که سر مبارکشان روي قَرَبُوس زين اسب بود و به زودي ديدگان آن سرور آزادگان گشوده شد و فرمود:
    "إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" ، "الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ" و دو يا سه بار، آيه استرجاع را تکرار کرد: حضرت علي اکبر با درايت و فراستي که داشت، متوجه حال پدر گرديد. مشاهده کرد آن حضرت مدام آيه مذکور را بر زبان جاري مي نمايد. مرکب خويش به سوي اسب پدر هدايت کرد و خطاب به ايشان گفت: پدر جان! از چه جهت آيه استرجاع را تلاوت مي کنيد. امام فرمود: فرزند عزيزم! اندکي که خواب رفتم، سواري عنان اسب را کشيد و گفت: «الْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ الْمَنايا تَسري اِلَيهِمْ» اين قوم در حال حرکتند، در حالي که مرگ به سوي آنان مي آيد.»
    علي اکبر پس از لحظه اي مکث، با قوّت قلب و شهامتي شگفت، روي به پدر بزرگوار خويش کرد و گفت: «يا أَبَتِ!، لا أَراکَ اللهُ السُّوءَ أَ فَلَسْنا عَلَي الْحَقِّ؟»؛ «پدر جان! خداوند حادثه اي ناگوار پديد نياورد. آيا ما بر حق نيستيم؟» امام در جوابش فرمود: «بَلي يا بُنَيَّ، وَاللهِ الَّذي إِلَيْهِ مَرْجِعُ الْعِبادِ»؛ «آري، به خداوندي که بازگشت بندگان به سوي اوست، ما بر حقيم» علي اکبر با شنيدن اين پاسخ، چون گُل شگفت و با آرامشي خاص امام را مورد خطاب قرار داد و گفت: «يا أَبَتِ إذَنْ لا نُبالي بِالْمَوْتِ، نَمُوتُ مُحِقّين»؛ «اي پدر! وقتي به حق بودنِ ما مسلّم است، در اين صورت باکي نيست و در راه حق جان مي دهيم.» امام وقتي مشاهده کرد، فرزند در اين مصاحبه معرفتي سر بلند و پيروز بيرون آمد، شاد شد. او را مخاطب قرار داد و فرمود: «جَزاکَ اللهُ يا بُنَيَّ خَيْرَ ما جَزَي وَلَدَاً عَنْ والِدِهِ»؛ «خدايت پاداشي نيکو عطا کند؛ نيکوترين پاداش که بايد فرزندي از پدر خويش دريافت کند.»
    اين گفتگوي معنوي، کمالات روحاني علي اکبر را ترسيم مي کند و بر يقين وي مهر تأييد مي زند.
    در روز عاشورا جوانان بني هاشم بي صبرانه در انتظار لحظات جانبازي بودند. از ميان خاندان هاشمي، نخستين کسي که طي ستيز با ستمگران شهيد شد، حضرت علي اکبر است؛ چنانکه در زيارت ناحيه مقدسه، اين جوان را به عنوان اولين کشته از هاشميان معرفي مي کند. شيخ مفيد، طبري، ابن اثير و ابن کثير دمشقي در اثر خويش، ابوالفرج اصفهاني، ابن ادريس حلّي، مرحوم محمد طاهر سماوي و علاّمه سيد محسن امين و شيخ محمد تقي شوشتري در کتاب الأوائل چنين نظري دارند.
    علاّمه مجلسي در کتاب تحفة الزائر ـ زيارت شانزدهم ـ مي نويسد: «خطاب به علي اکبر بايد اين زيارت را خواند: «السَّلامُ عَلَيْکَ يا أَوَّلُ قَتِيل مِنْ نَسْلِ خَير سَلِيل مِنْ سُلالَةِ إِبراهِيم الْخَليل صَلَّي اللهُ عَلَيکَ وَ عَلي أَبِيکَ...».

    شبيه رسول گرامي(صلي الله عليه و آله)
    سيد بن طاووس در کتاب لهوف مي نويسد: «وقتي علي اکبر نزد امام آمد و براي عزيمت به ميدان جنگ اجازه نبرد خواست، حضرت اباعبدالله(عليه السلام) بي درنگ به او اذن جنگ داد. امام در آن لحظه براي شهادت فرزندش نگران نبود و با نيروي غيبي فرجام او را مشاهده مي کرد.»
    با اين وجود، عواطف پدر و فرزندي موجب شد که پدر به سيماي فرزند نگاه کند و پسر به چهره پدر بنگرد. امام نگاه مأيوسانه اي به قامت چون سرو علي اکبر نمود. بي اختيار گريست و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو خود گواه باش. همانا جواني به جنگشان رفت که از حيث صورت، خُلق و نطق، شبيه ترين اشخاص به پيامبرت بود. هرگاه شوق ديدار رسولت را پيدا مي کرديم به سيمايش مي نگريستيم. خدايا! برکتهاي زمين را از ايشان (قاتلان علي اکبر) دريغ دار و آنان را به شدّت پراکنده ساز و ميانشان تفرقه افکن که هر يک به طريقي روند، حاکمان را از ايشان راضي مگردان؛ زيرا ما را دعوت کردند که ياريمان کنند ولي به جاي نصرت، بر ما تاختند و به جدال با ما پرداختند.»

    رَجَز و رَزْم
    حضرت علي اکبر(عليه السلام) به سوي ميدان رزم رفت تا گوهر گرانبهاي حق و شهادت را از اعماق اقيانوس حماسه به دست آورد و سينه خويش را آماج پيکان ناپاکان نمايد.
    او در رجزي پر محتوا، خود را اينگونه معرفي کرد:
    أنا عليّ بن الحسين بن عليّ *** نحن و بيت الله أولي بالنبيّ
    من شبث و شمر ذلک الدني *** أضربکم بالسيف حتّي ينثني
    ضرب غلام هاشمي علوي *** و لا يزال اليوم أحمي عن أبي
    تالله لا يحکم فينا ابن الدعي
    «منم علي فرزند حسين بن علي (سوگند به خدواندکه) ما به پيامبر سزاوارتريم از شبث بن ربعي و شمربن ذي الجوشن (اين مرد فرومايه)، آن قدر با شمشيرم شما را مي زنم تا خم شود؛ چونان ضربت جوان هاشميِ علوي، و همچنان از پدرم حمايت مي کنم. به خدا سوگند که زنا زاده نبايد درباره ما حکم کند.»
    طارق بن کثير که فردي هتاک و شقي بود، چون کفتاري خون آشام به سوي فرزند امام يورش برد، اما با ضربت شمشير علي اکبر به هلاکت رسيد. برادر و فرزند وي نيز به چنين سرنوشتي گرفتار شدند. شخصي به نام طلحه و نيز مصراع بن غالب در مصاف با شبيه پيامبر(صلي الله عليه و آله) چنان در خون کثيف خويش غلتيدند که وحشت بر سپاه دشمن حاکم شد و هر چه علي اکبر مبارز طلبيد، سپاه وحشت زده و حيران، جرأت نکرد به صحنه رزم بيايد، سرانجام با تحريکات ابن سعد، شخصي به نام بکربن غانم که به تهوّر و قدرت رزمي خود مي باليد، چون گرازي وحشي در ميدان نبرد آشکار شد. کوهي از آهن بر کوهي سوار بود و تنها چشمانش از ميان اين تور آهنين ديده مي شد. او نيز به سرنوشت ديگر جانيان دچار گشت و روح پليدش به گودال جهنّم رفت.
    علي اکبر(عليه السلام) پس از درهم شکستن صفوف دشمنان، چون ديد کسي حاضر نيست با او به مقابله برخيزد. صاعقهوار به خرمن سپاهيان دشمن شرر افکند و از هر سو که مي رفت شقاوت پيشگان را از هم مي شکافت و گروهي را به ديار عدم رهسپار مي نمود.

    آخرين ديدار
    سرانجام علي اکبر(عليه السلام) راه خيمه ها را پيش گرفت و نزد پدر آمد تا قدري استراحت کند و از شدّت عطش براي امام بگويد. عرض کرد: «يا أَبَتِ! أَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي، فَهَلْ إِلي شَرْبَة مِنْ الماء سَبِيلٌ؟ اَتَقَوّي بِها عَلَي اْلأعْداء»؛ «پدر جان، تشنگي مرا از پاي درآورد و سنگيني آهن توانم را از من برده. آيا جرعه اي آب يافت مي شود تا به وسيله آن، توان گرفته و بر دشمن يورش ببرم.»
    امام حسين(عليه السلام) گريست و فرمود: «واغَوْثاهُ!... فَما أَسْرَعَ ما تَلْقي جَدَّکَ مُحَمَّداً(صلي الله عليه و آله) ، فَيُسْقيکَ بِکَأْسِهِ شَرْبَةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها»؛ «اي فرزند، چقدر نزديک است که به جدّت برسي و او تو را به جامي سيراب کند که ديگر پس از آن تشنه نگردي.»
    سپس زبان علي اکبر را در دهان خود گرفت و انگشتري خويش را بدو داد تا در دهان خود نهد.
    با عنايت به اين روايت، امام تشنگيِ علي اکبر را رفع و خستگي او را برطرف کرد و او را به مقام قرب منزلت قدس و نوشيدن جام معرفت از دست رسول گرامي(صلي الله عليه و آله) نويد داده است:
    بودند ديو و دَد همه سيراب و مي مکيد
    خاتم ز قحط آب سليمان کربلا
    از افرادي که وقتي علي بن الحسين(عليهما السلام) به سويش نزديک شد، به سرعت از کنارش گذشت، منقذ بن مرّه عبدي نام داشت. اين ملعون در نبرد با عليّ اکبر دچار جراحتي در دست خود شد. وقتي ديد در جنگ تن به تن متداول در آن ايام، نمي تواند خودي نشان دهد، در جايي کمين کرد و نيزه اي را بر پشت علي اکبر فرود آورد. فرزند امام حسين(عليه السلام)غرق در خون گرديد و دست خود را به گردن اسب خود آويخت. آن حيوان به تکاپو افتاد و کوشيد تا بتواند سوار خود را نجات دهد، ولي چون خون جلو چشمان مرکب را گرفته بود، اينجا بود که علي اکبر پدر را ندا در داد و تحقق وعده را چنين بيان کرد: «عَلَيْکَ مِنِّي الْسَّلامُ، يا أَبا عَبْدِاللهِ، هذا جَدِّي رَسُول اللهِ، قَدْ سَقانِي بِکَأْسِهِ الاَْوْفي شَرْبَةً لا أَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً، وَ هُوَ يَقُولُ: الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ فَإنَّ لَکَ کَأْساً مُذْ خوزة حَتّي تَشْرِبَها السّاعَة».
    «سلام من بر تو اي ابا عبدالله، اين جدّ من رسول خدا است که از جام پر ثمر خويش مرا سيراب کرد؛ به گونه اي که ديگر تشنه نخواهم شد و او مي گويد: (اي حسين(عليه السلام) تو هم بشتاب، بشتاب که جامي برايت آماده نموده اند. تا در همين ساعت آن را بنوشي.»
    سپس علي اکبر فريادي زد و به فيض شهادت نايل آمد. بدن پاره پاره اش بر روي زمين قرار گرفت و لحظاتي بعد پدر بر بالين پسر آمد و سرش را به دامن گرفته، مي بوسيد و بر سينه اش مي فشرد. طبري با سند خود از حميد بن مسلم روايت مي کند که: «سَمِعَ اُذُني يَوْمَئِذ مِنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ: قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوکَ يا بُنَيَّ، ما أَجْرَأَهُمْ عَلي الرَّحْمانِ وَ عَلَي انْتِهاکِ حُرْمَةِ الرَسُولِ، عَلَي الدُّنْيَا بَعْدَکَ الْعَفا.».
    «گوش هاي من آن روز از امام حسين(عليه السلام) شنيد که فرمود: خدا بکشد جماعتي را که تو را کشتند. اي فرزند من، چقدر جرأت و بي باکي آنها بر خدا زياد است و چقدر بر هتک حرمت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) افزون است. (اي نور ديده من) پس از تو خاک بر سر دنيا باد!»

    شکوفه خونين
    ابن قولويه از راويان موثق به نقل از ابي حمزه ثمالي زيارتي را از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت مي کند که در فرازي از آن آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَيْکَ... بِأَبِي أنْتَ دَمَکَ الْمُرتَقي بِهِ إِلي حَبِيب اللهِ...»؛ «درود بر تو (اي علي اکبر)، پدرم فدايت باد که خونت را نزد حبيب خدا بالا بردند.»
    حميد بن مسلم مي افزايد: «فکأنّي أنظر إلي امرأة خرجت مسرعة کأنّها الشمس الطالعة تنادي: ... يا حبيباه يا ثمرة فؤاداه، يا نور عيناه، فسألت عنها، فقيل هي زينب بنت علي(عليه السلام) و جاءت و انکبت عليه فجاء الحسين فأخذ بيدها فردّها إلي الفسطاط ».
    «و مثل آنکه من نظاره مي کنم، زني را که به سرعت از خيمه خارج شد و همچون خورشيد تابان مي درخشيد و فرياد بر مي داشت: اي واي بر عزيز من! واي بر ميوه دلم، واي بر نور چشمانم، (حميد بن مسلم) مي گويد: پرسيدم: اين زن کسيت؟ گفتند: اين زينب(عليها السلام) دختر علي است. اين زن آمد و آمد تا خود را بر روي علي اکبر انداخت و پس از آن، امام حسين(عليه السلام) آمد و دست او را گرفت و به خيام حرم برگردانيد.»
    برخي عقيده دارند اين رويه زينب کبري(عليها السلام) بدان جهت بود که قدري از تأملات برادر را کم کند و امام پيکر پاک فرزند را ترک کرده و به بازگردانيدن خواهر به خيام متوجه مي شود. شدت علاقه زينب به علي اکبر در حدّي است که با اندوهي فراوان خود را بر روي بدن او مي افکند، ولي وقتي دو فرزندش عون و محمد به شهادت رسيدند، چنين حالتي را از خود بروز نداد.
    بدين گونه حضرت علي اکبر پس از آنکه 120 نفر را در حمله اول و 80 نفر را در يورش دوم به خاک هلاکت افکند، توسط شقي خيانتکار، منقذ بن مره عبدي، به شهادت رسيد. اگر چه دوران زندگي اش کوتاه بود، بر اوراق تاريخ خطي درخشان ترسيم نمود که در هر عصري براي انسانهاي تشنه حق و عاشق فضيلت نور افشاني دارد و هر امتي را که براي ستيز با ستم توان ندارد، به تحرک وا مي دارد.

    منظومه نوراني
    به فرمان عبيدالله بن زياد مقدّر گرديد ده سفاک بر بدنهاي مطهّر شهيدان نينوا اسب بتازند و سرهاي شهيدان را از تن آنان جدا کنند که سر مطهر حضرت علي اکبر در ميان سرها چون ماه مي درخشيد، همانگونه که سر مطهّر پدر بزرگوارش چون خورشيدي در حال پرتو افشاني بود.
    گلشن روي تو عجب با صفاست *** اي سر پر خون، بدنت در کجاست؟
    بعد از آنکه رژيم سفّاک يزيد وسايل مراجعت اهل بيت امام حسين(عليه السلام) را به مدينه فراهم ساخت، اقتضاي حوادث تحريک شدن افکار عمومي، آنان را واداشت که سرهاي مقدس شهدا را در همان دمشق به خاک بسپارند. جايگاهي که سرهاي مطهر دفن شده، باب الصغير نام دارد. علامه سيد محسن امين مي نويسد:
    «در دمشق مقبره اي به نام مقبره باب الصغير است بعد از سال (1321هـ . ق.) نگارنده، اين مقبره را مشاهده نمود. بر سر درِ مقبره، سنگي وجود داشت که بر آن اين عبارت ديده مي شد: «هذا مَدْفَن رَأْس الْعَبّاس بْن عَلِيّ وَ رَأْس عَلِيّ بْن الْحُسَيْنِ الأَکْبر وَ رَأس حَبِيبَ بْنَ مَظاهِر!»
    البته قول ديگري در ميان برخي محدثان و مورخان شيعه اشتهار دارد که اين سرها همراه سر مطهر امام حسين(عليه السلام) توسط امام زين العابدين(عليه السلام) به کربلا آورده شد و به بدنهاي مطهر ملحق گرديد و اين در حالي است که در شرق مسجد جامع دمشق آرامگاه سر مقدس حسين بن علي(عليهما السلام) واقع است. سبط بن جوزي مي گويد: «پنجمين خليفه فاطمي، سر بريده امام را از باب الفرديس به عسقلان و از آنجا به قاهره آورد و مقريزي هم بر اين عقيده مي باشد.»
    همانگونه که علاّمه مجلسي در اثر معروف خود آورده است: «هرگاه کسي اراده زيارت شهيدان کربلا را مي نمايد لازم است پيش پاي قبر امام حسين(عليه السلام) ، آنجاکه مدفن علي اکبر است، توقف کند و رو به قبله ـ که آنجا موضع شهيدان است ـ خطاب به علي بن حسين زيارتي را بخواند که با اين عبارت آغاز مي شود: «السَّلامُ عَلَيْکَ يا أَوَّلُ قَتِيل مِنْ نَسْلِ خَير سَلِيل مِنْ سُلالَة إِبراهِيم الْخَليل صَلَّي اللهُ عَلَيکَ وَ عَلي أَبِيکَ...».
    در زيارت مخصوصه اول رجب از قول معصوم، مضموني آمده که از پاکي و طهارت علي اکبر حکايت دارد. «کَمَا مَنَّ عَلَيْکَ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَکَ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ، الَّذِينَ أَذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً»؛ «همانگونه که قبلاً بر تو منت نهاد و از خانداني قرارت داد که خداوند پليدي را از ايشان زدوده و مطهرشان نمود.»
    براي حضرت علي اکبر در منابع مستند شيعه زيارات ويژه اي آمده است. شيخ طوسي در کتاب مصباح المتهجد نقل مي کند که صفوان جمال از پيشگاه امام صادق(عليه السلام)براي عزيمت به زيارت امام حسين(عليه السلام) رخصت طلبيد و از ايشان خواست که به او زيارتي بياموزند. امام زيارتي به وي تعليم دادند و در دنباله آن تأکيد کردند: «السَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ...»
    ابن قولويه در کتاب کامل الزيارات، زيارت ويژه اي را که امام صادق(عليه السلام) به ابوحمزه ثمالي تعليم داده و به علي اکبر اختصاص دارد، آورده است که علاّمه مقرم در کتاب خود (علي بن الحسين الاکبر» آن را نقل نموده است.

    منبع: ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان

    .