چهارده معصوم(ع) مظهر اسماى حسناى الهى مىباشند و خود فرمودهاند: «نحن الاسماء الحسنى الذين لايقبل اللّه عملاً الا بمعرفتنا» و يا از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه مىفرمايد: «انا الاسماءالحسنى» چون اسم به معناى علامت و نشانه است و چه علامت و آيتى براى خدا بزرگتر از چهارده معصوم مىباشد. پيامبر گرامى اسلام(ص) فرمودهاند: «من رأنى فقد رأى الحق» ازاينرو مقام اسما و صفات، همان مقام معصومين(ع) مىباشد و كسى به اين مقام جز معصومين(ع) نائل نشده است و كسى جز آنان نمىتواند مظهر تام اسما و صفات الهى قرار گيرد. از اين رو امام هادى(ع) در زيارت جامعه كبيره مىفرمايد: «و آيات اللّه لديكم و عز ائمه فيكم و نوره و برهانه عندكم و...». با توجه به زيارت جامعه گفتنى است كه پايان و اختتام و افتتاح جهان و هستى توسط اين چهارده نور پاك صورت مىگيرد و نزول باران و نظم آسمانها توسط اين بزرگواران است و حتى آشكار شدن زمين هم توسط نور اينها است:«واشرقت الارض بنوركم». حتى آن مقام محمودى كه قرآن به پيامبرش مژده رسيدن به آن را داده است «عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا» راجع به ائمه(ع) است: «و بكم المودة الواجبة والدرجات الرفيعه والمقامالمحمود». به همين خاطر پيامبران گذشته از آدم تا خاتم(ص) متوسل به اين چهارده نور پاك مىشدند كه روايات در اين زمينه بسيار فراوان است و زيارت جامعه كبيره همچون شناسنامهاى است براى معصومين(ع) كه حكايت از مقامات آنان دارد. لذا با دقت و توجه به ترجمه اين زيارت مىتوان تا حدودى به مقامات اين عزيزان آشنا شد. نتيجه اين كه در مقام باطن و ذات حقيقت همه ائمه(ع) نور واحد هستند. اما اين كه نسبت ائمه(ع) به پيامبر(ص)چگونه است آيا به نحو تشكيك كمال نسبت به مقامات آن حضرت است يا به نحو حقيقت واحده مىباشد؟ گفتنى است كه در عالم تفصيل و ظاهر به نحو تشكيك كمالى است همانگونه كه نسبت پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) واميرالمؤمنين(ع) نسبت به ساير ائمه(ع) چنين است. همچنين نسبت امام حسن(ع) با بقيه ائمه و... كه هر كدام در اين عالم داراى مقامات خاصى هستند. پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: « يا على! انت انت و انا انا انت منى و انا منك و لحمك لحمى و دمك دمى و مقامك مقامى انت الخليفة من بعدى و امام امتى من والاك فقد والانى و من عاداك فقد عادانى لك منى كل مقام الاّ النبوة » هر مقامى كه من دارم تو هم دارى مگر مقام نبوت كه اينها همه به حسب اين عالم است و الا در حقيقت مقام تو، مقام من است(بحر المعارف، ج 2، ص 678). در حديثى آمده است كه از حضرت على(ع) سؤال شد آيا مرد را ديدهاى؟ مراد از مرد يعنى آيا انسان كامل راديدهاى؟ حضرت فرمود: بلى الان خدمت آن حضرت بودم و از ايشان پرسيدم كه تو كيستى؟كه او پاسخ داد: «من گِلم» يعنى طينت و سرشت و اصل حقيقت موجودات متكثرهام كه همان حقيقت محمدى(ص) مىباشد؛ چون آنحضرت همان انسان كامل است كه جامع دو صفت جمال و جلال است. از حضرت سؤال كردم: از كجا هستى و به كجامىروى؟ حضرت فرمودند: «از گِل و به سوى گِل مىروم»؛ يعنى، من اگر چه اصل كثراتم ولى خودم نيز اصلى دارم كه از آن شروع شده و باز گشتم نيز به آن است. سپس از آن حضرت پرسيدم: من كى هستم؟ كه ايشان پاسخ فرمودند: «تو ابوتراب هستى»؛ يعنى، تو باطن اصل من كه همان ولايت است مىباشى؛ زيرا ولايت باطن نبوت است، بدين صورت كه نبوت ظاهر و صورت است و ولايت باطن و معنا است، گواه آن اين است كه نبوت تشبيه به گل شده است - كه مركب از آب و خاك است - و ولايت تشبيه به تراب - كه بسيط و نيز مركب است - و در اين مقام جاى توهم اتحاد بود؛ زيرا مغايرتى ميان ظاهر و باطن شىء نيست كه حضرت على(ع) عرض كرد: «من توام؟» پيامبر(ص) فرمودند:«هرگز، مبادا كه اين اتحاد و عدم مغايرت را توهم كنى؛ زيرا كه اين تنزيه از دين است و در دين فقط احكام ظاهر جارىاست؛ يعنى، خلط بين ظاهر و باطن نبايد كرد هر كدام حكم خود را دارد. ازاينرو در دين من منم و تو تو يعنى در ظاهرشريعت و عوالم كثرت - كه شامل عالم جبروت، ملكوت، شهادت است - من منم و تو تو، هر چند كه بعد از برداشتن تعين اعتبارى، در عالم توحيد اطلاقى، من و تو يك وجود صرف مىباشيم كه تقييد و اطلاق و تعدد و وحدتى به آنهاراه ندارد. اما اين كه حضرت فرمود: « من ذات ذاتهايم » من اصل ذوات متكثره هستم كه شؤونات ذات حق واضافات اعتبارى به حقاند و حقيقتى از خود ندارند؛ زيرا ذات خداى متعال را وجودى است كه جز او وجودى نيست. در مذهب عرفا عوالم پنج تا است كه پنجمين آن انسان كامل است و برخى عالم لاهوت را به حساب نمىآورند كه چهار عالم مىدانند و چهارمى را انسان كامل مىدانند. به هر حال آنچه كه از اين عبارات روشن شد اين كه بين عالم ظاهر و باطن نبايد خلط كرد و هر كدام جداگانه احكام خود را دارد. پس آن جا كه سخن از وحدت است، به حسب ذات و اصل و حقيقت و باطن است و آن جا كه سخن از كثرت است به حسب ظاهر و صورت است. در اين عالم پيامبر(ص) استاد حضرت على(ع) است و به او تعليم مىدهد و اميرالمؤمنين استاد امام حسن(ع) و... . همچنين در اين عالم ظاهر است كه شرايط متفاوت مىباشد و هر كدام به اقتضاى شرايط زمان و مكان حقايقى ازكمون بروز مىيابد. مثلاً حضرت على(ع) براى دفاع از دين به صورت قدرت يداللهى ظهور مىكند كه دين پيامبر را باشمشير زنده مىكند كه: «ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين» و در اين زمان به اسداللّه شهرت مىيابد. وگاهى شمشير را غلاف مىكند و با سخنان آتشين نهجالبلاغه از دين دفاع مىكند. يا امام حسن مجتبى(ع) در صلح بروزمىكند و حفظ دماء امت و صلاح امت را در نظر مىگيرد. يا امامحسين(ع) در شهادت و كمال ايثار و جان فدايى آشكار مىشود و امامصادق و باقر(ع) در اظهار علوم از كمون به بروز آشكار مىشدند و همينطور تا امامزمان(عج) كه هركدام به مقتضاى زمان خود زندگى كردند و مىكنند و با صفات مناسب با آن زمان بروز مىكنند. براى آشنا شدن با اين مطالب و آگاه شدن از مقامات ائمه هدى(ع) به كتاب بحرالمعارف ملا عبدالصمد همدانى مراجعه شود.
منبع: پرسمان دانشجويي