در نبرد حق و باطل ،کوفیان، دعوتکنندگان از امام و بیعتکنندگان با ایشان در این میان بر لبه شمشیر تردید حرکت میکنند. بسیارند کسانی که در این میان از لبه این شمشیر لغزیدهاند و به این سو یا آن سو فتادهاند.
عبیدالله بن حر جعفی، یکی از آنهایی بود که بر لبه شمشیر تردید گام برداشت و بیتفاوت، شهادت امامش را نظاره کرد. او در مدینه ایمان آورد و کم کم یکی از دلاوران جنگی مسلمانان شد. به نشانه خونخواهی عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین، در برابر امام علی ـ علیه السلام ـ شمشیر زد؛ اما پس از شهادت امام، از معاویه جدا شد و در اقامت در کوفه، به یکی از اشراف کوفه بدل شد.
در ماجرای قیام عاشورا، امام از او کمک میخواهند که در پاسخ میگوید: اگر کسی بود که شما را یاری کند، من جلوتر از همه در راهت میجنگیدم، ولی اکنون که آنان نیستند، اسب و شمشیرم پیشکش. امام هم در پاسخ میگویند: من اینها را نمیخواهم... اما از اینجا برو، چون اگر کسی فریاد یاری من را بشنود و کمک نکند، هلاک میشود.
با این حال، احوال افرادی چون عبیدالله بن حر، بس بسیار بهتر از کسانی است که امام را به کوفه دعوت کردند، نامهها نوشتند، با مسلم بیعت کردند و سرانجام در روز عاشورا، مهمانکشی و امام کشی کردند. از هفت قبیله که روزگاری در نوشتن نامه دعوت برای حضور امام در کوفه رقابت میکردند، در یک هفته که حر بن یزید ریاحی راه را بر امام بست و ایشان در کربلا ماندند، در فرستادن لشکر برای کشتن امام با هم رقابت میکردند.
چهره مذبذبی چون شبث بن ربعی، یکی از آنهاست که نخست برای امام نامه نوشت، ولی در روز عاشورا، فرمانده نیروهای پیاده سپاه کوفه بود. او حتی پس از واقعه عاشورا به شکرانه قتل امام، مسجد ساخت و بعدها فرمانده شرطههای کوفه شد. هم رئیس شرطههای مختار بود و هم مختار را کشت. ۹۳ سال عمر کرد و سرانجام هم به مرگ طبیعی مرد.
عمرو بن حجاج، یکی دیگر از آنهایی است که برای امام نامه نوشت. او از قبیله مذجح است که در تاریخ، این افتخار را داشت که در زمان پیامبر، میزبان امام علی باشد و بزرگانی چون هانی و مالک اشتر به خود میدید. پس از گردن زدن مسلم، عبیدالله، هانی را هم در بازار کوفه گردن زد و این شد که عمرو بن حجاج، قیام مذجحیان را ترتیب داد تا پیش از ورود امام به کوفه، یکی از بزرگترین قبایلی که با ایشان بیعت کرده و برای ایشان نامه نوشته بودند، علیه عبید الله قیام کنند.
ولی سرانجامش چه شد؟ خونخواهِ بزرگِ قبیله مذجح که برای فتح دارالاماره کوفه لشکر کشیده بود، با همان لشکر و کیسههای زر بسیار، راهی کربلا شد و فرماندهی جناح راست سپاه کوفه را در روز عاشورا به عهده گرفت.
اما در میان همه این روسیاهان عالم، چهره نمادین بزرگی هست که شرح جوانمردی و غیرتش بر همه نامردیها میچربد؛ کسی که در روز عاشورا در برابر سپاه عمر سعد قرار گرفت و گفت:
انی انا الحر و ماوی الضیف اضرب فی اعناقکم بالسیف
عن خیر من حل بارض الخیف اضربکم و لا اری من حیف
مردی از قبیله بنی تمیم که یکی از شاخههای مهم قبیله قریش در عراق است. پس از عمر سعد، مهمترین شخصیت کوفه بود و همین هم باعث شد تا نخستین گروهی باشد که به دستور وی به سوی کاروان امام میروند و راه را بر ایشان میبندد و کاروان امام را تا کربلا همراهی میکند.
شرح آنچه در منزل «قصر بنی مقاتل» رخ داد و جوانمردی امام در سیراب ساختن حر و لشکرش را دیگر همه از بریم و همین هم باعث شد تا حر آزاده، صبح عاشورا به لشکر امام (ع) بپیوندد. حر در برزخ تردید جهت یافت، تا اینکه در روز واقعه، دل را همه در گرو حق نهاد و امن دنیا را به دنیاییان واگذاشت. حر بودن، آزاد شدن از مقام بندگی است؛ بندگی زر و زیور و تزویر.
سه شنبه 91/8/30