• امروز جمعه 28 ارديبهشت 1403
  •  
     

     


     
     
     
     
     
     
    دوشنبه, 14 فروردين 1391 08:05

    واقعه جنگ جمل

    نوشته شده توسط 
    امتیاز دادن به مطلب
    (0 آرا)


    مقدمات جنگ جمل

    هجوم بى سابقه ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏از مهاجرين وانصار براى بيعت‏با على -عليه السلام ودرخواست اعاده حكومت‏حق وعدالت، سبب شد كه امام زمام امور را به دست‏بگيرد تا مطابق سنن وقوانين اسلامى با مردم رفتار كند.

    روش امام -عليه السلام در تقسيم بيت المال خشم گروهى را برانگيخت; گروهى كه پيوسته از عدالت واحياى سنتهاى حسنه ناراحت مى‏شوند وخواهان تبعيض واشباع غرايز وخواسته هاى نفسانى ونامحدود خود هستند.

    امام -عليه السلام در دوران حكومت پنجساله خود با سه گروه سركش رو به رو شد كه ياغيگرى وعصيان آنان حد ومرزى نداشت وخواسته اى جز تجديد اوضاع حكومت عثمان وبذل وبخششهاى بى جهت واسرافكارى وامضاء وتثبيت‏حكومت افراد نالايق وخود خواه مانند معاويه وتحكيم فرمانروايى استانداران حكومت پيشين ومانند اينها نداشتند.

    در اين نبردها كه خون برادران مسلمان ريخته شد، گروهى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه «بدرى‏» و«احدى‏» بودند، يعنى در حساسترين لحظات تاريخ اسلام در ركاب پيامبر اكرم شمشير زده بودند، اين بار در ركاب خليفه وجانشين راستين او به نبرد پرداختند ودر پيشبرد اهداف امام -عليه السلام جان خود را از دست دادند.

    گذشته از اين، وقت گرانبهاى امام -عليه السلام كه بايد در تربيت افراد وهدايت امت وتعليم معارف اسلامى صرف مى‏شد، در دفع اين سه گروه كه سد راه اهداف مقدس آن حضرت بودند مصرف گرديد وسرانجام پيش از آنكه امام به هدف نهايى خود، كه ايجاد يك حكومت جهانى بر اساس اصول وسنن اسلامى بود، برسد خورشيد حكومت وى پس از پنج‏سال نور افشانى غروب كرد وحكومت اسلامى، پس از درگذشت وى، به صورت سلطنت موروثى در آمد وفرزندان اميه وعباس آن را دست‏به دست گردانيدند وحكومت اسلامى به صورت يك آرزو در دلهاى مؤمنان باقى ماند.

    اين سه گروه عبارت بودند از:

    1- «ناكثان‏» يا گروه پيمانشكن. سردمداران اين گروه، خصوصا طلحه وزبير، كه در پوشش احترام عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وكمكهاى بى دريغ بنى اميه، كه در حكومت امام -عليه السلام دستشان از همه جا كوتاه شده بود، سپاهى گران براى تصرف كوفه وبصره ترتيب دادند وخود را به بصره رسانده وآنجا را تصرف كردند. امام -عليه السلام به تعقيب آنان پرداخت ونبردى ميان طرفين برپا شد كه در آن طلحه و زبير كشته شدند وسپاه آنان متفرق شد وگروهى از آنان به اسارت در آمدند كه بعدا مورد بخشش امام -عليه السلام قرار گرفتند.

    2- «قاسطان‏» يا گروه ستمگر وبيرون از جاده حقيقت.رئيس اين گروه معاويه بود كه، با خدعه وحيله وآفريدن حوادث فريبنده، قريب دو سال وبلكه تا پايان عمر امام، فكر آن حضرت را به خود مشغول ساخت ونبرد صفين، در منطقه اى ميان عراق وشام، بين او وعلى -عليه السلام رخ داد كه در آن خون متجاوز از صد هزار مسلمان ريخته شد ولى امام -عليه السلام به هدف نهايى خود نرسيد، هرچند معاويه در منطقه شام منزوى شد.

    3- «مارقان‏» يا گروه خارج از دين. اين جميعت همان گروه «خوارج‏» است.آنان تا پايان نبرد صفين در ركاب على -عليه السلام بودند وبه نفع آن حضرت شمشير مى‏زدند، ولى كارهاى فريبنده معاويه سبب شد كه آنان بر امام خود بشورند وگروه سومى تشكيل دهند كه بر ضد امام ومعاويه، هر دو باشد.خطر اين گروه بر اسلام ومسلمين وبر حكومت امام -عليه السلام بيش ازدو گروه نخست‏بود على -عليه السلام با اين گروه در منطقه اى به نام «نهروان‏» رو به رو شد وجمع آنان را متفرق ساخت ونزديك بود كه بار ديگر خود را براى برانداختن ريشه فساد وطاغوت شام آماده كند كه به دست‏يكى از خوارج از پاى در آمد وشربت‏شهادت نوشيد وانسانيت‏يكى از شريفترين وعزيزترين مردان خود را واسلام شايسته ترين فرد پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از دست داد وماه حكومت عدل اسلامى تا ظهور حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - در محاق فرو رفت.

    امام -عليه السلام پيش از آنكه با اين حوادث جانكاه روبه رو گردد از وقوع آنها آگاه بود. به اين جهت، وقتى پس از قتل عثمان، انقلابيون به خانه على -عليه السلام ريختندو از او درخواست كردند كه دست‏بيعت‏به آنان بدهد فرمود:

    «دعوني و التمسوا غيري فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول‏».(1)

    مرا رها كنيد وسراغ ديگرى برويد كه ما با حوادثى رو به رو هستيم كه چهره هاى گوناگونى دارد; حوادثى كه دلها وخردها هرگز توانايى تحمل آنها را ندارد.

    يكى از منابع آگاهى امام -عليه السلام از اين حوادث جانكاه در دوران زمامدارى خود، گزارش پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم از آن رويداد ها بود. محدثان اسلامى از پيامبر اكرم نقل كرده‏اند كه آن حضرت به على -عليه السلام چنين گفت:

    «يا علي تقاتل الناكثين و القاسطين و المارقين‏».(2)

    على! تو با پيمانشكنان وستمگران وخارجان از دين خواهى جنگيد.

    اين حديث‏به صورتهاى مختلف، كه همگى حاكى از يك مضمون اند، در كتابهاى حديث وتاريخ نقل شده است وصورت روشن آن همان است كه گذشت.

    نه تنها على -عليه السلام از وجود چنين حوادث خونين واسفبارى آگاه بود، بلكه سردمداران ناكثان، كه در تاريخ از آنان به «اصحاب جمل‏» نام مى‏برند، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سخنانى در باره نبرد خود با على -عليه السلام شنيده بودند وپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شخصا به زبير وعايشه در اين باره سخت هشدار داده بود.ولى متاسفانه شيفتگى به حكومت چنان ايشان را مفتون آمال مادى زودگذر ساخته بود كه هرگز به خود اجازه بازگشت نمى‏دادند و راهى را كه سرانجام آن عصيان وگناه وخشم الهى بود در پيش گرفتند ورفتند. سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در باره حادثه جمل در محل مناسب خود يادآور خواهيم شد.

    بسيار جاى تاسف است كه در دوران شكوفايى اسلام وهنگامى كه حق به محور خود باز گشته وزمام امور را مردى كه از روز نخست‏براى زمامدارى ورهبرى تربيت‏شده بود به دست گرفته بود وانتظار مى‏رفت كه در اين فصل از زندگى اسلام پيشرفت معنوى ومادى عظيمى نصيب مسلمانان گردد وحكومت اسلامى به طور كامل به دست تواناى امام -عليه السلام تجديد شود تا حكومت او نمونه بارز ونسخه كاملى براى آينده باشد، گروهى فرصت طلب به مخالفت‏با امام -عليه السلام برخاستند وعلم نبرد را بر ضد آن حضرت برافراشتند. امام -عليه السلام در يكى از خطبه هاى خود از اين پيشامد اظهار تاسف كرده ومى‏گويد:

    «فلما نهضت‏بالامر نكثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون.كانهم لم يسمعوا كلام الله يث‏يقول: تلك الدار الآخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين . بلى و الله لقد سمعوها و وعوها و لكنهم حليت الدنيا في اعينهم وراقهم زبرجها».(3)

    وقتى به اداره امور بپا خاستم، جمعى بيعت مرا شكستند وگروهى از آيين خدا بيرون رفتند وگروهى ديگر از جاده حق خارج شدند. گويا آنان سخن خدا را نشنيده‏اند كه فرمود:«آن سراى جاودانى از آن كسانى است كه سركش نباشند ودر روى زمين فساد نكنند».بلى، به خدا سوگند آنان شنيده بودند وحفظ كرده بودند، ولى دنيا در ديدگان آنان آراسته شد وزيور آن ايشان را فريفت.

    عذر كودكانه!

    گروه پيمانشكن، يعنى طلحه وزبير وپيروان آن دو، با آنكه با امام -عليه السلام در روز روشن بيعت كرده بودند وفشار افكار عمومى وهجوم مهاجرين وانصار آنان را به بيعت واداشته بود، با اين حال،در هنگام برافراشتن پرچم مخالفت مدعى شدند كه ما بر حسب ظاهر وزبانى بيعت كرده بوديم وهرگز از صميم دل به حكومت على راى نداده بوديم.

    امام -عليه السلام در يكى از سخنرانيهاى خود در پاسخ آنان چنين مى‏گويد:

    «فقد اقر بالبيعة و ادعى الوليجة فليات عليها بامر يعرف و الا فليدخل فيما خرج منه‏».(4)

    او به بيعت‏خود اعتراف كرده ولى مدعى است كه در باطن خلاف آن را پنهان داشته بود. او بايد بر اين مطلب شاهد وگواه بياورد يا آنكه به بيعت‏خود بازگردد.

    نفاق ودو رويى

    طلحه وزبير به حضور امام -عليه السلام رسيدند وگفتند:ما با تو بيعت كرديم كه در رهبرى باتو شريك باشيم. امام شرط آنان را تكذيب كرد وگفت: شما با من بيعت كرديد كه مرا در وقت ناتوانى كمك كنيد.(5)

    ابن قتيبه در كتاب «خلفا» شرح مذاكره آنان را با امام -عليه السلام نقل كرده است. او مى‏گويد: آنان رو به على كردند وگفتند:مى دانى كه ما بر چه اساسى با تو بيعت كرديم؟ امام فرمود:چرا مى‏دانم; شما بر اساس اطاعت از من بيعت كرديد، همان طور كه بر اين اساس با ابوبكر وعمر بيعت كرديد.

    زبير گمان داشت كه امام -عليه السلام فرمانروايى عراق را به وى واگذار مى‏كند، همان طور كه طلحه مى‏پنداشت كه حكومت‏يمن از آن او خواهد بود.(6) ولى روش امام -عليه السلام در تقسيم بيت المال واعزام ديگران به اداره امور استانهاى اسلامى، آنان را از نيل به آرزويشان محروم ساخت. لذا نقشه كشيدند كه از مدينه فرار كنند ودست‏به توطئه بر ضد امام -عليه السلام بزنند. پيش از فرار، زبير در مجمع عمومى قريش چنين اظهار كرد:آيا اين است‏سزاى ما؟ ما بر ضد عثمان قيام كرديم ووسيله‏قتل او را فراهم ساختيم، در حالى كه على در خانه نشسته بود.وقتى زمام كار را به دست گرفت، كار را به ديگران واگذار كرد.(7)

    ريشه قيام ناكثان

    طلحه وزبير از اينكه در حكومت على -عليه السلام به استاندارى منطقه اى منصوب شوند مايوس ونوميد شدند. از طرف ديگر، از جانب معاويه به هر دو نفر نامه اى، تقريبا به يك مضمون، رسيد كه آنان را به «امير المؤمنين‏» توصيف كرده وياد آور شده بود كه از مردم شام براى آن دو بيعت گرفته است وبايد هرچه زودتر شهرهاى كوفه وبصره را اشغال كنند، پيش از آنكه فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود وشعار آنان در همه جا اين باشد كه خواهان خون عثمان هستند ومردم را بر گرفتن انتقام او دعوت كنند.

    اين دو صحابى ساده لوح فريب نامه معاويه را خوردند وتصميم گرفتند كه از مدينه به مكه بروند ودر آنجا به گرد آورى افراد وساز وبرگ جنگ بپردازند. آنان در اجراى نقشه فرزند ابوسفيان به حضور امام -عليه السلام رسيدند وگفتند:ستمگريهاى عثمان را در امور مربوط به ولايت وحكومت مشاهده كردى وديدى كه وى جز به بنى اميه به كسى نظر وتوجه نداشت. اكنون كه خدا خلافت را نصيب تو ساخته است ما را به فرمانروايى بصره وكوفه منصوب كن. امام -عليه السلام فرمود:آنچه خدا نصيب شما فرموده است‏به آن راضى باشيد تا من در اين موضوع بينديشم. آگاه باشيد كه من افرادى را براى حكومت مى‏گمارم كه به دين وامانت آنان مطمئن واز روحيات آنان آگاه باشم.

    هر دو نفر با شنيدن اين سخن، بيش از پيش مايوس شدند; چه امام -عليه السلام آب پاكى روى دست آنان ريخت ودريافتند كه آن حضرت به آن دو اعتماد ندارد. لذا جهت‏سخن را دگرگون كردند وگفتند: پس اجازه بده ما مدينه را به قصد عمره ترك كنيم. امام -عليه السلام فرمود:در پوشش عمره هدف ديگرى داريد. آنان به خدا سوگند ياد كردند كه غير عمره هدف ديگرى ندارند.امام -عليه السلام فرمود: شما در صدد خدعه وشكستن بيعت هستيد. آنان سوگند خود را تكرار كردند وبار ديگر با امام بيعت نمودند. وقتى آن دو خانه على -عليه السلام راترك كردند، امام به حاضران در جلسه فرمود: مى‏بينم كه آنان در فتنه اى كشته مى‏شوند.برخى از حضار گفتند: ازمسافرت آنان جلوگيرى كن.امام -عليه السلام فرمود: بايد تقدير وقضاى الهى تحقق پذيرد.

    ابن قتيبه مى‏نويسد:

    هر دو پس از خروج از خانه على در مجمع قريش گفتند: اين پاداش ما بود كه على به ما داد! ما بر ضد عثمان قيام كرديم ووسيله قتل او را فراهم ساختيم، در حالى كه على در خانه خود نشسته بود.حال كه به خلافت رسيده است ديگران را بر ما ترجيح مى‏دهد.

    طلحه وزبير با آنكه سوگندهاى شديدى در خانه امام -عليه السلام ياد كرده بودند، پس از خروج از مدينه در ميان راه مكه به هر كس رسيدند بيعت‏خود را با على -عليه السلام انكار كردند.(8)

    بازگشت عايشه از نيمه راه مدينه به مكه

    پيشتر گذشت كه در هنگام محاصره خانه عثمان از طرف انقلابيون مصرى وعراقى، عايشه مدينه را به عزم حج ترك گفت ودر مكه بود كه خبر قتل عثمان را شنيد ولى خبر نرسيد كه مسئله خلافت پس از قتل خليفه به كجا منجر شد. از اين جهت تصميم گرفت كه مكه را به عزم مدينه ترك گويد.

    در مراجعت از مكه، در منزلى به نام «سرف‏»، با مردى به نام ابن ام كلاب ملاقات كرد واز اوضاع مدينه پرسيد. وى گفت كه محاصره خانه خليفه هشتاد روز به طول انجاميد وسپس او را كشتند وبعد از چند روز با على -عليه السلام بيعت كردند.

    وقتى عايشه از اتفاق مهاجرين وانصار بر بيعت‏با امام آگاه شد سخت‏برآشفت وگفت: اى كاش آسمان بر سرم فرو مى‏ريخت.سپس دستور داد كه كجاوه او را به سوى مكه بازگردانند، در حالى كه نظر خود را در باره‏عثمان دگرگون كرده بود ومى‏گفت: به خدا سوگند،عثمان مظلوم كشته شده است ومن انتقام او را از قاتلان او مى‏ستانم.

    آن مرد گزارشگر رو به او كرد وگفت: تو نخستين كسى بودى كه به مردم مى‏گفتى عثمان كافر شده است وبايد او را كه، از حيث قيافه، شبيه نعثل يهودى است‏بكشند. اكنون چه شده كه از سخن نخست‏خود بازگشتى؟ وى در پاسخ، به سان كسى كه تير در تاريكى رها كند، گفت: قاتلان عثمان او را توبه دادند وسپس كشتند. در باره عثمان همه سخن مى‏گفتند ومن نيز مى‏گفتم، اما سخن اخير من بهتر از سخن پيشين من است.

    آن مرد در بى پايگى پوزش عايشه، اشعارى چند سرود كه ترجمه برخى از ابيات آن چنين است:

    به قتل خليفه فرمان دادى وبه ما گفتى كه او از دين خدا خارج شده است. مسلم است كه ما در كشتن او به فرمان تو گوش كرديم، ازاين رو، قاتل او نزد ما كسى است كه فرمان به قتل او داده است!

    عايشه در برابر مسجد الحرام از كجاوه پياده شد وبه حجر اسماعيل رفت وپرده اى در آنجا آويخت. مردم دور او گرد مى‏آمدند واو خطاب به آنان مى‏گفت: مردم!عثمان به ناحق كشته شده است ومن انتقام خون او را مى‏گيرم.(9)

    پايگاه مخالفان امام(ع)

    پس از قتل عثمان وبيعت مردم با امام -عليه السلام، سرزمين مكه مركز مخالفان آن حضرت به شمار مى‏رفت وافرادى كه با على -عليه السلام مخالف بودند يا از دادگرى او مى‏ترسيدند، خصوصا فرمانداران واستانداران عثمان كه مى‏دانستند امام دارايى آنان را مصاده مى‏كند وآنان را به سبب خيانتهايى كه مرتكب شده‏اند بازخواست‏خواهد كرد، همه وهمه در مكه در پوشش حرمت‏حرم خدا گرد آمدند ونقشه نبرد جمل را طرح كردند.

    هزينه جنگ جمل

    هزينه جنگ جمل را استانداران عثمان، كه در دوران حكومت او بيت المال را غارت كرده وثروت هنگفتى به دست آورده بودند، پرداختند وهدف اين بود كه دولت جوان على -عليه السلام را سرنگون كنند واوضاع به حال سابق باز گردد.

    اسامى برخى از افرادى كه هزينه كمرشكن اين نبرد را تامين كردند عبارت است از:

    1- عبد الله بن ابى ربيعه، استاندار عثمان در صنعاى يمن. او از صنعا به منظور كمك به عثمان خارج شد وچون در نيمه راه از قتل او آگاه گرديد به مكه بازگشت.وقتى شنيد كه عايشه مردم را براى گرفتن انتقام خون عثمان دعوت مى‏كند وارد مسجد شد ودر حالى كه روى تخت نشسته بود فرياد زد:هركس كه بخواهد براى گرفتن انتقام خون خليفه در اين جهاد شركت كند من هزينه رفتن او را تامين مى‏كنم. او گروه كثيرى براى شركت در نبرد مجهز كرد.

    2- يعلى بن اميه، يكى از فرمانداران سپاه عثمان. وى به پيروى از عبد الله پول هنگفتى در اين راه خرج كرد. او ششصد شتر خريد(10) ودر بيرون مكه آماده حركت‏ساخت وگروهى را بر آن حمل كرد وده هزار دينار در اين راه پرداخت.

    وقتى امام -عليه السلام از بذل وبخشش يعلى آگاه شد فرمود:فرزند اميه ده هزار دينار را از كجا آورده است؟ جز اين است كه از بيت المال دزديده است؟به خدا سوگند، اگر به او وفرزند ابى ربيعه دست‏يابم ثروت آنان را مصادره مى‏كنم وجزو بيت المال قرار مى‏دهم.(11)

    3- عبد الله بن عامر، استاندار بصره. او با اموال زيادى از بصره به مكه فرار كرده بود وهم او بود كه نقشه تصرف بصره را طرح كرد وطلحه وزبير وعايشه را به باز پس گرفتن اين استان تشويق نمود.(12) در مكه استانداران فرارى عثمان دور هم گرد آمده بودند وعبد الله بن عمر وبرادر او عبيد الله، همچنين مروان بن حكم وفرزندان عثمان و غلامان او وگروهى از بنى اميه به آنان پيوسته بودند. (13) با اين همه، نداى اين گروه ودعوت آنان كه چهره هايى شناخته شده بودند توده مردم را از مكه ونيمه راه براى قيام بر ضد امام‏عليه السلام تحريك نمى‏كرد. ازاين جهت، ناچار بودند كه در كنار نيروهاى عادى، كه با بذل وبخشش استاندارهاى بر كنار شده عثمان وبنى اميه فراهم شده بود، تكيه گاه معنوى نيز داشته باشند واز اين راه، عواطف دينى اعرابى را كه در مسير راه زندگى مى‏كردند تحريك كنند. ازاين جهت، از عايشه وحفصه دعوت كردند كه رهبرى معنوى اين گروه را به عهده بگيرند وبا آنان به سوى بصره حركت كنند.

    درست است كه عايشه از لحظه ورود به مكه پرچم مخالفت‏با على -عليه السلام را برافراشته بود، ولى هرگز براى اجراى نظر مخالف خود نقشه اى نداشت وهرگز در فكر او خطور نمى‏كرد كه رهبرى لشگرى را برعهده بگيرد ورهسپار بصره شود. لذا هنگامى كه زبير فرزند خود عبد الله را كه خواهرزاده عايشه بود روانه خانه او كرد، تا عايشه را براى قيام ورفتن به بصره تشويق كند. وى در پاسخ درخواست عبد الله گفت:من هرگز به مردم دستور قيام نداده ام. من به مكه آمده ام كه به مردم اعلام كنم كه امام آنان چگونه كشته شده است واين كه گروهى، با اينكه خليفه را توبه دادند او را كشته اند، تا مردم خود بر ضد كسانى قيام كنند كه بر او شوريدند واو را كشتند وزمام امور را بدون مشورت به دست گرفتند.

    عبد الله گفت:اكنون كه نظر تو در باره على وقاتلان عثمان چنين است چرا از مساعدت وكمك بر ضد على باز مى‏نشينى؟در حالى كه گروهى از مسلمانان آمادگى خود را براى قيام اعلام كرده اند. عايشه در پاسخ گفت:صبر كن در اين موضوع كمى فكر كنم. عبد الله از فحواى سخنان او احساس رضايت كرد. لذا در بازگشت‏به خانه، به زبير وطلحه وعده داد كه ام‏المؤمنين درخواست ما را اجابت كرد. وبراى تحكيم مطلب، فرداى آن روز به نزد عايشه رفت وموافقت قطعى وصريح او را به دست آورد وبراى ابلاغ آن منادى گروه، در مسجد وبازار، خروج عايشه را با طلحه وزبير اعلام كرد وبدين سان مسئله قيام بر ضدعلى -عليه السلام وانديشه تصرف بصره قطعى شد.(14)

    طبرى متن نداى خروج كنندگان را چنين نقل مى‏كند:

    آگاه باشيد كه ام المؤمنين وطلحه وزبير عازم بصره هستند.هركس مى‏خواهد اسلام را عزيز گرداند وبا كسانى كه خون مسلمانان را حلال شمرده‏اند نبرد كند وآن كس كه مى‏خواهد انتقام خون عثمان را بازستاند با اين گروه حركت كند وهركس مركب وهزينه رفتن ندارد، اين مركب او واين هزينه مسافرت او.(15)

    بازيگران صحنه سياست‏براى تحريك بيشتر عواطف دينى مردم به سراغ حفصه همسر ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز رفتند. وى گفت: من تابع عايشه هستم.اكنون كه او آماده مسافرت است، من نيز آمادگى خود را اعلام مى‏كنم. اما وقتى آماده رفتن شد برادرش عبد الله او را از مسافرت بازداشت وحفصه به عايشه پيام فرستاد كه: برادرم مرا از همراهى با شما جلوگيرى كرد.

    پى‏نوشتها:

    1- تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏156.

    2- مستدرك الوسائل، ج‏3، ص 140.

    3- نهج البلاغه، خطبه‏4.

    4- نهج البلاغه، خطبه 8.

    5- همان، كلمات قصار شماره 198.

    6و7- تاريخ خلفا، طبع مصر، ج‏1، ص‏49.

    8- تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏163; الامامة والسياسة، ج‏1، ص‏49; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج‏1، صص 232- 231.

    9- تاريخ طبرى، ج‏3، ص 172.

    10- تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏166.

    11- الجمل، صص 124-123.وبه نقل ابن قتيبه(خلفا، ص‏56) وى 60 هزار دينار در اختيار زبير و40 هزار دينار در اختيار طلحه نهاد.

    12- الامامة والسياسة، ج‏1، ص 55; تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏166.

    13- الجمل، ص‏121.

    14-الجمل،ص‏123.

    15- تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏167.

    فروغ ولايت ص‏391

    آيت الله شيخ جعفر سبحانى

    واقعه جنگ جمل


    حضرت علی علیه السلام در نخستین روزهای حكومت خویش، مشغول پاكسازی محیط جامعه اسلامی از حكام خود كامه ای شد كه بیت المال مسلمانان را تیول خویش قرار داده، بخش مهمی از آن را به صورت گنج در آورده بودند و بخش دیگر را در راه مصالح شخصی خود مصرف می كردند و هر كدام در گوشه ای، حاكمی خود مختار و غارتگر شده بودند.

    همزمان با این پاكسازی ، عده ای از اصحاب توقع داشتند كه حضرت مسئولیت هایی از حكومت را به آنان بسپارد. از جمله طلحه و زبیر را می توان نام برد. آنان از این كه در حكومت علی علیه السلام به استانداری منطقه ای منصوب شوند ناامید شدند. از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر آنان نامه ای، به یك مضمون رسید كه آنان را " امیرالمومنین" خوانده  و یادآور شده بود كه از مردم شام برای آن دو بیعت گرفته است و باید هر چه زودتر شهرهای كوفه و بصره را اشغال نمایند، پیش از آن كه فرزند ابوطالب بر آن دوشهرمسلط شود و شعار آنان در همه جا این باشد كه خواهان خون عثمان هستند و مردم را برگرفتن انتقام او دعوت كنند ، این دو صحابی ساده لوح، فریب نامه معاویه را خوردند و تصمیم گرفتند كه از مدینه به مكه بروند و در آنجا به گردآوری افراد وساز و برگ جنگ بپردازند. آنان برای اجرای نقشه معاویه به حضور امام علیه السلام رسیدند و گفتند: ستمگری های عثمان را درامورمربوط به ولایت و حكومت مشاهده كردی و دیدی كه وی جز به بنی امیه به كسی نظر و توجه نداشت. اكنون كه خدا خلافت را نصیب تو ساخته است ، ما را به فرمانروایی بصره وكوفه منصوب نما. امام فرمود: آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن راضی باشید تا من در این موضوع بیندیشم. آگاه باشید كه من افرادی را برای حكومت می گمارم كه به دین و امانت آنان مطمئن و از روحیات آنان آگاه باشم."

    طلحه و زبیربا شنیدن این سخن، بیش از پیش مأیوس شدند، چرا كه امام اعلام كرده بود كه به آن دواعتماد ندارد. لذا جهت سخن را دگرگون كردند و گفتند: پس اجازه بده ما مدینه را به قصد عمره ترك كنیم. امام علیه السلام فرمود:" در پوشش عمره هدف دیگری دارید؟" آنان به خدا سوگند یاد كردند كه غیر از انجام عمره هدف دیگری ندارند. امام فرمود:" شما در صدد خدعه و شكستن بیعت هستید. آنان سوگند خود را تكرار كردند و بار دیگر با امام بیعت نمودند. وقتی آن دو خانه علی علیه السلام را ترك كردند، امام  به حاضران در جلسه فرمود:" می بینم كه آنان در فتنه ای كشته می شوند."(1)

    ابن قتیبه می نویسد:

    " هر دو پس از خروج از خانه علی در مجمع قریش گفتند:" این پاداش ما بود كه علی به ما داد! ما بر ضدعثمان قیام كردیم و وسیله قتل او را فراهم ساختیم، در حالیكه علی در خانه خود نشسته بود. حال كه به خلافت رسیده است دیگران را بر ما ترجیح می دهد.

    طلحه و زبیر با آن كه سوگندهای شدیدی در خانه امام علیه السلام یاد كرده بوند، پس از خروج از مدینه در میان راه مكه به هر كس رسیدند، بیعت خود را با علی علیه السلام انكار كردند.(2)

    بازگشت عایشه از نیمه راه مدینه به مكه

    درهنگام محاصره خانه عثمان از طرف انقلابیون مصری و عراقی، عایشه مدینه را به عزم حج ترك گفت و در مكه بود كه خبر قتل عثمان را شنید ، ولی خبر نرسید كه مسئله خلافت پس از قتل خلیفه به كجا منجر شد. از این جهت تصمیم گرفت كه مكه را به عزم مدینه ترك گوید.

    در مراجعت از مكه، در منزلی به نام" سرف " با مردی به نام "ابن ام كلاب"ملاقات كرد و از اوضاع مدینه پرسید. وی  گفت كه محاصره خانه خلیفه هشتاد روز به طول انجامید و سپس او را كشتند و بعد از چند روز با علی علیه السلام بیعت كردند.

    وقتی عایشه از اتفاق مهاجرین و انصار بر بیعت با امام آگاه شد، سخت برآشفت و گفت: ای كاش آسمان برسرم فرو می ریخت. سپس دستور داد كه كجاوه او را به سوی مكه باز گردانند، در حالی كه نظر خود را درباه عثمان دگرگون كرده بود و می گفت: به خدا سوگند، عثمان، مظلوم كشته شده است و من انتقام او را از قاتلان او می ستانم.

    آن مرد ِ گزارشگر به او گفت: تو نخستین كسی بودی كه به مردم می گفتی عثمان كافر شده است و باید اورا بكشند. اكنون چه شده كه از سخن نخست خود بازگشتی ؟ وی در پاسخ گفت: " قاتلان عثمان او را توبه دادند و سپس كشتند. درباره عثمان همه سخن می گفتند و من نیز می گفتم، اما سخن اخیر من بهتر از سخن پیشین من است."(3)


    پایگاه مخالفان امام علیه السلام

    پس از قتل عثمان و بیعت مردم با امام، سرزمین مكه مركز مخالفان آن حضرت به شمار می رفت و افرادی كه با علی علیه السلام مخالف بودند یا از دادگری او می ترسیدند ، خصوصاً فرمانداران و استانداران عثمان كه می دانستند امام دارایی آنان را مصادره می كند و آنان را به سبب خیانت هایی كه مرتكب شده اند بازخواست خواهد كرد، همه و همه در مكه در پوشش حرمت حرم خدا گرد آمدند و نقشه نبرد جمل را طراحی نمودند.


    هزینه جنگ جمل

    هزینه جنگ جمل را استانداران عثمان، كه در دوران حكومت او بیت المال را غارت كرده و ثروت هنگفتی به دست آورده بودند، پرداختند و هدف این بود كه دولت جوان علی علیه السلام را سرنگون كنند و اوضاع به حال سابق باز گردد.

    اسامی برخی از این افراد عبارت است از:

    1- عبدالله ابی ربیعه، استاندارعثمان در صنعای یمن. او از صنعا به منظور كمك به عثمان خارج شد. و چون در نیمه راه از قتل او آگاه گردید به مكه بازگشت. وقتی شنید كه عایشه مردم را برای گرفتن انتقام خون عثمان دعوت می كند ، وارد مسجد شد و در حالی كه روی تخت نشسته بود فریاد زد: هر كس كه بخواهد برای گرفتن انتقام خون خلیفه در این جهاد شركت كند من هزینه رفتن او را تامین می كنم . او گروه كثیری را برای شركت در نبرد مجهز كرد.

    2- یعلی بن امیه، یكی از فرمانداران سپاه عثمان. وی به پیروی از عبدالله پول هنگفتی در این راه خرج كرد. او ششصد شتر خرید(4) و در بیرون مكه آماده حركت ساخت و گروهی را بر آن حمل كرده و ده هزار دینار در این راه پرداخت.

    وقتی امام از بذل و بخشش " یعلی" آگاه شد فرمود: فرزند امیه ده هزار دینار را از كجا آورده است؟ جز این است كه از بیت المال دزدیده است؟ به خدا سوگند، اگر به او و فرزند ابی ربیعه دست یابم ثروت آنان را مصادره می كنم و جزء  بیت المال قرار می دهم.(5)

    طبری متن ندای خروج كنندگان را چنین نقل می كند:

    " آگاه باشید كه ام المؤمنین و طلحه و زبیر ، عازم بصره هستند. هر كس می خواهد اسلام را عزیز گرداند و با كسانی كه خون مسلمانان را حلال شمرده اند، نبرد كند و آن كس كه می خواهد انتقام خون عثمان را بازستاند با این گروه حركت كند و هر كس مركب و هزینه رفتن ندارد، این مركب او و این هزینه مسافرت او. " (6)

    شهادت دروغ

    بالاخره سپاه آماده حركت شد و به راه افتاد. در راه به سرزمینی به نام "حوأب" رسیدند. وقتی عایشه از نام سرزمین آگاه شد به فرزند طلحه گفت: من باید برگردم، زیرا رسول خدا روزی در میان همسران خود كه من نیز در جمع آنها بودم فرمود:" می بینم كه یكی از شما از سرزمین " حوأب" می گذرد و سگان آنجا براو پارس می كنند." سپس رو به من كرد وفرمود:" حمیرا ، مبادا توآن زن باشی." در این هنگام فرزند طلحه درخواست ادامه مسیر را كرد ولی مؤثر نیفتاد. خواهر زاده او، عبدالله بن زبیر، منافقانه سوگند یاد كرد كه نام این سرزمین " حوأب " نیست. ما حوأب را اول شب پشت سر نهاده ایم . این نوع شهادت دروغ، در نوع خود، در تاریخ اسلام بی سابقه است. پس كاروانیان به مسیر خود ادامه دادند و در نزدیكی بصره برای تسخیر این شهر، كه عثمان بن حنیف از طرف علی علیه السلام استاندار آنجا بود، فرود آمدند.(7)

    پی كردن جمل

    واقعه جمل در دهم جمادی الثانی سال سی و ششم هجری قمری، رخ داد و هنوز آفتاب غروب نكرده بود كه آتش نبرد با افتادن جمل عایشه وسرنگون شدن كجاوه او به پایان رسید. جمل عایشه برای نیل به مقاصد شوم به كارگرفته شده بود و با گذاردن هودج  عایشه بر آن، نوعی قداست به آن بخشیده بودند. سپاه بصره در حفاظت و بر پا نگاه داشتن آن كوشش ها كرد و دست های زیادی در راه آن دادند. هر دستی كه قطع می شد، دست دیگری زمام شتر را می گرفت . اما سرانجام زمام شتر بی صاحب ماند و دیگر كسی حاضر نبود كه آن را به دست بگیرد. در این هنگام فرزند زبیر زمام آن را به دست گرفت، ولی مالك اشتر با هجوم بر وی او را نقش بر زمین كرد و مردم از اطراف شتر عایشه پراكنده شدند. امام علیه السلام برای اینكه دشمن با دیدن شتر بار دیگر به سوی او بازنگردند، فرمان پی كردن جمل را صادر كرد. پس،شتر به زمین خورد و كجاوه سرنگون گردید. علی علیه السلام خود را به كجاوه عایشه رسانید وفرمود: " ای عایشه، آیا رسول اكرم صلی الله علیه و آله تو را به این كار سفارش كرده بود؟" او در پاسخ امام گفت:" ای اباالحسن، حال كه پیروز شدی ، مرا ببخش"(8)

    حضرت علی علیه السلام پس از جنگ ، عایشه را به همراه برادرش محمدبن ابی بكر و تعدادی از زنان كه مبدل به لباس مردانه بودند راهی مكه نمود.

    عایشه در حالی كه بر مركبی سوار می شد، گفت:" افتخار آفریدید و پیروز شدید، همانا تقدیر خدا انجام گرفتنی است."

    سرنوشت طلحه و زبیر نیز به مرگ ختم شد كه باعث تأسف حضرت علی علیه السلام شد.

    سپس امام علیه السلام باقی مانده روز را در میدان نبرد به سر برد و مردم بصره را دعوت كرد كه كشتگان خود را به خاك بسپارند. به نقل طبری، امام بركشتگان ناكثان از بصره و كوفه نمازگزارد وبر یاران خود كه جام شهادت نوشیده بودند نیز نماز گزارد و آنان را به خاك سپرد. سپس دستور داد كه تمام اموال مردم را به خودشان باز گردانند به جز اسلحه ای كه بر آنها علامت حكومت باشد.(9)

    و اینگونه بود كه ناكثان در جنگ با حضرت علی علیه السلام با شكست مواجه شدند.      

    پی نوشتها:

    1- فروغ ولایت، جعفر سبحانی، 396.

    2- الامامة و السیاسة، ج 1، ص 49.

    3- تاریخ طبری، ج 3، ص 172.

    4- همان، ص 166.

    5- الجمل، صص 124-123.

    6- تاریخ طبری، ج 3، ص 167.

    7- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 312.

    8- تاریخ طبری، ج 3، ص 539/ الجمل، ص 198-166.

    9- تاریخ طبری، ج 2، ص 543.

    تاکنون 1947 بار خوانده شده آخرین بروزرسانی: يكشنبه, 17 دی 1391 12:45
    واحد فرهنگی

    واحد فرهنگی شرکت مرکزی دفاتر خدمات زیارتی سراسر ایران - شمسا

    مطالب بیشتر در این مجموعه: « فلسفه اربعین حسینی حضرت زهرا(س) »

    افزودن نظر

    مواردي كه با ستاره(*) مشخص شده اند را حتما پر كنيد.