• امروز جمعه 2 آذر 1403
  •  
     

    شرکت شمسا

    مشكلات ناشی از ناامنی و نبود اماكن اقامتی و حمل‌ونقل، تغذیه‌ نامناسب و قیمت‌های كنترل‌نشده، سازمان حج و زیارت را بر آن داشت...
    ادامه...

     
     
     
     

     


     
     
    اخبار اخبار متفرقه شهید هزار چهره!!
     
     
     
     

    شهید هزار چهره!!

    نامه الکترونیک چاپ

    سید علی اندرزگو چریک سرخی که هر سپیده را با وضو از اقیانوس عظیم قرآن و نهج البلاغه آغاز می کرد و سرود صبح گاهش زیارت عاشورا بود . زین رو مجاهدی شد که نامش لرزه بر اندام شغالان امنیتی طاغوت می انداخت و تمامی آن دستگاه جهنمی را هراسان و ترسان به دنبال خویش می کشانید .
    اندرزگو یکی از تربیت یافتگان مکتب اهل بیت بود . شهیدی که در پیشرفت و ارتقای معارف این مکتب آنقدر پیش رفت تا به مرز شهادت رسید . سید علی اندرزگو در ظهر رمضان سال 1317 شمسی به دنیا آمد و در غروب رمضان سال 1357 شمسی به مولایش علی ( ع ) اقتدا کرد و با پیکری خونین به دیدار پروردگار شتافت . شهید اندرزگو از سن هفت سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس ششم در مدرسه فرخی درس خواند . دوازده ساله بود که در یک مغازه نجاری شروع بکار کرد و پس از کلاس ششم بنا به خواسته خودش به درس طلبگی پرداخت . او روزها کار میکرد و شبها درس می خواند از همان دوران نوجوانی فردی فوق العاده باهوش و مهربان بود و به همه محبت میکرد . شهید اندرزگو کسی بود که در سن 13 سالگی در خیابان فریاد میزد این چه مملکتی است ؟ این چه شاهی است ؟
    شهید اندرزگو مشهور به مرد هزار چهره
    اندرزگو در شروع دوره نوجوانی خویش با نواب صفوی و سایر همرزمانش همکاری را شروع میکند و از همان موقع هر شب به هئیت صادق امانی که در یکی از خیابانهای تهران بود میرود .
    او از بچه گی شیفته منبر رفتن و روضه خواندن بود . در منزل ایشان ایام خاصی را جهت سوگواری تعیین میکردند و ایشان همانند یک خطیب بالای منبر میرفت و سپس روضه میخواند . طبق نقل بستگان شهید او بسیار باهوش و بااستعداد بود و سعی میکرد با همه افراد خانواده خوش رفتاری و خوش کرداری پیشه کند .
    اندرزگو در تمام عمرش تی یک روز نمازش قضا نشد و از این نظر بسیار به مسائل وظایف دینی و شرعی اهمیت میداد . سید علی اندرزگو از 16 سالگی فعالیتهای سیاسی اش را شروع کرد و در حدود 25 سالگی بود که ترور حسنعلی منصور ( نخست وزیر ) را انجام داد . ترور منصور خائن تنها یک برگ درخشان از زندگی او بود .
    این عمل در واقع اعلام وجودی بود برای جهنمی ترین دستگاه امنیتی منطقه ( ساواک ) . با آنکه در گزارشهای آنروز در رابطه با عاملین ترور منصور هیچ اسمی از او به میان نیامده است ، اما در واقع آخرین تیر را اندرزگو به سوی مغز منصور شلیک می کند . او در حالیکه پشت یک درخت پنهان شده بود تیر خلاص را شلیک نموده و با این کار خویش یک مزدور آمریکایی خائن را به هلاکت میرساند .
    ماموران امنیتی به حدی در دستگیری او ناتوان شده بودند که دیگر می دانستند چه بکنند . لذا عکسهای او را به تمامی ادارات دولتی ارسال کردئه و بر تمام در و دیوارهای ساختمانها عکس او را آویخته و در این زمینه شش میلیون تومان جایزه برای دستگیر کننده او در نظر گرفته بودند . این رقم پاداشی بود برای شکارچیان نادانی که بتوانند او را به دام انداخته و تحویل مقامات مسئول دهند . اما او که همیشه لبخندی از روی استهزاء بر لب داشت با خونسردی تمام از چنگال عفریت زمان فرار کرده و در هر زمانی در مکانی دیگر مشغول به فعالیت میشد .
    شهید اندرزگو با مسافرت به اکثر کشورهای منطقه از جمله عراق ، سوریه ، ترکیه ، پاکستان ، افغانستان و برخی از کشورهای عربی دیگر سعی مینمود نیازهای نیروهای حزب اللهی مجاهد را در کشور تامین نماید و برای آنها اسلحه و تجهیزات نظامی تامین نماید . او نه تنها از هر فرصت و روشی برای وارد کردن اسلحه به کشور استفاده میکرد بلکه در کنار آن سعی مینمود هزینه روزنامه و نشریه فدائیان اسلام را نیز تامین کند . اندرزگو با اینکه سید بود اما عمامه سفید بر سر می گذاشت و هر بار با یک اسم و عنوان خاص در جامعه ظاهر میشد . نام معروف و مستعار او که ماموران ساواک را به هراس می افکند شیخ عباس تهرانی بود .
    این مجاهد شهید وارد هر شهر و منطقه ای که میشد اقدام به تشکیل کلاسها و جلسات اعتقادی و سیاسی بطور پنهانی مینمود تا بلکه از نظر فکری و اعتقادی نیز جوانان را آماده تر نماید .
    اندرزگو که خط امام خمینی را خوب شناخته بود دائما تلاش میکرد تا حقیقت این صراط مستقیم را در بین توده مردم به خصوص جوانان روشن نماید . لذا آنها را ترغیب میکرد تا به سربازان گمنام امام خمینی بپیوندند و در جهت متلاشی کردن نظام طاغوتی زمان تلاش کنند . با اینکه در آن زمان سازمانها و گروههای فراوانی همچون مجاهدین خلق وجود داشتند که با حکومت شاه مبارزه می کردند ولی اندرزگو هیچ گاه به آن گروهها گرایش پیدا نکرد و ترجیح داد به عنوان یک شاگرد در کنار مراد و مرجعش ، امام خمینی بدون هیچ وابستگی به تشکلی مبارزه را تا سقوط طاغوت ادامه دهد .
    شهید اندرزگو در آخرین دیداری که با همسرش داشته به او می گوید : من می روم و ممکن است دیگر مرا نبینی اما دوست دارم فرزندانم را به گونه ای بزرگ کنی که جز به انجام رسالت و مسئولیت مکتبی به هیچ چیز دیگر فکر نکنند تا شایستگی ادامه راه را پیدا کنند .
    اندرزگو این را می گوید و سپس به سوی تقدیر خویش حرکت می کند . مزدوران شاه که از محل اختفای وی مطلع شده بودند وی را تعقیب می کنند و در یکی از خیابانها او را محاصره می کنند . اندرزگو که در پی انجام یکی دیگر از ماموریتهای انقلابی خودش بود متوجه میشود که اطراف او را مامورین ساواک گرفته اند . ماموران شروع به تیراندازی می کنند و در حدود یک ربع به سمت او تیر شلیک می کنند او حالتی به خود گرفته بود که گویی مسلح است ولی هیچ اسلحه ای همراه خود نداشته است .
    ماموران پلید از اینکه به او نزدیک شوند واهمه داشتند و حتی جرات نمی کردند که به جسم ناتوان و بی حال او نزدیک شوند چرا که تنها شنیدن اسم او کافی بود که همه مزدوران خود را عقب بکشند و یک قدم جلو نیایند .
    در این وضعیت شهید اندرزگو در حالیکه از بدنش خون میرفت سعی می نمود دفتر تلفن و آدرسهای آشنایان و دوستان را بلعیده و آنها را از بین ببرد . سرانجام پس از لحظاتی در حالیکه خون زیادی از بدنش رفته و تیرهای زیادی به بدنش اصابت کرده بود در روز ضربت خوردن مولایش علی ( ع ) 19 رمضان با پیکری خونین به دیدار یار شتافت و برگی سرخ از خویش به یادگار گذاشت . او با هجرت علی وار خودش ثابت کرد که مکتب سرخ علوی هنوز بدون شاگرد نمانده است و هنوز کسانی هستند که با انتخاب مرگ سرخ ، دیگران را از زندگی سیاه نجات بخشند و خواب خفتگان خفته را آشفته و آشفته تر سازند .
    گزارش ساواک از شهادت شهید اندرزگو
    در باب سید علی اندرزگو معروف به شیخ عباس تهرانی
    به دنبال اقداماتی که بمنظور شناسایی و دستیابی به نامبرده بالا بعمل می آمد ، مشخص گردید یاد شده مجددا دست به تشکیل گروهی معتقد به مبارزه مسلحانه زده و درصدد عضوگیری عناصر مستعد جهت فعالیت در گروه می باشد . در ادامه مراقبت های بعدی ضمن کشف مخفیگاه وی در شهرستان مشهد تعدادی از مرتبطین او در تهران نیز شناسایی و نسبت به کنترل آنها اقدام شد .
    در ساعت 45/18 روز 2/6/1357 هنگامی که سید علی اندرزگو به منزل یکی از مرتبطینش به نام اکبر حسینی واقع در خیابان ایران می رفت بوسیله مامورین محاصره و از آنجا که گزارشات رسیده حاکی از مسلح بودن مشارالیه و حمل مواد منفجره بوسیله او بوده ، به وی دستور ایست و تسلیم داده شد که ناگهان یاد شده با حرکات غیر عادی درصدد فرار برآمد و مامورین بهناچار به سوی او تیراندازی و درنتیجه مشارالیه مورد اصابت گلوله واقع و در راه انتقال به بیمارستان فوت نمود .
    در بازرسی بدنی از نامبرده یک جلد شناسنامه جعلی به عکس متوفی با مشخصات ابوالقاسم واسعی ، یک جلد گواهینامه رانندگی به نام عبدالکریم سپهرنیا به عکس سوژه صادره از آبادان ، یک عدد ساعت مچی و مبلغ 6840 ریال وجه نقد ، یک عدد چاقو ، یک دسته کلید ، یک عدد انگشتری عقیق و تعدادی شماره های تلفن و نوشتجات خطی کشف و ضبط شد .
    در بازرسی از مخفیگاه سید علی اندرزگو در شهرستان مشهد سه قبضه سلاح کمری جنگی با 5 عدد خشاب ، 81 تیر فشنگ با کالیبرهای مختلف و دستگاه بی سیم دستی ، کمربند تجهیزاتی ، جلد اسلحه کمری ، مبلغ 590 هزار ریال وجه نقد ، تعداد زیادی نوارهای مختلف ، مقادیر زیادی شناسنامه جعلی به عکس اندرزگو و همسر و شناسنامه فرزندان وی و مقادیری نوشتجات خطی که حاکی از ارتباط وی با عده ای در لبنان و سوریه می باشد ، کشف و برابر صورت جلسه ضبط گردید .
    شهید سید علی اندرزگو فرزند سید اسدالله
    محل ولادت – تهران
    سال ولادت – 1318
    محل شهادت – تهران خ ایران ( ترور توسط ساواک(
    سال شهادت – 1357
    محل دفن – گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران – قطعه 39 ردیف 72 شماره 57

    یکشنبه 91/6/5

    منبع : زائرین