در كتاب الخرائج والجرائح راوندى است كه :اخلاق او چون اخلاق رسول خدا صلى الله علیه وآله بود آن حضرت علیه السلام مردى بود...
سبزه و داراى قدى رشید و صورتى زیبا و بدنى موزون و سنى اندك، و چنان هیبت و جلالت و هیاتى داشت كه خاص و عام تعظیمش مى كردند و بزرگش مى داشتند؛ زیرا در برابر فضل و عفاف و صیانت و زهد و عیادت و صلاح او چاره اى جز آن نداشتند. او جلیل و نبیل و فاضل و كریم بود كه تحمل سختى هایش بسیار و در برابر مصائب و ناسازگارى هاى روزگار با ثبات بود. اخلاقش و خوى و كردارش خارق عادات بود.
مسؤلیتی سنگین بر دوش امام عسكری علیه السلام
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند:
"دو خصلتند كه بالاتر از آنها چیزی نیست: یكی ایمان به خدا و دیگری سود رساندن به برادران (دینی)"
یكی از مهمترین مسؤلیتهایی كه امام حسن عسكری (علیه السلام) در مورد انجام آن اهتمام جدی داشتند، مسأله معرفی امام پس از خود به شیعیان، و مطرح نمودن غیبت آن حضرت میباشد؛ چرا كه در آن زمان عباسیان برای جلوگیری از ولادت امام عصر (عج) كه بشارت ظهورش از سالیان پیش توسط انبیاء و امامان (علیهم السلام) داده شده بود، به جستجوی منجی آخرالزمان (برای كشتن وی) میپرداختند و در نتیجه حضرت امام حسن عسكری (علیه السلام)، برای در امان ماندن فرزند خود، باید ایشان را از دید مأموران حكومتی مخفی میداشتند. اما از طرف دیگر از آنجائیكه پس از امام عسكری (علیه السلام) ابتدا غیبت صغری و پس از آن غیبت كبری به وقوع میپیوست و عموم شیعیان از رؤیت امام خود محروم میشدند، لذا باید حضرت مهدی (عج) به خواص شیعیان معرفی شده و مسأله غیبت آن حضرت، تبیین میگشت. در این زمینه، روایتهای مختلفی وجود دارد كه به ذكر یكى از آنها بسنده میكنیم:
احمد بن اسحاق از یاران مورد اعتماد امام حسن عسكری (علیه السلام) روایت كرده است كه: بر آن حضرت وارد شدم و تصمیم داشتم كه از جانشین ایشان بپرسم. اما آن حضرت خود بدون مقدّمه فرمود:
"ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالى از زمانى كه آدم را آفرید زمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالى نخواهد گذارد ..."
گفتم: ای فرزند رسول خدا! بنابراین، امام و خلیفه بعد از شما كیست؟
امام (علیه السلام) فوراً از جا برخاست و وارد خانه شد، سپس بیرون آمد در حالیكه پسری حدوداً سه ساله را روى دوش گرفته بود كه صورتش همچون ماه شب چهارده میدرخشید. آنگاه فرمود:
"ای احمد! اگر به خاطر كرامت تو نزد خداى عزّ و جل و اولیای او نبود، این كودكم را به تو نشان نمىدادم. او همنام و هم كنیه رسول خداست و كسى است كه زمین را از عدل و داد پر مىكند پس از آنكه از ستم و بیداد پر شده باشد ...
به خدا سوگند او در غیبتی طولانی به سر خواهد برد و مردمان از هلاكت و انحراف نجات نخواهند یافت مگر كسانی كه در اعتقاد به امامت او ثابت قدم بوده و به خاطر دعا برای تعجیل فرج او توفیق داشته باشند."
احمد بن اسحاق میگوید: گفتم آیا معجزه و علامتی ظاهر خواهد شد كه اطمینان خاطر پیدا كنم؟ (به محض گفتن این سخن) آن كودك به سخن آمد و فرمود:
"منم باقیمانده خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا و پس از دیدن من دیگر در جستجوی نشانهای دیگر نباش!"
رهنمودهاى تربيتى از امام عسكرى عليه السلام
عصر خفقان
بنىعباس با شعار حمايت از اهلبيت عليهم السلام و احقاق حق آنان و با استفاده از شرايط خاص موجود، به قدرت رسيدند و در اين راستا خونهاى زيادى به زمين ريخته شد. ابومسلم خراسانى در راه استقرار حكومت عباسيان، تعداد زيادى از مردم را كشت و طبق گفته بعضى مورّخان اين تعداد، بالغ بر ششصد هزار نفر بوده است.
آنان كه با اين شعار، به حكومت رسيدند، وقتى به هدف خود نائل شدند، از هيچ جنايتى نسبت به ائمه عليهم السلام و شيعيان فروگزار نكردند.
طبعاً شهادت امامان عليهم السلام از زمانى كه بنىعباس در مصدر امور بودند، به دست آنان بوده و علويان هم در فشارهاى شديدى قرار داشتند و شرايط امام عسكرى عليه السلام هم از اين قاعده مستثنى نمىباشد. بنىعباس به خاطر ترس از آن حضرت و علويان، ايشان را در تنگناهاى مختلفى قرار داده بودند؛ از جمله سكونت اجبارى آن حضرت در شهر سامرّا و منطقه نظامى (عسكر). لذا به وى و پدرش امام هادى عليه السلام «عسكريين» مىگويند.
از سويى ديگر، امام ناگزير بود روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در كاخ و دربار عبّاسى حاضر شود.
اين محدوديت، شامل اصحاب و شيعيان حضرت هم مىشد. على بن جعفر از «حلبى» روايت كرده است:
«در عسكر جمع شديم و روزى كه حضرت از خانه خارج مىشد، منتظر مانديم تا او را زيارت كنيم. اما دستور كتبى حضرت صادر شد كه: «كسى بر من سلام نكند و حتى كسى با دست، مرا نشان ندهد و به طرف من اشاره نكند، چون جان شما در خطر است.»
اين، سيمايى است از وضعيت حاكم بر زندگى امام و شيعيان در زمانى كه جان امام و دوستداران او حتى با سلام كردن يا اشاره به امام، در خطر بوده است. لذا ارتباط هريك با ديگرى بايد به صورت غيرعلنى ايجاد میشد.
داود بن اسود ـ كه عهدهدار آماده كردن حمّام امام بوده است ـ میگويد:
مولايم ابومحمّد عليهالسلام مرا خواست و چوبى گرد و بلند، كه شبيه پاشنه در بود و دست را پُر میكرد، به من داد و فرمود: اين را به نزد «عَمْرى» ببر. من راه افتادم و در بين راه به سقّايى برخورد كردم كه استرى همراهش بود و اين استر، مزاحم مسير و راه من بود. سقّا گفت: بر استر بانگ بزن تا حركت كند. من چوب را بلند كرده، استر را زدم و چوب شكست. به محلّ شكستگى چوب نگاه كردم و ديدم در آنجا نامههايى قرار دارد، به سرعت چوب را در آستين خود مخفى كردم...
از اين مطلب میتوان فهميد كه شرايط و محدوديتهاى ايجاد شده، باعث میشد كه امام عليهالسلام چنين تمهيداتى را براى ايجاد ارتباط و رساندن پيام به ياران خود، بينديشد.
دوران امامت آن بزرگوار، معاصر سه تن از خلفاى عباسى بود؛ معتزّ، مهتدى و معتمد. گرچه اقامت اجبارى امام در سامرّا، خود به نوعى حبس میباشد، اخبارى وجود دارد كه آن حضرت در دوران هريك از اين خلفا، مدّت زمانى را در زندان به سر برده است.
در زمان خلافت مهتدى ـ كه در تاريخ، از عملكرد معتدل وى سخن به ميان آمده و از روش حكومت اش تعريف شده است مدتى، امام در زندان وى به سر برده است و حتى او، تصميم بر به شهادت رساندن آن حضرت داشته كه مرگ وى، به او اجازه چنين كارى را نمیدهد.
امام عسكرى عليه السلام و مكارم اخلاقى
از آنجا كه «امام»، در واقع پيشوا و مقتداى انسانهاست و وظيفه هدايت و ارشاد را به عهده دارد و بايد معارف اصيل و ناب الهى را بر مردم بشناساند، امام عسكرى عليه السلام نيز اين امر مهم را، با توجّه به شرايط ويژه و محدوديت هاى موجود، به بهترين نحو به انجام رسانيد.
از آن حضرت علاوه بر روايات فقهى، روايات زيادى باقى مانده است كه مشتمل بر مباحث اعتقادى و اخلاقى مىباشد كه به بعضى از آنها میتوان اشاره نمود.
ويژگىهاى شيعه
حضرت به شيعيانش میفرمايد:
«اوصيكم بتقوى اللّه، و الورع فىدينكم، والاجتهاد للّه، و صدق الحديث، واداءالامانة الى من ائتمنكم من برّ او فاجر، و طول السّجود، و حسن الجوار، فبهذا جاء محمّد صل الله عليه وآله وسلم ، صلّوا فعشائرهم و اشهدوا جنائزهم، و عودوا مرضاهم و أدّوا حقوقهم؛ شما را سفارش میكنم به تقواى الهى و پارسايى در دين خود و كوشش در راه خدا و راستگويى و اينكه امانت هركسى را كه به شما امانتى سپرده است، به او بازگردانيد چه آن شخص، نيكوكار باشد يا تبهكار. و سجده ها را طولانى كنيد و (براى همسايگان خود) همسايگان خوبى باشيد ـ كه محمّد صل الله عليه وآله وسلم اين چيزها را آورده است ـ و در قبيله هاى آنان (اهل سنّت) نماز گزاريد، در تشييع جنازه هایشان حاضر شويد و مريضان آنان را عيادت و حقوقشان را ادا كنيد.»
سپس در توضيح میفرمايد:
«فانّ الرجل منكم اذا ورع فى دينه و صدق فى حديثه و ادّى الامانة و حسن خلقه مع الناس، قيل هذا شيعىٌّ فيسرّنى ذلك. اتّقوا اللّه و كونوا زيناً و لاتكونوا شيناً، جرّوا الينا كلّ مودّة و ادفعوا عنّا كلّ قبيح، فانّه ما قيل فينا مِنْ حُسْنٍ فنحن اهله، و ما قيل فينا مِنْ سُوءٍ فما نحن كذلك؛ اگر كسى از شما در دينش ورع داشته و راستگو باشد و اداى امانت كند و با مردم خوش رفتار باشد، میگويند: «اين، يك شيعه است.» و همين مسأله، من را شادمان میكند. از خدا بترسيد و تقواى الهى را پيشه خود سازيد (و با اعمالتان) زيور و زينت براى ما باشيد و مايه زشتى (و بد نامى) ما نباشيد. هرگونه دوستى را براى ما جلب كنيد و هر بدى را از ما دور سازيد. زيرا هر خوبى كه در حقّ ما گفته شود، سزاوار آنيم و هر بدى كه در حقّ ما گفته شود، شايسته آن نيستيم.»
و در انتها میفرمايد:
«اكثروا ذكراللّه و ذكر الموت و تلاوة القرآن و الصّلوة على النبى صلى الله عليه وآله وسلم ...؛ بسيار خدا را به ياد داشته باشيد و نيز ياد مرگ را. زياد قرآن تلاوت كنيد و بر رسول اللّه صلی الله عليه وآله وسلم صلوات بفرستيد. چه اينكه اينها امورى هستند كه طبعاً موجب رعايت توصيه هاى فوق میشود.»
همچنين میفرمايد: «اورع النّاس من وقف عندالشّبهة، اعبد النّاس من أقام علىالفرائض، ازهد النّاس من ترك الحرام؛ اشدّ
او خود مسیحی دیگر است...
روزی امام حسن عسگری (علیه السلام) شخصی را نزد بختیشوع، یکی از پزشکان بزرگ آن روزگار فرستاد و از او خواست تا یکی از شاگردان خود را نزد حضرت بفرستد. در آن روزگار امام حسن عسگری (علیه السلام) تحت نظر دولت عباسی در شهر سامرا به سر می برد و بختیشوع بزرگ پزشکان دربار عباسی بود. بختیشوع که از شخصیت امام آگاه بود، بهترین شاگرد خود را انتخاب می کند و هنگام فرستادن به او می گوید:
شاگرد عمل فصد (خون گرفتن) را طبق دستور امام عسگری (علیه السلام) به شیوه ای شگفت انگیز انجام داد و در طی یک روز چند بار از حضرت مقدار زیادی خون گرفت. هنگامی که شاگرد شگفت زده چگونگی عمل را برای استادش، بختیشوع گزارش داد او نیز سخت متحیر ماند. بختیشوع چیزی شنیده بود که هرگز مانند آن را نه شنیده و نه دیده بود.
او به اتفاق شاگرد ممتازش سه روز کتاب های طبی را مطالعه کرد ولی راه به جایی نبرد و از چگونگی عملی که شاگرد در مورد امام حسن عسگری (علیه السلام) انجام داده بود، سر در نیاورد. لذا به این فکر افتاد تا از استادش که راهبی در دیر العاقول بود و سرآمد دانشمندان مسیحی آن روزگار به شمار می رفت، در این موضوع نظر خواهی کند. او طی نامه ای ماجرا را گزارش کرد و شاگرد نامه را به دیر العاقول برد.
این راهب، سالیان دراز در این دیر به عبادت و گوشه نشینی پرداخته بود. از این رو از بالای دیر نامه را با طناب و زنبیلی تحویل گرفت. لحظاتی گذشت تا راهب نامه را مطالعه کرد و سپس با عجله از دیر پایین آمد و با از شاگرد پرسید:
- "آیا کسی که آن عمل را انجام داده است، تویی؟"
- آری.
-"خوشا به سعادت مادرت."
آنگاه با سرعت بر مرکبی سوار می شود و همراه شاگرد عازم سامرا، منزل امام عسگری (علیه السلام)، می شود.
هنگامی که شاگرد و راهب به در خانه حضرت رسیدند، در باز شد و خدمتکاری بیرون آمد و گفت: راهب دیرالعاقول به درون خانه بیاید. و در بسته شد و دیگر از راهب خبری نبود.
شاگرد می گوید: "صبح روز بعد چون راهب از منزل حضرت خارج شد، دیدم صلیب خود را باز کرده، لباس های رهبانیت را از تن در آورده و لباس های مسلمانی به تن کرده و اسلام آورده است. آنگاه راهب به من گفت: حالا نزد بختیشوع برویم."
چون نگاه بختیشوع به راهب افتاد شتابان به استقبال او آمد و پرسید: "چه چیزی تو را از آیینت جدا کرد؟"
راهب پاسخ می دهد: "مسیح را دیدم و به دست او اسلام آوردم"
- "مسیح را دیدی؟"
- "یا شخصی همانند مسیح را دیدم. همانا در تمام تاریخ این نوع از فصد (خون گرفتن) را تنها مسیح انجام داده است. او یک مسیح دیگر است و در نشانه ها و معجزاتش همچون مسیح است."
راهب پس از دیدار با بختیشوع نزد امام عسگری (علیه السلام) بازگشت و تا آخر عمر در خدمت حضرت بود.
تاریخ انتشار:91/12/01 - 9:30 منبع: تبیان