هواپیما که لای ابرهای آسمان نجف گم می شود، در خودت فرو می روی و به یاد ملتمسین دعایی می افتی که تو را سفیر تمام نا گفته هایشان با حسین فاطمه کرده اند و می ترسی مبادا یکی شان را فرا موش کنی.
لحظه ای احساس می کنی تمام آن «التماس دعا»گفتن ها روی دوشت سنگینی می کند و مانده ای چطور حق مطلب را ادا می کنی.
پا روی خاک کربلا که می گذاری بغض امانت نمی دهد. یادت می افتد که باز دیر رسیده ای...........
حالا دیگر مهمان ابا عبداللهی، انگار خاصیت این سرزمین است، عطش از یک طرف و بغض از طرف دیگر مدام گلویت را می فشارد .اینجا خجالت می کشی آب بنوشی. انگار نوشیدن آب برای زائران حسین هم حرام است.
می گویند زمین کربلا تکه ای از بهشت است که قبل از هر جای دیگری روی زمین آمده است. اینجا بوی عطر یاس و عطر سیب پیچیده و گویی آسمان و زمین رنگ خون گرفته است. غربت و محشر را در اینجا به معنای واقعی احساس می کنی. یکی با ویلچر می آید یکی با عصا! یکی این طرف می دود، یکی آن طرف! جوانکی از بس بر سر و سینه کوفته و فریاد حسین حسین سر داده گوشه ای نقش بر زمین شده و کودکی 4 ساله دست در دست پدر در خیل عزاداران حسینی زنجیر می زند. نفس اماره اینجا نفس های آخر را می کشد. چند نفری نذر کرده اند تا غبار از کفش زائران زدوده و آن را برق بیندازند و آن طرف تر یکی نذر آب دارد تا به نیابت از ابوالفضل العباس تشنگان را سیراب کند.
تا چشم کار می کند میز چیده اند برای زائران حسینی و با شکر و چای و نان عربی در استکان های کمر باریک پذیرایی می کنند. دیگ های نذری دور تا دور حرم برپاست و عرب ها نخود پخته و قیمه عربی بین زوار پخش می کنند.
چشمت به قبر شش گوشه پیکر بی سرش که می افتد زبانت بند می آید و یادت می رود که می خواستی بگویی «آقا جان بچه فلانی یادت نرود». «فلانی تاکید کرد برایش از شما شفای بیماری اش رابخواهم». راستی من چرا گیج شده ام. اصلا من حاجتی جز دیدن روی ماه شما ندارم.
بیش از 5 میلیون نفر از شیعیان 42 کشور جهان از عرب، عجم گرفته تا ترک و کرد و هندو و سوری و پاکستانی دور هم جمع شده اند تا در سوگ فراغ حسین فاطمه شریک شوند و همه یک فریاد مشترک دارند«مظلوم یا حسین»!